دوست
ارجمندم آقای
کوثری، پس
ازعرض سلام!
ازتاخیردرپاسخ
بنامۀ
اخیرتان پوزش
می طلبم.
امیدورام به
بی ادبی ویا
بی توجّهی به
نامۀ شما
تعبیرنشود. راست
اش، چون نامۀ
دوم شما کمی
خصلت پلمیک
داشت، خوف آن
داشتم پاسخ
من، درآن
مداربیفتد
ودر آستانۀ
برگذاریِ
دهمین سالگرد
تاسیس اجا، مناسب
بافضایِ آن
نباشد. اینک
که مراسم با
موفقیّت
پایان یافت،
برایتان می
فرستم.
آقای
کوثری عزیز!
اگرمن دراین
بحث شرکت کرده
ام، به امیدِ
روشن ترشدن
نکاتِ مورد
اختلاف بود.
تابر پایۀ آن،
زمینه برایِ
یک اتحاد
استوارتروپایدارترفراهم
آید. بیاد
حرفِ لنین
افتادم که می
گفت: پیش
ازاین که متحد
شویم،
درابتدا
بهتراست ازهم
جداشویم!(نقل
به معنی)
منظورش حل
اختلافات
وروشن کردن مرزها،
پیش ازیکی شدن
بود.
من
باچنین نیّتی
وارد این بحث
شدم. وگرنه،
چنانکه بارها
ودرمواردِ
گوناگون گفته
ام، ازیکی شدن
دوسازمان
استقبال می
کنم. گذشته
ازآن،
همانگوه که
پیش ترنیزگفتم،
برخی ازاین
مباحثِ موردِ
اختلاف، ویژۀ
اپسدا با اجا
نیست، درمیان
خود
مانیزاختلاف
برسرآنها وجود
دارد. واین،
ازجمله نکات
قوت وسرزنده
بودنِ سازمان
هایِ
دموکراتیک
است.
نظرمن به
طورکلّی برای
همکاری ها،
حتی درچشم
اندازوحدت؛
این بوده است، که با
توجّه به برخی
مشکلات موجود
وتجربۀ ده
سالِ گذشته؛ شاید
بهتراین باشد
که درحال
حاضرودرگام
اوّل،
درفکرواندیشۀ
تشکیل یک «شورای
متحد جمهوری
خواهان» بریک
کارپایۀ
حداقل باشیم.
فکرمی کردم،
اجا واپسدا وسجا،
می توانند، محورومبتکرِایجاد
آن باشند.
مزیّت این راه
درآن است که
در آغاز،
هرکدام ازاین
تشکّلات، با
حفط هویّت خود
وآزادیِ عملِ
درون سازمانی
خویش؛ برای اتحاد
عمل و همکاری
های سیاسی
وتشکیل
سمینارها
وجلسات مشترک
پالتاکی، تدوینِ
بیانیّه های
سیاسی، دست
بکارمی شوند
ونزدیک شدن ها
وتفاهم ها
ودرنهایت یکی
شدن ها،
بتدریج وبا
گذشتِ زمان،
حاصل می گردد. به
نظر من، چنین
شورائی این
مزیّت را
نیزدارد که
چارچوب مناسبی
برای همکاری
واتحّاد عمل
با
دیگرجریانات
جمهوری خواه
درون کشوررافراهم
می آورد، که
اینک هسته
هائی درخارج
ازکشوردارند.
ولی اگرتلاش
دوهیات
نمایندگی اپسدا
واجا برای
یکی شدن زود
به ثمربرسد،
نافی این
پیشنهاد نیست.
زیرا، آن گاه
دوسازمان یکی
شده می توانند،
اگرپیشنهاد
مرا
پسندیدند،
پایۀ کارمشترکِ
بعدی بادیگرسازمان
هایِ جمهوری
خواه، ودرگام
اوّل با سجا، درمیان
بگذارند.
دوست
ارجمندم! ازاین
مقدمه که
بگذریم، به
چند نکته
دررابطه با
مطالب مندرج
درنامۀ تان می
پردازم.
