جنبش سبز؛ مدرن، ضدخشونت و مستمر

 گفتگو با علیرضا رجایی

اعتماد- کيوان مهرگان  : از نيمه شب جمعه 22 خرداد 88 که وزارت کشور ميزان آراي نامزدها را به شکل فله يي و نه صندوق به صندوق اعلام کرد، نه تنها فعالان ستادهاي انتخاباتي موسوي، کروبي و رضايي بلکه مردمي که با شور و شعف بسيار پاي صندوق هاي راي حاضر شدند نيز مبهوت و متحير ماندند. از فرداي آن روز کشور و پايتخت سياسي، فرهنگي و اقتصادي ايران وارد حيات تازه يي شد. در نخستين گام مهندس ميرحسين موسوي با ارائه درخواست به وزارت کشور، خواستار برگزاري يک راهپيمايي مسالمت آميز شد و به رغم مخالفت وزارت کشور با صدور مجوز، نزديک به سه ميليون نفر از ميدان امام حسين(ع) تا ميدان آزادي دست به راهپيمايي زدند. از آن روز به بعد موج گسترده يي از دستگيري فعالان سياسي نيز آغاز شد و بسياري از چهره هاي سرشناس حامي موسوي و کروبي بازداشت شدند که از سرشناس ترين آنها مي توان از دکتر سعيد حجاريان، مهندس بهزاد نبوي، دکتر عبدالله رمضان زاده، دکتر سيدمصطفي تاج زاده، سيدمحمدعلي ابطحي، دکتر محسن امين زاده، مهندس محمد توسلي و مهندس محمد عطريانفر نام برد. تداوم بازداشت ها به ساير فعالان اجتماعي نظير روزنامه نگاران، هنرمندان و فعالان حقوق زنان هم سرايت کرد. همگام با تداوم بازداشت ها اعتراض شهروندان تهراني به نتايج انتخابات به اشکال مختلف تداوم يافت که در آخرين نمونه هاي آن مي توان به حضور ميليوني در نماز جمعه تهران به امامت آيت الله هاشمي رفسنجاني و تجمع پراکنده سه شنبه 30 تير تهران اشاره کرد. در اين مدت بنا بر اعلام رسمي مقامات، نزديک به 20 تن از شهروندان کشته شده اند و بيش از يک هزار نفر هم دستگير و روانه زندان شده اند. اين شرح مختصري است بر آنچه از 23 خرداد تا کنون در تهران اتفاق افتاده است. گروهي که تريبون هاي دولتي و حکومتي را در اختيار دارند اعتراضات را اغتشاش و معترضان را اغتشاشگران مي خوانند. جامعه شناسان و صاحب نظران سياسي از حرکت اعتراض آميز مردم تهران به عنوان جنبش و ميرحسين موسوي در 9 بيانيه و چندين سخنراني خود از عنوان «جنبش سبز» ياد کرده است. دکتر عليرضا رجايي از فعالان سياسي و صاحب نظر علوم سياسي در گفت وگو با «اعتماد» که بخش هايي از آن امکان چاپ نيافت به نقاط مشترک و تمايز «جنبش سبز» با جنبش هاي اجتماعي کلاسيک اشاره مي کند. رجايي در اين گفت وگو جنبش سبز را جنبشي مدرن، ضد خشونت و مستمر مي داند که به رغم فقدان رهبري ارگانيک همچنان استمرار مي يابد. گفت وگوي دکتر عليرضا رجايي با «اعتماد» را با طرح پرسشي بر اساس همين مقدمه شروع کردم.

---

-آنچه پس از 22 خرداد در کشور اتفاق افتاد اتفاق نادري نبود. اما دو نوع نگاه به آن وجود داشت. يک نگاه که برخي از صاحب منصبان حکومت آن را دنبال مي کردند حرکت اعتراض آميز به انتخابات را «شورش» و «اغتشاش» مي خواند و کساني را که در اين اعتراضات شرکت مي کردند اغتشاشگر معرفي مي کرد. اما در مقابل بودند کساني که از حرکت مردم به عنوان يک جنبش خودجوش اجتماعي ياد مي کردند که رهبر ندارد و حتي کساني را که بايد نقش ليدر داشته باشند متاثر از رفتار خود مي کند. مثال هم مي آورند که در راهپيمايي هاي 25 خرداد (از امام حسين تا آزادي) و راهپيمايي ميدان بهارستان آقاي موسوي و کروبي به دعوت مردم ناگزير به حضور شدند. از نگاه شما اين اتفاقات چرا جنبش است؟

اگرچه آقاي موسوي و کروبي تدارکي براي راهپيمايي ها نديده بودند اما اين به معني عدم تمايل ايشان براي شرکت در اين اجتماعات نبود که ناگزير به شرکت شوند.

