اصلاحات را
کشتند، زنده
باد اصلاحات
کامیار
بهرنگ
زمانی
که سید محمد
خاتمی شروطی
را برای حضور
اصلاحطلبان
در انتخابات
نهمین دوره ی
مجلس شورای
اسلامی مطرح
نمود، بسیاری برآورده
شدن آن را
خوشبینانه و غیر
ممکن دانستند،
اما نیروهای
اصلاح طلب با
تاکید بر روی
آن خواسته ها
به خوبی
توانستند نقش
و ارزش
اصلاحات را
دیگر بار به
جایگاه واقعی
خود بازگردانند.
این
ارزش زاده ی
یک روند
تاریخی در
ایران است که
دیر زمانی"
انقلاب " آن را
دارا بود،
چنانچه "
انقلاب
مشروطیت "و
"انقلاب ۵۷
" برای
عاملان و همراهانش
یک ارزش می
آفرید. حتی ما
شاهد آنیم که
محمدرضا
پهلوی برای تغییراتی
که مد نظر
داشت لفظ “
انقلاب “ را به
عاریت می گیرد
تا که شاید به واسطه
ی آن بتواند
تغییراتش را
ارزشمند نشان دهد،
درست همین
نگاه در سوی مخالفان
“ انقلاب سفید “
به وضوح
نمایان است که
با وجودی که
با آن تغییرات
مخالف
نبودند، آن
تغییرات را
انقلاب هم نمی
دانستند.
درست
در همان دوران
پهلوی، واژه ی
انقلاب از سوی
نیروهای چپ در
جامعه، آرزوی
تحولی در
اندازه های
کوچک ِ “
انقلاب اکتبر
“ در روسیه ی
تزاری ، در عرضه
ی مبارزه ی
سیاسی تعریف
می شود. می
بینیم که این
واژه تا
سالهای سال ارزش
بوده و تا مدت
های طولانی
حتی این “
آرمان های
انقلاب “ بود
که ارزش تولید
می کرد، اما
این ارزش در ۲
خرداد ۱۳۷۶
جای خود را به
اصلاحات می
دهد.
اصلاحات
ارزش خود را
به واسطه ی آن
دریافت می کرد
که نشان می
داد تعصب به روی
ارزش های
والایی که ۲۰
سال پس از
بهمن ۵۷ و
چیزی نزدیک به
۹۰ سال پس از انقلاب
مشروطیت وجود
دارد نه تنها
سازنده نیست
که می تواند
حتی در مواردی
مخرب باشد.
این تعصب
اساسا خاصیت
انقلاب است و
در صورت بروز
چنین تعصبی در
تاکید بر ارزش
ها توسط یک
فرد انقلابی
می تواند آغاز
گر یک انحراف
شود. از همین
روی می توان ۲
خرداد ۱۳۷۶
را نسیمی
دانست که
عقلانیت را
پراکند.
اصلاحات
برای پیراستن
آرمان های
انقلاب آمد،
آمده بود تا
آنچه زمانی
ارزش بود را
زیبا کند،
کاستی هایش را
مرتفع و آنچه در
شرایط زمان
خودش می
توانست ارزشمند
باشد ولی
امروز شرایط
زمانی حقیقتی غیر
از آن است را
به روز نماید.
اصلاحات برای
آن نیامده بود
که همه ی داشته
ها را ویران
کند و خانه ای
از نو با طرحی
از “ نمی دانم “
ها بسازد.
بسیاری از “
انقلابیون “
بر این باورند
که پروسه ی
انقلابی برای
خود “ رهبری
انقلابی “ می
سازد و در همین
مسیر است که “
ارزش “ ها
تولید و مردم
با سیل خروشان
خود آن را به
اوج (پیروزی)
می رسانند،
حال آنکه
اصلاحات نشان
داد این نقشه
ی بی طرح را می توان
با یک نقشه ی
راه هرچند
طولانی به
سامان رساند.
توجه
داشته باشیم
مسیر اصلاحات
طولانی و
خواست
اصلاحات در
نظام هایی چون
نظام جمهوری
اسلامی ایران
که دارای یک
نظام چند لایه
است بسیار
دشوار است، اما
اصلاح طلبان
ایرانی با علم
بر همین موانع
وارد چنین
عرصه ای شدند. اینکه
اصلاحات را
کشتند، دلیل
بر اشتباه اصلاحات
نبود بلکه
بعضا اشکالاتی
بود که بر
اصلاح طلبان
می توان وارد
نمود ( نگاه
کنید به
اصلاحات مرد،
زنده باد
اصلاحات –
سعید حجاریان).
اما
با همه ی این
احوال ما شاهد
ظهور دوباره ی
خواست اصلاح
طلبی در انتخابات
دهمین دوره ی
ریاست جمهوری
هستیم. میر
حسین موسوی با
شعار مبارزه با
روند های
خطرناک اعمال
شده از سوی
دولت مهرورز!
محمود احمدی
نژاد پا به عرصه
ی مبارزات
انتخاباتی می
گذارد و شعار
دولت عقلانیت
نیز در همین
راستا خود را
نمایان می کند
که به دور از
شعار های آسمانی
و نمایش
آمارهای
دروغین خود را
برای ترسیم یک
فضای عقلانی و
حضور در جهت
اصلاح انحراف
های موجود کرده
است. اما
اجرایی نشدن
پروژه ی دولت
امید را نه می
توان به گردن
مهندس موسوی و
تیم همیارانش
انداخت و نه
به گردن نقص
های موجود در
آن، که پر
واضح است
عوامل خارجی
دلیل بی چون و
چرای شکست طرح
آن دولت و
اجرای کودتای انتخاباتی
بر علیه آن بود.