ا ـ
همانگونه که
پیش ترعرض
کردم،
متاسفانه
فرازهائی
ازنوشتۀ شما،
خصلت پلمیکی
دارد . نمونۀ آن،
بیانات شما
دربارۀ اشکال
گوناگون
برچیدن یابرکناری
نظام ویا با
فرمول شما «گذارازجمهوری
اسلامی» است. من درنامۀ
قبلی ام نوشته
بودم:
«گوهرِاندیشۀ
شما، اگردرست
دستگیرم شده
باشد، این
است: گذارازجمهوری
اسلامی، تحت
سناریوهای
مختلف؛ به
هرشکل وشیوه
ای که می
خواهد باشد
ویا اوضاع
واحوال تحمیل
کند! مسالۀ
اصلی برای شما
فقط برافتادن
این رژیم است،
گذارازجمهوری
اسلامی است.
چنین به نظرمی
رسد که شکل
وشیوۀ مبارزه
برای این
تغییر، مسالۀ
شما نیست. می
گوئید آن را
اوضاع واحوال
تعیین خواهد
کرد! یعنی ما
تابع ودنباله
روِ سناریوئی
هستیم که
اوضاع واحوال
لحظه تعیین خواهد
کرد. آیا درست
فهمیده ام؟ البته
تنوّع سناریووجود
دارد وهرکدامیک
ازآنها محتمل
است. خطرنیزدرست
درهمینجاست.
بنابراین، مساله
این است که ما
به عنوان یک
سازمان سیاسی
به کدامیک
ازاین
سناریوها
اعتقاد داریم
و به صلاح
استقرارآزادی
ودموکراسی
پایداردرایران
می دانیم،
وفکرمی کنیم
با پیروی
ازآن، آزادی و
دموکراسی شانس
دوامِ بیشتری
دارد، وما
باید مبلّبغ
ومروّج آن راه
و روش باشیم. ».
چنانچه
ملاحظه می
کنید، نوشتۀ
من تماماً به
صورت سوال
است. مانند: «آیادرست
فهمیده ام»؟ «چنین
به نظرمی رسد»،
«اگردرست
دستگیرم شده
باشد؟»!
درکجای نوشته
ام شما رامتهم
کرده ام که طرفدارمبارزۀ
مسلحانه
ازنوع
مجاهدین هستید
ویا
طرفدارسرنگونی
رژیم با
مداخلۀ نظامی
خارجی؟
منتهی
چون نوشته
بودید«گذارازجمهوری
اسلامی، تحت
سناریوهای
مختلف» صورت
خواهد گرفت؛ و«بر من
معلوم نیست،
غیرقابل پیش
بینی است»؛ لذا
من برخی
ازسناریوهای
شناخته شده را
برشمردم
وهشدار دادم
که یک سازمان
سیاسی نمی
تواند نسبت به
راه وشیوۀ
تغییرنظام بی
تفاوت باشد.
وباید روشن کند
مبلّغ و مروّج
کدام راه و
روش است.
کجایِ نامه ام
نوشته ام که « لغات
مورد استفاده
شما بوی باروت
می دهد »! ویا
شما را متهم
کرده ام که به
سناریوهائی
ازنوع مجاهدین
«به
صورت تلویحی
اشاره ای کرده
اید »؟
ملاحظه می
فرمائید که
شیوۀ
پاسخگوئی
شمابه پرسش
هایِ من،
بیشتر،
پلمیکِ
آزاردهنده
است. آیا
بهترنبود به
طورمستقیم
وروشن به پرسش
اصلی من می
پرداختید که
وتوضیح می
دادید، نقشۀ
راه شما برای«گذاراز
جمهوری
اسلامی» چه می باشد؟
درنامۀ
اخیرتان نیزباردیگر،
پس
ازتکراراین
حرف که
سناریوهای
مختلفی برایِ
«گذارازجمهوری
اسلامی» وجود
دارد،
نظرتازه ای
مطرح می سازید
ومی
فرمائید: «هریک
ازاین
سناریوها
درپیوند
نزدیکی با استراتژی
های گذار طرح
می گردند که
لازمه آنها
ارزیابی
ازعوامل
متعدد وفوق العاده
بغرنج
اجتماعی است». می
گوئید: این
کار، کاراحزاب
است وازعهده
سازمان هائی
نظیراجا واپسدا
برنمی اید»! وبااین
حرف، باز،
ازپاسخ به
پرسشِ من
پرهیزمی کنید!
ودرجایِ
دیگرازنامۀ
تان، می
نویسید:« بحث بر
سر شکل و شیوه
مبارزه نیست.
در این مورد
اختلافی
نداریم.
