اگر به دین خاصی معتقد هستید، به این دلیل است که از کودکی برچسب اش را به شما زده اند.

اگر به دین خاصی معتقد هستید، به این دلیل است که از کودکی برچسب اش را به شما زده انده

اگر از والدین کودکی 7 ساله بپرسیم که: دیدگاه سیاسی فرزند شما چیست؟ اصلاح طلب است یا اصولگرا؟ جمهوریخواه است یا دموکرات؟ طرفدار حزب کارگر یا لیبرال؟ در پاسخ به احتمال زیاد ابتدا به شما میخندند و بعد میگویند: او هنوز خیلی بچه است. هنوز درکی از این چیزها ندارد. وقتی بزرگ شد خودش تصمیم میگیرد. ولی اگر از همان پدر و مادر سوال کنید: راستی دین فرزندتان چیست، معمولن بلافاصله و با سری افراشته پاسخ میدهند: مسلمان، مسیحی …

چه اتفاقی می افتد؟ چه میشود که ما برای دیدگاه سیاسی فرزندانمان که موضوعی ساده تر و پیش افتاده تر از دیدگاه ایدئولوژی و نقش خدا در زندگی اش است، اظهار نظر نمی کنیم؟ و تصمیم گیری را بخودش وگذار میکنیم ولی بخود اجازه میدهیم از ابتدا، ایدئولوژی خود را به او بخورانیم و برچسب بچه مسلمان، بچه مسیحی و… به او بزنیم؟

جواب اینجاست: ما از معصومیت فرزندمان (به مفهوم تربیتی کلمه نه مذهبی آن) سو استفاده میکنیم و این کار را از والدین خود یادگرفته ایم.

چگونه؟ نسل های پیشین برای بقا، عقاید مشترک را بین خود حفظ میکردند و با عقاید مخالف می جنگیدند. انسان جامعه غیر مدرن که بشکل قبیله ای زندگی میکند، به تنهایی شانس بقا ندارد و برای اینکه از قبیله طرد نشود باید با عقاید جمع هماهنگ باشد، این رفتار به نسل های بعدی نیز منتقل میشود و همچنان در انسان امروز نیز دیده میشود.

مسلمانان در لحظه تولد فرزند خود را مسلمان می نامند و در گوشش اذان میخوانند، مسیحیان آب بر سرش میریزند و غسل تعمیدش میدهند و … ما بزرگ میشویم و بیشترمان بدون اینکه عمیقا فکر کنیم همینگونه با کودکانمان رفتار میکنیم. از دوران طفولیت عقاید مذهبی خودمان را برایش تکرار میکنیم و دائما نیز گوشزد میکنیم که عدول از آنها مساوی با آتش جهنم و عذابی دردناک است. کودکان نیز بر اساس این آموزه ها، تصورات وحشتناکی از جهنم و عذاب الهی در ذهن خود میسازند که تاثیرات مخربی در ناخودآگاهشان بجای میگذارد. در آموزه های مذهبی دلیل انجام دادن کار خوب، خشنودی خداوند و دریافت پاداش و دلیل پرهیز از کار بد، ترس از عصبانیت خدا و دریافت عذاب تعریف میشود. جزییات عذابی که برای کودکان توصیف میکنیم اغلب به کابوسهای شبانه آنها بدل میشوند.

نکته دیگر اینکه، یکی از مهمترین استدلال هایی که مذهبیون با استناد به آن اصول و تعاریف خود را بنا میکنند، مبحثی است تحت عنوان “فطرت پاک” یا “فطرت خداجو” . به این مفهوم که انسان اساسا از انجام کار خوب احساس خوشایندی دارد و با انجام کار بد احساس شرمندگی و گناه به او دست میدهد.

علم رفتارشناسی امروزه ثابت کرده فطرت خداجو یا فطرت پاک وجود خارجی ندارد. احساس گناهی که پس از انجام کار حرام (در تعریف مذهبی) به ما دست میدهد به این دلیل نیست که ما ذاتا از خدا شرمنده ایم بلکه فقط و فقط زاییده تعلیمات و آموزشهایی که در سنین کودکی دریافت کرده ایم و در ناخودآگاهمان شکل گرفته.

روانشناسان دریافته اند که ضمیر ناخودآگاه کودک بین سنین 2 تا 4 سالگی شکل میگیرد. این ناخودآگاه در نوجوانی و بزرگسالی به فرد احساس گناه القا میکند. در واقع ما با یک ناخودآگاه مملو از موهومات نسل پیشین مواجه هستیم که اصلاح کردن آن در بزرگسالی کاری بسیار دشوار و در بسیاری از موارد ناشدنی است. دلیل آن نیز بسیار ساده است : کودک موجودی ضعیف است و برای بقا به والدین خود نیاز دارد. ذهن کودک طی یک فرآیند تدریجی کم کم می آموزد که برای بقا آنها محتاج است. بطور مثال وقتی کودک برای اولین با اطوی داغ مواجه میشود هیچ درکی در خطرناک بودن آن ندارد. تکرار جمله “این خطرناک است، میسوزی!” و احیانا تجربه های تلخی که برایش پیش می آید، باعث میشود ذهنش در یک پروسه تدریجی به این نتیجه برسد که: “والدین بهتر میدانند و باید برای نجات به آنها اعتماد کرد.” این فرایند تا قبل از ۵ سالگی تثبیت میشود. و کودک بشکل ناخودآگاه می آموزد که باید رفتار والدین را دنبال کند. بهمین دلیل آموزه های دینی را نیز بدون چون و چرا می پذیرد.

به دختربچه های مسلمان همواره گفته میشود که نداشتن حجاب به شما احساس بدی خواهد داد. احساس لخت بودن میکنید. (همانطور که احتمالا به پسرهای سیک هندوستان گفته میشود که موی خود را نتراشند.) ولی آیا دختری که در قبایل آفریقای مرکزی زندگی میکند و گاهی حتی بالاپوش نیز ندارد همین احساس شرم را تجربه میکند؟ آیا او نیز احساس گناه دارد؟ البته که ندارد. هیچگاه از بچگی به او گفته نشده : ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است / ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است. ناخودآگاه او در این مورد اساسا درکی از احساس گناه ندارد.

در اینباره به جزییات بیشتری نیز میتوان پرداخت که از حوصله این نوشتار خارج است. فقط در پایان یکبار دیگر یادآوری کنیم که اگر به دین خاصی معتقد هستید و عمیقا به آموزه های آن باور دارید، فقط به این دلیل است که در خانواده ای با آن ایدئولوژی متولد شده اید و آن باورها از کودکی در ذهن تان حک شده اند. همین