اما
این بار بر
خلاف سال های
دولت اصلاحات
که ما شاهد
پراکندگی
خواست اصلاح طلبان
هستیم، یک
تجمیع خواست
عمیق در بین
اصلاح طلبان
پیرامون
مهندس موسوی را
شاهدیم، در
کنار این شاهد
آنیم که به
واسطه ی دوری
نیروهای
اصلاح طلب از
مرکز قدرت
سیاسی امکان
مبارزه با ساختار
محافظه کار
حاکمیت راحت
تر می شود.
همین دوری از
مرکزیت قدرت
بعلاوه ی یکی
از مهمترین
شاخصه های
مهندس موسوی
باعث نزدیکی
حلقه ی رهبران
و شبکه های اجتماعی
و اقشار
گوناگون مردم می
شود، همین
نزدیکی است که
خود را در
بیانیه های
مهندس موسوی
به نمایش می گذارد،
بیانیه هایی
که جنس و
محتوی آن جز
خواست اکثریت
جنبش سبز مردم
ایران نبوده
است.
به
هر صورت تمام
این سرمایه
های موجود در
جنبش سبز در
برابر آزمون
انتخابات قرار
گرفت. آزمونی
که می توانست
سرمایه ی عظیم
اجتماعی جنبش
سبز را نابود
و یا از سوی
دیگر گسترده
تر نماید. اطلاح
طلبان در گام
اول تلاش
نمودند ارزش گم
شده ی اصلاحات
را دیگر بار
زنده نمایند
تا جلوی
تندروی های
موجود را بگیرند،
این موضوع با
استقبال
گسترده ی اطلاحطلبان
از شروط
حداقلی سید
محمد خاتمی به
عنوان اولین
پایه های یک
مبارزه ی سیاسی
برابر، نشان
داد که هنوز با
همه ی سرکوب
ها بر علیه
اصلاح طلبی و
تلاش برای
برقراری و
پایداری حاکمیت
اقتدار گرا و
یکدست، می
توان سخن از
اصلاحات را به
میان آورد و
بر آن پافشاری
کرد.
این
پافشاری در
شرایط اختناق
درون مرز
همچنین دیگر
بار نشان داد
حاکمیت اقتدارگرا
با توجه به
تمام ابزاری
که در دست
دارد فقط قدرت
را به دست
گرفته است و
دارای هیچ
اقتداری حتی
در ظاهر امر
نیست، چرا که
تنها اعلام
این شروط، با
سیلی از پاسخ
ها و واکنش ها
از تریبون های
رسمی و غیر
رسمی از نماز
جمعه و خطبه
های عوامل
مذهبی کودتا
گرفته تا
وزرای دولت
منتصب و عوامل
چندگانه ی
رسانه ایی،
مواجه شد.
تمام
اینها نشان از
آن دارد که
حاکمیت
اقتدار گرا به
خوبی می داند
خواست “ انقلابی
“ چندین ساله ی
موجود
مخالفین اش در
طول چندین
ساله ی بعد از انقلاب
۵۷ برایش خطر
محسوب نمی
شود، اما
خواست اصلاح
طلبان می
تواند خواب آسوده
ی آنان را
پریشان کند.
اما زمانی که
تعبیر این
خواب پریشان
از سوی نیروهای
اقتدار گرا و
نظامی با
تجهیز چند باره
ی نیروهایشان
خود را نشان داد،
معلوم شد هیچ
خواستی برای
برون رفت از
بحران های
موجود که
گریبان گیر آن
هستند وجود
ندارد و هیچ
کدام از خواست
های اطلاح
طلبان را –
ابزار برگزاری
یک انتخابات
آزاد – را
برآورده
نخواهند کرد.
با این اوصاف
اصلاح طلبان
وارد فازی از
تصمیم گیری
شدند که تا به امروز
حتی با وجود
تمام نشانه های
تقلب در
انتخابات
دوره های
گذشته، هیچ گاه
از آن حرفی به
این گستردگی به
میان نیامده
بود مطرح شد، “
تحریم “.
اما
این تحریم نیز
به واقع ساز و
کار ها و مولفه
های خود را
دارد. اصلاح طلبان
با این تحریم
تنها به دنبال
نمایش عدم مشروعیت
سیاسی حاکمیت
اقتدار گرا
نیستند، چرا
که این حاکمیت
اساسا به دنبال
کسب مشروعیت
سیاسی از مردم
نیست، این
حاکمیت بارها
نشان داده است
مشروعیت
سیاسی برای او
حاصل قدرت سرنیزه
های نظامیان
است و نه رای
مردم.
اما
با این حال
آیا تحریم و
یا بایکوت
انتخابات راه
کاری مناسب
خواهد بود؟ حتی
اگر تنها مزیت
بایکوت
انتخابات
مجلس شورای
اسلامی،
تعمیق خواست
های اصلاح
طلبان و
گسترده تر شدن
نیروهای جنبش
سبز باشد،
باید این
تصمیم را اجرا
و برای موفقیت
آن از هیچ
تلاشی فرو
گذار نکرد.
اصلاح طلبان
با یک رویکرد
گسترده بر
پایه ی رشد
آگاهی بخصوص
در خارج از
شهرهای بزرگ
می توانند گستره
ی خواست قومی
و محلی را با
کم کردن کاندیداها
محدود کنند،
با همین راهکار
میزان مشارکت
در شهرستان ها
به طور قابل
توجهی پایین
خواهد آمد ، همچنین
با استفاده از
فضای به وجود
آمده در چند
ماه پیش روی
از حداقل فرصت
های
انتخاباتی
استفاده و با
ارائه آمار در
مناظره های
انتخاباتی و
به چالش کشیدن
طرح های
نیروهای
اقتدار گرا ،
این نمایش
نامه ی خط مار
آنان را بر ملا
سازند.