بحث بر سر
این است که
سناریوهای
مختلفی برای
گذار مسالمت
امیز وجود
دارند و بنظر
من سازمان
هائی از جنس
اجا و
اپسدابعلت
ناهمگونی
درونی شان،
نمی توانند به
توافق بر سر
یکی از انها
دست یابند».
برایِ یک
لحظه فرض کنیم
چنین باشد.
یعنی چون
اختلاف
نظرهست، وبا ناهمگونی
درونی ما، نمی
شود موضع
گرفت. دراین
صورت خواهش من
ازشما این
است: لطفاً
نظرشخص
خودتان رادرمقام
یک کنشگر سیاسی
توضیح دهید. ازنامۀ
اخیرتان روشن
است که
بااشکالی
نظیرمبارزۀ
مسلحانه ویا
دخالت نظامی
خارجی برای «گذارازجمهوری
اسلامی»
مخالف هستید. دراین
مورد تردید
نداشتم. لذا
مجدداً خواهش
می کنم، بازبانی
ساده
ومستقیم،«نقشۀ
راهی» را که
شخصاً
درنظردارید،
ومی پندارید
که می تواند
درجمهوری
اسلامی شمارا
به تحقق خواست
تان که «گذاراز
جمهوری
اسلامی» است،
هدایت بکند،
بیان بفرمائید.
البته با درنظرگرفتن
این باورتان،
که«دستیابی به
دموکراسی
وحقوق انسانی»، درگروتحقق «کلیه
سیاست های
استراتژیک وخواسته
های اساسی » شماست.
یعنی
تغییرنظام، وبه
بیان شما: «گذارازجمهوری
اسلامی»!
تفاوتی راکه
شما بین
سازمان های
سیاسی ازنوع
اپسدا واجا با
یک حزب می
گذارید نیز،
برای من مفهوم
نیست. امیدوارم
شما نیزبا من
هم عقیده
باشید که
دوران احزابی
ازنوعِ
حزب لنینی با
انظباط آهنین
متّکی بر سانترالیسم،
مدّت هاست که
سپری شده است.
دراحزاب مدرن
نیزبه مانندِ
اپسدا واجا
اختلاف
نظروناهمگونی
فکری هست، حتی
فراکسیون های
نظری علنی
وجود دارد.
ولی این
واقعیّت، که
باید به فال
نیک گرفت،
مانع ازتصمیم
گیری نیست.
ممکن است
دراین یاآن
مورد، تصمیم
گیری رابه عقب
انداخت، ولی
قانونمندی،
در تصمیم گیری
های
دموکراتیک
است. علاقمندم
نظرتان را
دربارۀ این
موضوع
وتفاوتی که
میان اپسدا واجا
با یک حزب
قائلید،
توضیح بدهید. بخصوص
درک تان
راازحزب
بفرمائید.
دوست
ارجمندم! بدون
تعارف بگویم،
حرف های شما
رادیکال
وپیکارجویانه
وازاین منظر،
برای عده ای،
دلپسند است. مثلاًمی
فرمائید «اجرای
بی تنازل
قانون اساسی
نه به دمکراسی
می انجامد ونه
حقوق انسانی
مردم را مصون
ازتعرض می
دارد. ما
سکولارهستیم،
یعنی با
جمهوری
اسلامی اصلاح
شده نیزمخالفیم.».
به
نظرمی رسد،
درادامۀ این
نظام فکری است
که برچیدنِ
جمهوری
اسلامی، یا به
فرمول شما «گذاراز
جمهوری
اسلامی» را،
که دربهترین
حالت یک خواست
استراتژیک ودرچشم
اندازدوراست؛
این همه عمده
می کنید وهمه
چیز
رادرگروآن می
پندارید. ویا نافرمانی
مدنی را که
کارکردش
زیرپا گذاشتن
قوانین
موجود وعملاً
سینه به سینه
قرار دادنِ
مردم با رژیم
بسیارخشنِ
تابه دندان
مسلح است،
ولاجرم خشونت
آفرین است؛
درشمارشیوۀ
مسالمت آمیزمبارزه
پیش می کشید!
