چرا حجاریان دوست دارد برای همیشه در کنار بازجویش بماند؟

حجاریان ظاهراً از درون زندان شروع به وبلاگ‌نویسی کرده است. در اولین مطلبی که بر روی این وبلاگ نوشته، از عشق و شیفتگی‌اش به بازجو گفته و بعید ندانسته که برای همیشه در کنار او بماند (به خود وبلاگ رجوع کنید و عکس حجاریان را هم ببینید!):

...حاج‏علی (بازجوی حجاریان)  زودی به اینترنت وصل شد و یک سایتی رو باز کرد، توی اون سایت عکسی از من منتشر شده بود، به عکسم اشاره کرد و گفت: ببین چی نوشته اند این ضد انقلاب ها، گفته اند که اون نشانی که روی لب های تو است به خاطر اینه که من شکنجه ات کرده ام. حاج‏علی نتونست خودش رو کنترل کنه و های های زد زیر گریه. همون طور که گریه می کرد گفت آخه چرا این ها این طور دروغ می نویسند؟ چرا خوف از خدا ندارند؟

دستی به سرش کشیدم و گفتم گریه نکن مرد، جای تو بیشک در بهترین جای بهشت است و من مطمئن هستم که روح تو با روح بزرگان اسلام محشور خواهد شد. فکری به خاطرم رسید، سریع رو به حاج علی گفتم میتونی برام یه وبلاگ بسازی؟ حاج‏علی گفت چرا که نه، اما واسه چی میخوای؟

گفتم میخوام حقیقت رو بنویسم، میخوام مردم بدونند که تو چه دُر و گوهری هستی، میخوام این ذهنیت رو از اذهان مردم پاک کنم که بازجویان جمهوری اسلامی زندانیان را شکنجه می کنند، می‏خوام بگم که این نشانی روی لب‏هام به این خاطر است که دیشب از شدت خوشمزگی ِ کباب بره‏ات لبهام رو گاز گرفتم و جای دندون هام روشون موند.

برقی از رضایت رو در چشم‏های حاج‏علی مشاهده کردم، بعد از آماده‏شدن وبلاگ دست به کار شدم و این مطالب رو برای شما ملت شریف ایران نوشتم. خواستم بگم که فریب دشمنان نظام رو نخورید، ما نه شکنجه می‏شیم و نه تحت فشار هستیم، اشتباهاتی داشته‏ایم و داریم تاوان اون رو هم پس می‏دیم هر چند که مقامات نظام تاکنون با ما بزرگوارانه رفتار کرده‏اند و نگذاشته‏اند قند توی دلمان آب شود.

یادمه پس از اتمام جنگ تحمیلی، زمانی که اسرای عراقی رو به عراق بر می‏گردوندیم، برخی شون اون قدر تحت تاثیر محبت‏های برادران قرار گرفته بودند که ترجیح دادند در ایران بمونند و هرگز به عراق بر نگردند، هیچ بعید نیست من هم پس از طی شدن دوران محکومیتم، ترجیح بدم که در جوار حاج‏علی باقی بمونم.

علاقه‌پیدا‌کردن به شکنجه‌گر و پناه‌بردن به او یکی از پیامدهای رابطه به‌شدت نابرابر قربانی و شکنجه‌گر و تغییر شدید در دیدگاه‌ها و مبانی فکری و احساسی زندانی است. هم‌ذات‌پنداری قربانی با شکنجه‌گر حالا به مبحثی عمده در روانشناسی شکنجه بدل شده است.

 «در مقوله روانشناسی ما این را میدانیم که کافیست هر انسانی را برای مدت کوتاهی از حواس پنجگانه اش محروم کنند، او تعادل خود را کاملا از دست می دهد و دچار وهم میشود.به علاوه سیستم گوارشی اش مشکل پیدا میکند، قـدرت جهت یابی اش مغشوش و دچار مشکل بیخوابی می شود و کاملا چه از لحاظ فیزیکی، چه از لحاظ روحی سیستم اش به هم میریزد. این هم جزیی از شکنجه سفید است.هدف اصلی از ایـن کار این است که بازداشت شده را از طریق محرومیت از حــواس پنجـگانـه اش، از لحاظ روحی به مرحله کودکی برگردانند. تکرار این پروسه باعث می شود که بازجو برای بازداشت شده، حکم یک حامی را داشته و به این ترتیب بازداشت شده احساس تعلق خاطر به بازجوی خود پیدا می کند. در این مقطع که زندانی مانند کودک بی تجربه ای که قدرت تشخیص دوست از دشمن را ندارد یا حتی قادر به حفظ خود در مقابل بروز هرگونه خطر نیست، می توان حس تلقینی در او بوجود آورد که بازجو برای او حتی نقش دوست یا پدر را ایفا کند.»

این جمله‌ی حمزه‌ی کرمی، مسئول سایت جمهوری در پایان دادگاه چهارم هم در همان ردیف اظهارات حجاریان نیست؟:

««واقعا در این مدت كه در زندان بودم به استانداردهائی رسیدم كه می‌خواهم كه با آن استانداردها در آینده زندگی كنم... رفتار با ما به حدی خوب است كه برخی اوقات ما مباحثی غیر از مباحث بازجوئی‌ها را با كارشناسان مطرح كرده و با آنها صحبت می‌كنیم

پس از تحریر: مطلب نقل‌شده از حجاریان طنزی تلخ است که یک وبلاگ‌نویس با ذوق منتشر کرده، ولی با توجه به تجارب عمومی در زندان‌های رژیم‌های شبه‌توتالیتر به طور عام و جمهوری اسلامی به طور خاص، طنزی است بسیار نزدیک به واقعیت. کافی است به تجارب بسیاری از زندانیانی که در در سی سال گذشته آستانه‌ی تحمل انسانی‌اشان فشارهای طاقت‌فرسا و عصب‌سوز جسمی و روحی را تاب نیاوردند و در «اعترافات» خود لب به ستایش و تممجید از بازجو و بالادستی‌های او گشودند  ( اینجا و اینجا) دقیق شویم تا حقیت این طنز را دریابیم. ضمن این که جمله‌ی حمزه‌ی کرمی طنز نیست و واقعی است.

[بازگشت به برگ نخست]