-مراد از ناگزير همين نکته بود که آقاي موسوي به دعوت مردم حاضر شد يا دست کم او مردم را براي شرکت در راهپيمايي دعوت نکرد.

نکته ديگر اينکه در 30 سال گذشته، جريان هاي سياسي شناسنامه دار و واجد ميزاني از تشکل، ضربه پذير هستند و هر موقع که به يک منطقه بحراني وارد مي شوند، سران يا چهره هاي شاخص آنها در معرض تهديد قرار مي گيرند که آخرين نمونه آن بازداشت گسترده فعالان و سران احزاب مشارکت و مجاهدين انقلاب اسلامي ايران است که به همراه اين افراد مهندس توسلي از نهضت آزادي ايران، احمد زيدآبادي و عبدالله مومني از ادوار تحکيم دستگير شدند. بنابراين بعد از انتخابات بيست و دوم خرداد نوع برخوردي که با جريانات سياسي شد براساس يک روال کلاسيک 30 سال اخير بوده است. يعني تصور مي شد که يک وضعيت بحراني وجود دارد و دستگاه هاي امنيتي هم اوضاع را بحراني تشخيص داده اند و اين مساله را هم مستقيماً به آقاي موسوي اظهار کردند. مي خواهم بگويم براساس آن رويکرد کلاسيک تصور مي شد با دستگيري چند چهره شاخص سياسي و محدود کردن مطبوعات (آن گونه که در روزهاي پس از بحران شاهد بوديم) مساله حل خواهد شد. در حالي که دو جريان اصلي مورد هدف يعني مشارکت و مجاهدين به فعاليت خود در قالب بيانيه ادامه مي دهند. حالا بايد از اين منظر به جنبش نگاه کرد که آيا اين حرکات اعتراض آميز از پيش سازماندهي شده است؟ پاسخ منفي است. به خاطر اينکه نوعي رهبري منتشر شده و گسترده در بين نيروهاي اين جنبش اجتماعي وجود داشته است که با توزيع رهبري بين خودشان ويژگي خودجوش بودن را براي حرکتشان رقم زدند. اين نکته بيانگر اين است که جنبش هاي اجتماعي خود به خود اتفاق مي افتد و همين جاست که نظر برخي نيروها مبني بر از پيش ساماندهي شدن اين حرکات نقض مي شود و يقيناً تحليل نيروهاي امنيتي درباره اين مساله غلط است. تمامي جنبش ها از 30 تير تا جنبش 1968 در اروپا که از جمله بزرگ ترين جنبش ها هستند به صورت خودجوش و در واکنش به يک رويکرد سياسي روشن اتفاق افتاده است؛ اين جنبش هم همين طور.

-اين جنبش چه ويژگي هاي مشترکي با جنبش هاي تاريخي دارد؟

نخست اينکه خودجوش است، دوم اينکه داراي رهبري منتشر شده و گسترده است که فاقد ويژگي حزبي و هرمي بوده است.

-نقطه تمايزش چيست؟

در حرکت بعد از 22 خرداد به رغم تشابهاتش به جنبش هاي مدني نقطه تمايزي دارد و آن اينکه تمام جنبش ها به خاطر فقدان سازماني زودگذر هستند اما در اينجا به رغم اين تشابه و به خاطر رهبري منتشر شده به صورت ارگانيک ادامه پيدا مي کند و مردم از هر فرصتي براي بيان اعتراضات شان استفاده مي کنند و اين نکته در تجربه جمهوري اسلامي وجود ندارد و در تجربه جهاني هم نکته بديعي است.

-آيا ممکن است اين جنبش راديکاليزه شود؟

پيش بيني در مورد آينده جنبش واقعاً سخت است.

-چرا؟

چون رهبري آن افقي و منتشر است و به طور مشخص از ابزاري به نام اينترنت براي رهبري منتشر استفاده مي کند.