طوری سخن می
گوئیدکه بدون
نافرمانی
مدنی کارپیش
نمی رود! می
فرمائید:«اگرمردم
بخواهند به هر
انچه دولت غیر
قانونی اعلام
می کند تمکین
کنند تقریبا
هیچ کاری
نباید بکنند». بسیارخوشحال
خواهم شد
اگرچهارپنج
نمونه ازاقداماتی
که درکادرنافرمانی
مدنی برای دستیابی
به هدف تان: «گذارازجمهوری
اسلامی»، مدّ
نظردارید،
مثال بیاورید.
خواهش می کنم برای
پاسخ ازگاندی
و ماندلا و مارتین
لوترکینگ
مثال نیاورید.
آنچه درجمهوری
اسلامی مدّ
نظرتان هست، وکه
می توان به
راه انداخت،
آن را بفرمائید.
خوشحالم
که درمنشوراپسدا
قید شده است: "ما
باورمند به
گذار خشونت
پرهیز از نظام
خودکامه حاکم
به جمهوری
مبتنی بر حقوق
بشر در ایران
می باشیم". آیا فکرنمی
کنید برایِ
رعایت این بند
ازمنشور،
درست تراین باشد،
که راه وشیوۀ
مبارزاتی
پیشنهادی
تان، همسو
وهمخوان
باهمین اصلِ
منشوراپسدا،
بازنگری
بشود؟ ازجمله
نافرمانی
مدنی درشرایط
جمهوری
اسلامی؟
درهمین
راستا، ایراد
اصلیِ دیگرمن
به مواضع شما،
عمده ومحوری
کردن مقولۀ سکولاریسم
یابه عبارت
ساده تر،
جدائی دین
ازدولت، ومعیاراصلی
قراردادنِ آنست.
می گوئید: به بخش
جمهوریخواهان
سکولار جنبش
مردم ایران
تعلق دارید.
ازاین جایگاه
است که می
گوئید: چون
سکولارهستید
با جمهوری
اسلامی
مخالفید. آیا
فکرمی کنید با
دستیابی به
جدائی دین ازدولت،
خواست های
اصلی ما
ازجمله آزادی
ها و دموکراسی
حاصل می شود؟
مگررژیم شاه
وصدام وبشارالاسد
وقدافی،
سکولارنبودند؟
به گمانم،
بااینگونه تفکرات
است که تا
برافتادنِ
جمهوری
اسلامی آرامش
فکری ندارید.
ازسوی
دیگر، حتماً
توجّه دارید
که برقراریِ
سکولاریسم درایران
بدون براندازی
جمهوری
اسلامی بدست
نمی آید.
ودرحقیقت این
دوخواست
معادل هم ودوروی
یک سکّه اند. آیا
فکرمی کنید
درکوتاه
ومیان مدّت،
چنین کاری دست
یافتنی است؟
درواقع،
برقراریِ سکولاریسم
درایران یا «گذارازجمهوری
اسلامی»، می
تواند خواست
استراتژیک،
درجامعۀ
ایران که
محروم
ازحداقل
آزادی هاست،
وقاطبۀ
نیروهای
سیاسی موثر
جامعه نظیراصلاح
طلبان و جنبش
سبز، آمادگی
ذهنی آن
راندارند،
چگونه می
خواهید ازراه
های مسالمت
آمیزودورازخشونت؛
مردم را برای
دستیابی به
چنین خواست
هائی به میدان
بیاورید؟
امیدوارم به
این پرسش ها،
به هنگامِ
توضیح «نقشۀ
راه» که خواهش
کرده ام،
بپردازید.
ازلابه
لای نوشته
هایتان چنین
استنباط می شود،
که اگر«گذارازجمهوری
اسلامی» تحقق
نیابد، آزادی
و دموکراسی تامین
نخواهد شد.
دوست ارجمندم!
مفاهیمی همچون
دموکراسی،
مفاهیم نسبی
اند.
درکشورهای
نمونۀ
دموکراسی
وانقلابی مثل
فرانسه که مهد
لائیسیته
بود، دویست
سال طول کشید
تا دموکراسی نسبتاً
قابل قبول،
جابیفتد. طی دهه
ها،
هنوزکارگران
ودهقانان
ازحق رای وانتخاب
شدن محروم
بودند. سه
چهارانقلاب
صورت گرفت تا
این حق به
آنان داده شد.
زنها که 50 درصد
جمعیّت این
کشورهاهستند،
سالیان دراز،
ازحق رای
محروم بودند.
