اول اردیبهشت، روز جهانی بزرگداشت سعدی، شاعری که در دوران معاصر کم نکوهش نشده است

این که در شهنامه‌ها آورده‌اند، رستم و رویین‌تن اسفندیار

تا بدانند این خداوند ملک کز بسی خلق است دنیا یادگار

بنی‌آدم اعضای یک پیکرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی‌غمی

نشاید که نامت نهند آدمی

امروز روز جهانی بزرگداشت سعدی است، شاعری که در کنار قریحه و حس و شور شاعرانه، بیش از همه شاعران ایران کم و بیش با مبانی اولیه جامعه‌شناسی و سیاست آشنا بوده است. این آشنایی پیوسته یاریش داده که اگر در غزل و عشق و عاشقی توسن خیال را تا بیکران رها می‌کند، در گستره‌ی مسائل واقعی زندگی و سیاست و اجتماع به واقعیات  در چارچوب زمانی‌ خودش بی‌توجه نباشد. اندیشه سعدی و جهان‌بینی‌ اش شاید این جا و آن جا با محافظه‌کاری بیش از اندازه و فاتالیسم ناب پهلو می‌زند، ولی در بسیاری از جنبه‌ها و موارد از یک مبنای تعقلی برخوردار است. حمله‌ای که نیما و شاملو و براهنی به سعدی می‌کنند، صرفاً به جنبه‌های بعضاً فرامحافظه‌کارانه و تقدیرگرایانه اندیشه و رویکردهای او نیست، آنها کل واقع‌گرایی عقلایی او را هم به سخره می‌گیرند و به سختی می‌توان گفت که حق با آنهاست.

شاملو مقایسه حافظ و سعدی را مقایسه کفش و بادمجان ترشی می‌داند و سعدی را صرفاً ناظمی بزرگ توصیف می‌کند، یعنی کسی که ابیات بدون روح و تصویر و عاطفه و خیال می‌گوید. در میان غزل‌های سعدی  شمار متعددی را می‌توان یافت که این حکم شاملو را تایید نمی‌کنند.

غزل‌هایی که این در این ترانه‌ها می‌شنوید، لزوماً از بهترین‌های سعدی نیستند، زیرا بهترین‌های سعدی بیشتر با آواز اجرا شده‌اند:

گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد/// اکسیر عشق در مسم آمیخت زر شدم

...

به شیر بود مگر شور عشق سعدی را/// که پیر گشت و تغیر در او نمی‌آید

http://tarabestan.com/?p=74

...

گفتم از ورطه عشقت به صبوری به درآیم/// باز می‌بینم و دریا نه پدید است کرانش

...

 ولی ترانه‌های زیر نیز در نوع خود سهل ممتنع‌اند و شور و عاطفه و تصویر شاعرانه در آنها آن قدر هست که نتوان با آنها هم‌حسی نکرد:

غزل:

سخن عشق بی آن که برآید به زبانم/// رنگ رخسار گواهی دهد از سر نهانم

نه مرا طاقت غربت، نه ترا خاطر قربت/// دل نهادن به صبوری که جز این چاره ندارم

من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم/// نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم

...

را محمد نوری خوانده است:

http://www.4shared.com/audio/tl1yh009/Sokhan_e_Eshgh-_Saadi-Noori.html

غزل:

آن که هلاک من همی خواهد و من سلامتش/// هر چه کند به شاهدی، کس نکند ملامتش

را شجریان خوانده است، در سال‌های پیش از انقلاب. اجرایی هم در سال ۱۳۶۴ از همین غزل دارد که ظاهراً اثرات زمانه تاثیر خود را گذاشته و نوایی تلخ و فریادگونه در آن موج می‌زند. باری اجرای قبل از انقلاب شجریان از این ترانه لطیف‌تر و با مضمون شعر سازگارتر است:

http://www.4shared.com/audio/s6_GA5Ms/Baghe_Nazar.html

غزل معروف:

ای کاروان آهسته‌ ران، که‌آرام جانم می‌رود/// وان دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

را کمتر خواننده‌ای است که اجرا کرده نباشد، از گلپا و شجریان و ناظری و افتخاری گرفته تا محسن کرامتی و کورس سرهنگ‌زاده و ...

در زیر اجرای زیبای سالار عقیلی از این غزل را می‌توان شنید:

http://www.4shared.com/audio/ogG9hh-T/Ey_Sareban_-salar_aghili.html

و یک غزل لایت از سعدی هم شاید شعر

سلسله موی دوست، حلقه دام بلاست/// هر که در این حلقه نیست، فارغ از این ماجراست

باشد. با صدای شجریان:

http://www.4shared.com/audio/V3gOHSye/05_-_Selseleh_Moo.html

گفتـم: آهـن دلـی کـنم، چنـدی

نـدهـم دل بـه هـیـچ دلـبـندی

وآن که را دیده در دهان تو رفت

هـرگـزش گـوش نـشـنود پندی

بـه دلـت، کـز دلـت بـه در نـکنم

سـخت تـر ز این مخواه سوگندی

سعدیا دور نیک‌نامی رفت

نوبت عاشقی است یک چندی

__

[بازگشت به برگ نخست]