-اما مي توان حدود و مختصات رفتاري آن را تخمين زد؟

با توجه به اتفاقاتي که افتاده است مي توان حدود آن را اين گونه مشخص کرد؛ اولاً اين جنبش ضدخشونت است و اگر دقت کنيد در برابر اعمال خشونت آميز سکوت مي کند. رفتار مردم اعتراض توام با سکوت بوده است و در زماني اين سکوت شکسته شده است که اعمال خشونت طرف مقابل منجر به کشته شدن فردي از افراد شده است. اما روح جنبش خشونت ستيز است. اين همان ابزاري است که گاندي هم آن را انتخاب کرد.

-خب، وقتي اين ابزار مسالمت آميز را انتخاب کرده چرا در برخي مواقع به خشونت کشيده مي شود؟

چون اين ابزار تاثير زيادي در جامعه دارد. نيروهاي ويژه گمان مي کنند اين جنبش ها رهبري واحد دارند. بنابراين به جهت گستردگي اجتماعي، به کارگيري ابزار مناسب و استمرار نوع جنبش مدني اعتراضي که مسالمت آميز هم هست از پيشرفته ترين انواع جنبش اجتماعي مدني به شمار مي رود.

-علاوه بر خشونت ستيزي چه ويژگي هاي ديگري را مي توان براي اين جنبش برشمرد و آيا همين روح ضد خشونت باعث مي شود به سمت حرکت راديکال نرود؟

هيچ جريان اجتماعي ابعاد از پيش تعيين شده و ويژگي هاي ذاتي ندارد و ويژگي ها از طريق حوادث شکل مي گيرند و حوادث تعيين کننده ويژگي ها هستند.

-تمرکز حرکت در تهران و سکوت در شهرستان ها از کجا سرچشمه مي گيرد؟

در شهرستان ها پيشينه مهار حرکت هاي اجتماعي وجود دارد مثل تبريز، مشهد، شهرکرد و ... ولي با محدوديت هايي که در شهرستان ها وجود دارد حرکت ها به صورت طبيعي با تاخير انجام مي شود. دليل ديگر اين است که اين جنبش نوعي جنبش مدرن و طبيعي است که بيشتر در بعضي مناطق تهران هم صورت مي گيرد. البته اگر از نظر کمي هم در شهرستان ها قشر پيشرفته از لحاظ طبقاتي وجود داشت باز مهار نيروها به اندازه يي قوي بود که جلوي آنها را بگيرد ولي باز به اين دليل که تهران پايتخت سياسي و فرهنگي محسوب مي شود و پيشرفته ترين بخش جامعه مدني در آن قرار دارد اين حرکت ها در تهران بيشتر است و همچنين برخورداري سياسي ابزار ديجيتال در شهرستان ها به نسبت تهران کمتر است. در حقيقت پتانسيل اعتراض وجود دارد اما نبود ابزار ديجيتال و وجود مهار نيروها باعث مي شود به شکل خياباني آنچه در تهران شاهديم رخ ندهد. در شهرستان ها بيشتر اشکال کلاسيک تر به چشم مي خورد يعني رهبري خاص و معين.

-آيا با توجه به تمام مواردي که به آنها اشاره کرديم انقلاب مخملي در شرايط جامعه ما امکان پذير است؟

اگر قرار بود گونه يي از انقلاب مخملي صورت گيرد طبيعتاً نمي توانست اين ميزان از مشروعيت جنبش سبز را کسب کند. نکته قابل توجه اينکه روحانيون طراز اول که پيوند عميقي با جمهوري اسلامي داشته اند رفته رفته از وضع موجود فاصله مي گيرند و حتي حاضر نيستند يک پيام تبريک به آقاي احمدي نژاد بدهند که اين حاکي از اين است آن تعبيري که نيروي مهارکننده از انقلاب مخملي دارد وجود خارجي ندارد چرا که اگر اين گونه بود حرکت هايي که بعد از دو خرداد رخ داد به صورت اجماعي با مخالفت روحانيون و افرادي که به جمهوري اسلامي نزديک هستند روبه رو مي شد ولي اين طور نيست. در واقع اگر اين طور به نظر مي رسيد که از طرف روحانيون مصلحت انديشي هايي وجود نداشت حتماً شاهد مواضع صريح تري نسبت به وقايع اخير مي شديم.

شعار اصلي اين جنبش اين بود که «راي من کجاست؟،»