درفرانسه تا
سالِ 1945؛
درانگلسان
فکرمی کنم این
حق
درسال1918اعطا
شد. زنها در سویس،
تا همین
اواخرازاین
حق محروم
بودند. آیا می
شود گفت دراین
کشورها
دموکراسی
نبود؟ این ها
مفاهیم نسبی
اند وباآمادگی
ذهنی مردم
درارتباط اند.
تبعیض نژادی
ومحرومیّت
سیاه ها
درآمریکا تاهمین
اواخر، بیداد
می کرد. آیا
درایالات
متحده
آمریکا،
دموکراسی نبود؟
لذا بیگمان،
درهمین
جمهوری
اسلامی هم
بااستفاده
ازهمین قانون
اساسی، می
توان به آزادی
ها و دموکراسیِ
نسبی دست
یافت. باید
برای بازشدن
فضای سیاسی
وتغییرذهنیّت
مردم تلاش
کرد. این
کارشدنی است.
وقتی شما جزتکیه
برشعارهایِ
رادیکال کاری
نکنید؛ وبرای تغییروتحول
سیاسی -
فرهنگی جامعه
، تلاش
نورزید، و
هیجگاه وبه
هیچ
دستاوردی، تا
برکناری
جمهوری اسلامی
راضی نباشید،
چگونه می توانید
بانیروهای
سیاسی موجود
درکشور، که
آنها نیزآزادی
ودموکراسی می
خواهند، وارد
تعامل و همکاری
واتحاد
بشوید؟
خاتمی،
هنگامی که
رئیس
جمهورکشوربود،
درسخنرانی
خود گفت: آزادی،
آزادی
دگراندیش
است، نه ما که
درقدرت هستیم!
حرفی رژف
ترازاین،
دردرک
ازگوهرِآزادی
می توان گفت؟
حرفِ خاتمی،
سخنان روزا
لوکزامبورگ
بود! چرا شما
می گوئید با
جمهوری
اسلامی اصلاح
شده هم مخالف
اید؟ چرابه
جایِ برخورد
سلبی، صلاح
نمی دانید که
ما، با
دیگرنیروهای
سیاسی اصلاح
طلب درون کشور،
برای تقویت
بالِ اصلاح
شدۀ جمهوریّت
درراستای آزادی
ها،
درکناریکدیگرگام
برداریم؟ آیا
قبول ندارید
که هرچه سهم
جمهوریّت
قانون اساسی تقویت
شود وهرگام
دراین راستا،
یک گام درجهت
پس راندن
وتضعیف بخش
ارتجاعی این
قانون اساسی
است؟
راه
مسالمت
آمیزهم که
ازآن سخن می
گوئید، چندان
روشن نیست.
این تردید من
ازآن ناشی شد
که شما نظریّۀ
«محاصرۀ مدنی»
وتحمیل این
چنینی
انتخابات
آزاد
برحاکمیّت را،
که روزی
دوستان
امیرحسین گنج
بخش و زنده
یاد
مهردادمشایخی
مطرح می
کردند، درشمارشیوه
های مسالمت
آمیزرقم زده
اید. گذشته
ازتداعیِ
ذهنیِ نظامی
گری در
بکارگیریِ
اصطلاح «محاصره»،
واعمال
فشارازطریق
آن، برای عقب
راندن حاکمیّت
وتن دادن به
انتخابات
آزاد مورد
نظر؛ چگونه
فکرمی کنید که
چنین کاری
درنظام
جمهوری اسلامی
به طور مسالمت
آمیزوبدون
خونریزی
واِعمالِ
خشونت، امکان
پذیرباشد؟ به
ویژه آنکه،
شما بدرستی
درمنشوراپسدا
برپرهیزازخشونت،
تاکید ورزیده
اید؟
بگذریم
ازاین، که
اگرنوشتۀ
مشترکِ
اخیربیژن
حکمت
وامیرحسین
گنج بخش را
ملاک
قراربدهیم،
دیده می شود
که این
دوستان، طرح «محاصرۀ
مدنی» را
کنارگذاشته
ونقشۀ راه
منطقی تری طرح
کرده اند.
امّا
اگربه مسائل،
ازمنظری که من
نگاه می کنم،
بنگریم، همه
چیزبا گفته
های شما، فرق
می کند. بدیهی
است که من هم،
ازنظراعتقادی،
مثل شما، خواستارایرانی
آزاد
ودموکرات
هستم وچون آزادیخواه
ام، خواستار جدائی
دین ازدولت
ومخالف حکومت
الهی وموروثی هستم.
