سياهي
سیاه است
رنگ این غم
سیاه است
رنگ این شب
از آسمان
می بارد فقط سیاهی.
سیاه می
پوشد این چشم سیاه
از ماتم
مرگ آن که رفته
سیاه است
رنگ این آئینه
سیاه به
سیاهی شب
به سیاهی
ماتم.
سیاه است
رنگ این نوا
که پیوسته
در دلم می سراید
سیاه است
رنگ این دنیا
که دم از
سپیدی میزند
سیاه ا ست
این دست
که آستین
سپید در بر دارد.
سیاه بودآن
دم که یاران وداع
گفتند
سیاه بود
آن شب که جلادان
توده اجساد
را به خاک ریختند.
سیاه می
تپد قلب من
سرخ می بیند
چشمان من
خون می گرید
چشمان من.
پشت سرم
سیاهی
و روبرویم
سیاه تر
از سیاهی.
مرگ مشترک
در تمام قبرستان
های این
دنیا
خانه ای دارم نهفت
و آشنا
زیر هر خاکی خفته
ام
سرد و تنها
چه مرگ ها که ُمردم
این وآن مرگ ِ قهرمانی
این و آن مرگ ِ تنهایی
این و آن مرگ ِ گرسنگی
و بازخنجری می
درد سینه ام را
از این و آن دست
ناحقی