وبراین باورم
که همۀ قوا
باید منبعث
ازرایِ آزاد
مردم ومبتنی
بر دموکراسی
باشد. مساله
دربیان باورها
وآرمان
هایمان نیست.
مساله
برسرآنست که درحال
حاضر، چه باید
کرد؟ سیاست
گذاری
جزآرمانخواهی
است. درحالی که همۀ
آزادی های
مصرّح درهمین
قانون اساسی جمهوری
اسلامی لگد
مال شده است؛
شعار«اجرای بی
تنازل قانون
اساسی»،
ازنگاه من ودر
شرایطِ
کنونیِ
جمهوری
اسلامی، یک
خواست مثبت
ومترقّی است.
این شعارهم
تمام حاکمیّت
رابه رعایت
قانون می طلبد
وموظّف می
کند، وهم آزادی
های مصرّح
درقانون
اساسی رااحیا
می کند؛ که آزادی
مطبوعات وفعالیت
احزاب
وسندیکاها
وتشکلات مدنی
را تضمین می
نماید. دوراین
شعار، میلیون
مردم و بسیاری
ازنیروهای
سیاسی کشوررا
می توان تجهیزکرد.
باآزادی
احزاب
وسندیکاها،
مبارزات مدنی
آغاز می گردد. هرچه
بال جمهوریّت
قانون اساسی
تقویت شود، متناسب
باآن، بخش
ولایت فقیه آن
تضعیف وکم اثر
ترمی گردد. حال
آنکه با شعارهائی
ازقبیل:«ما
سکولارهستیم،
یعنی با
جمهوری
اسلامی اصلاح
شده نیز مخالفیم.»، دل
انسان خنک می
شود وآرامش می
یابد، ولی کاری
درشرایط
کنونی ازپیش
نمی رود.
البته من
واقفم که شما
می گوئید
ازخواست« اجرای
بی تنازل
قانون اساسی »
که
«اندکی فضای
سیاسی ایران
را باز کند» حمایت
می کنید. منتهی،
بلافاصله
اضافه می کنید
ولی:« اجرای
بی تنازل
قانون اساسی
نه به دمکراسی
می انجامد و
نه حقوق
انسانی مردم
را مصون از
تعرض می دارد.
ما سکولار
هستیم ، یعنی
با جمهوری اسلامی
اصلاح شده نیزمخالفیم.»!
شما
ظاهراً توجه
ندارید که با
خواست« اجرای
بی تنازل
قانون اساسی»،
میدان
عمل بزرگی بازمی
شود
وزمینه برای
چالش با
حاکمیّت
ولایت فقیه
فراهم می آید
که فقط با
برخورد
ایجابی به آن
می توان فضای
سیاسی را به
سود
آزادیخواهان تغییر
داد؛ نه با
شعار سلبی که
شما مطرح می
سازید. خواشمندم
توجه داشته
باشید که با
شعار«گذارازجمهوری
اسلامی» یا
سکولاریسم،
شما بخش ناچیزی
ازمردم را به
میدان می
آورید وهرکه
راهم به میدان
بیاورید،
درگام اوّل،
به طورِخشنی،
سرکوب خواهند
شد، بی آنکه
قدمی به
جلوبرداشته
شود.
دوست
ارجمندم! به
گمانم تفاوت
اساسی بین
دیدگاه شما
ومن ازجمله
دراین است که
بباورشما، تا این
جمهوری
اسلامی نرود،
هیچ کاری
ازجمله همین
خواست موسوی
وخاتمی
ودیگران دراجرای
بی تنازل
قانون اساسی،
نه به دمکراسی
می انجامد ونه
حقوق انسانی
مردم را مصون
ازتعرّض می
دارد. لذا همه
چیزدرنگاه
شما در گرو«گذارازجمهوری
اسلامی» وبرقراری
سکولاریسم
است.
اختلاف
دید ونظرِدیگرمیان
ما، دردرک مان
ازمضمونِ
مقولۀ رفرمیسم
است. استنباط
من این است که
درک شما
ازرفرمسیم
همانی است که
درکشورهای
پیشرفته
نظیرایالات
متحده
واروپا، صورت
می گیرد.
مثلاً احزاب سوسیال
دموکرات، گام
های اصلاحی
درچارچوب
قانون اساسی
برمی دارند.
این فونکسیون
رفرمیسم
درکشورهائی
که آزادی ها
ودموکراسی
وقانونمداری
برقراراست،
وسوسیالیسم
پنداری هم دیگرچشم
اندازی
ندارد، قابل
فهم است.
دراین کشورها
قانون اساسی
همۀ راه هارا
بازگذاشته
است، نیازی به
اصلاح ووارد
کردنِ تغییردرآن
نیست. گواین
که درآنجا نیزبا
تغییرشرایط،
بازنگری
درقانون
اساسی هرازگاه،
صورت می گیرد.
ولی رفرمیسم
مطالبه محوردرکشورهائی
نظیرایران،
پیکارجوست!
البته
پرخاشجووخشونت
طلب نیست! انقلابی
مشرب نیست.
ازاین منظر، رعایت
واحترام به
قانون اساسی،
اسیرماندن درچاچوب
آن ویا بیعت
بارهبری نیست.
رعایت
واحترام به
قانون اساسی،
درعین حال، به
معنی
برخورداری
ازحق مخالفت
با هر بند
وماده ای
ازقانون
اساسی وخواست
تغییرآن، البته
با توسل به
راه وروش آرام
ومسالمت آمیز.
همین قانون
اساسی، میدان
گسترده ای
برای مبارزات
آزادی
خواهانه
دراختیارمردم
گذاشته است.
بباورمن
درهمین
جمهوری
اسلامی، درهمراهی
واتفاق با
نیروهای
اصلاح طلب
وهوادارن
جنبش سبز،
ودیگرنیروهای
سیاسی،
نظیرنهضت
آزادی وملی-
مذهبی ها
وجبهۀ ملی، می
توان گام های
موثری
درراستای
تامین آزادی
ها برداشت وبه
درجۀ قابل
پذیرشی
ازمبانی
دموکراسی دست یافت.
وآنگاه، ازمنظریک
اصلاح طلبِ
مطالبه محوروتغییروتحوّل
خواه؛
درآرایش تازه
ای ازنیروها
وتوازن نوین
قوا، خواست
های اساسی
تردیگری را
مطرح کرد وبه
پیش برد.
منظورمن
ازگام به گام
ومرحله به مرحله،
همین است.
اصلاح
وتغییر در قانون
اساسی، ولی نه
تغییرِکلیّت
وتمامتِ قانون
اساسی، ناقض
مشی رفرمیستی
نیست. از جمله:
لغو نظارت
استصوابی،
انحلال
دادگاه های
انقلاب
ودادگاه ویژۀ
روحانیّت،
محدود ساختن
اختیارات
رهبروتفویض
آنها به رئیس
جمهور،
شورائی کردن
رهبری،
لغواختیارت
«مطلقه» ازولایت
وفقیه که
بعداً افزوده
شد وقدرت
مطلقه به وی
داد؛ محدود
کردن دورۀ
رهبری، اصلاح
قانون
انتخابات
مجلس خبرگان و
تصمیمات
دیگری که
درظرفیّت
همین قانون اساسی
است. البته همه
چیزدرگروِتغییرِتوازنِ
نیروهاوآرایش
قوا وقدرت
گرفتن هرچه
بیشترِاُردوی
آزادیخواهان
است. و این
کارها گام به
گام صورت می
گیرد. پیش شرط
آن ازجمله
همین«اجرای
بدون تنازل
قانون اساسی»
است.
بدیهی
است که این
سیاست بدون
مشارکت بخشی
ازحاکمیّت
ویا نیروهای
درون
حاکمیّت،
ناممکن است.
زیرا نیروهای
سیاسی اصلاح
طلب هرقدرهم
درجامعه قوی
باشند، خود
رفرم ازبالا
صورت می گیرد.
وجود این دو بال
برای اصلاح
طلبی لازم
ملزوم یکدیگرند.
خوف آن دارم
که شما اصلاً
به این چیزها
باورنداشته
باشید ویا
اهمیّت
چندانی
برایتان
ندارد؟ ازصمیم
قلب آرزو می
کنم اشتباه
کرده باشم.
زیرا
جزهمسوئی
فکری با شما،
انگیزۀ دیگری
درسرندارم.
قربانت بابک
امیرخسروی
13.05.2013