آوریل 26, 2013
بارها
شده است که
مخالفان
آشکار و نهان
مارکسیسم
هنگامی که کف
گیر
استدلالشان
به ته دیگ رسیده
برای بستن
دهان طرف
گفتگو گفته ای
را از مارکس
نقل کرده اند،
که گویا او
نیز به
مارکسیسم
باور نداشته و
آشکارا گفته
است که «من
مارکسیست
نیستم»، البته
بدون آنکه
بگویند کجا
مارکس چنین
ادعایی کرده
است.
فریدریش
انگلس طی دو
نامه ؛ یکی به
ادوارد برنشتاین،
مورخ نوامبر 1882
(جلد 35 آثار) و
دیگری به
کنراد اشمیت،
که در ذیل از
نظر
خوانندگان می
گذرد علت این
گفته ی مارکس
را شکافته
است. در واقع
منبع زبانزد
شدن این گفته
نقلی است که
انگس از زبان
مارکس در این
دو نامه
بازگفته است.
نامه
انگلس به
کنراد اشمیت
برلن
لندن 5 اوت
1890
اشمیت
عزیز
نامه شما
در جیبم همراه
من تا دماغه ی
شمالی و شماری
از سواحل صخره
ای نروژ سفر
کرده است؛ در
نظر داشتم به
اين نامه در
راه سفر پاسخی
بنویسم، اما
امکان نگارش
در این کشتی،
که من و
شورلمر تمام
مسافرت را با
آن انجام
دادیم، فلاکت
بار بود. از
اين رو هم دست
به کارانجام
کار عقب
افتاده می
شوم.
از اين
بابت از شما
سپاسگزارم،
که مرا از
مشغولیات
خود، که من هم
بنوبه ی خود
بسيار به آنها
دلبستگی دارم
، باخبر ساخته
اید. مقاله
درباره ی کناپ[1] را
حتما بنویسید
زیرا مسئله ی
مهمی است.
مسئله بر سر
نابود سازی
یکی از هسته
های مرکزی سنت
های پروسی و
فروکاهی لافهای
گزاف و فخر
فروشی های
گران به مرتبه
ی ياوه هايی
است که در
نهایت هم جز
آن نيستند.
مرتب
کردن «کتاب
های آبی»[2]
انگلیسی برای
«بایگانی»
برای کسی که
در لندن زندگی
نمی کند و
تازه از این
طریق در
موقعیتی قرار
می گیرد که
پیرامون
اهمیت نظری و
عملی این
مطبوعات
داوری کند
بسیار دشوار
است. تعداد مطبوعات
مجلس چنان
پرشمار است که
فهرست نامه
های ماهیانه
ای برای معرفی
آنها منتشر می
شود – دراینجا
شما می بایست
در دل يک
کاهدان دنبال
سوزنی
بگردید، که
گاه پونزی به
دست آورید.
اما اگر میل
دارید در این
گستره کاری
انجام دهید، و
اگر قرار باشد
چیز به درد
خوری از آب
درآيد کار
توان فرسایی
می طلبد، که
من (در اين
رابطه) با
کمال میل آمادهی
راهنمایی شما
هستم. اما اگر
برائون بر
آنست که یک
نفر را دائما
در آنجا داشته
باشد چه خوب است
به ادوارد
برنشتاین
مراجعه کند…
برنشتاین
حالا در نظر
دارد پس از
فراغت از کار
روی «سوسیال
دمکرات ها»،
به مطالعه
پيرامون
وضعیت
انگستان
بپردازد،
موقعیت بسیار
خوبی است. او
می خواهد همين
امروز و فردا
برای چند هفته
ای به
کناردریا
برود، از اين
رو من نمی
توانیم او را
در جريان
موضوعی
بگذارم که هم اکنون
به فکرم رسيد.
آگهی
کتاب پائول
بارت را در
مجله ی «کلام
آلمانی» وین
که موریتس ویرت
بدبخت آنرا
منتشرمی کند
دیدم، و این
نقد تاثیر
نامساعدی از
جمله از اين
کتاب بر روی
من باقی
گذاشت. من
حتما نگاهی به
این کتاب
خواهم انداخت،
اما باید
بگویم، اگر
موریتس
کوچولو، نقل
درستی از او
کرده است،
اینکه بارت
توانسته از کل
نوشتههای
مارکس فقط یک
نمونه برای
وابستگی
فلسفه و غیره
به شرایط مادی
زندگی بیابد،
و اینکه دکارت
به حیوانات
چون ماشین می
نگرد، من برای
يک آدمی که می
تواند چنین چیزی
بنویسد
متاسفم. و اگر
این آدم هنوز
نتوانسته است
کشف کند که
اگر شیوه حیات
مادی شرط اولیه
است که اين
امر نافی آن
نیست که سپهرهای
معنوی هم، به
عنوان عوامل
واکنشی، تاثیری
ثانوی بر آن
برجای می
گذارند، پس
غیر ممکن است
که او موضوعی
را که دربارهاش
می نویسد درک
کرده باشد.
اما همانطور
که گفتم اینها
است و موریتس
کوچک هم رفیق
ناخوشایندی
است. برداشت
مادی از تاریخ
هم بهانه ای
شده برای کسانی
که علاقه ای
به مطالعه ی
تاریخ ندارند.
درست به همان
صورتی که
مارکس درباره
ی مارکسیست های
دههی هفتاد
(قرن نوزدهم)
فرانسه گفته
بود که:» آنچه که
می دانم اینست
که من
مارکسیست
نیستم».
در نشریه
ی «فولکس
تریبون» بحثی
بوده دربارهی
توزیع
محصولات در
جامعه ی در پیش
رو، و اینکه
اینکار باید
بر پایه کمیت
کار صورت گیرد
یا به نحوی
دیگر. آنها به
مسئله، بر خلاف
پاره ای
ادعاهای
ایدئآليستی
درباره ی عدالت،
به صورتی
بسیار «مادی»
نگریسته اند.
اما گویا به
فکر کسی
نرسيده است که
رویه ی توزیع
عمدتا بستگی
به آن دارد که
چه مقداری را
باید توزیع
کرد، و اینکه
این مسئله با
رشد تولید و
سازماندهی
اجتماعی آن
تغییر می کند،
و یعنی اینکه
رویهی
تولید هم می
بایست تغییر
کند. اما مثل
اینکه برای
خیلی ها که در
بحث شرکت
دارند، گویا
جامعه ی
سوسیالیستی
جامعه ای نیست
که مدام در
حال تحول و
پیشرفت است،
بلکه چیزی است
ثابت و
نامتغیر که
رویهی
توزیع در آن
هم یکبار برای
همیشه مقرر
شده است. اما
عاقلانه
اینست که باید
1- نخست رویهی
توزیعی برای
آغاز کار پیدا
کرد؛ 2- باید
بدنبال گرایش
کلی گشت که
حرکت بعدی در
مسیر آن صورت
می گیرد. اما
من در تمام
مباحثی که
صورت گرفته
است کلمه ای
در این باب
نیافته ام.
اما واژه
ی «مادی» در
آلمان برای
بسیاری از نویسندگان
جوان به یک
عبارت ساده ای
تبدیل شده که
همه چیز را
بدون مطالعه ی
عمیق با این
برچسب مزین می
کنند، یعنی
این برچسب را
می چسبانند و فکر
می کنند کار
را به انجام
رسانده اند.
اما درک ما از
تاریخ
راهنمای
مطالعه است،
نه اینکه مثل
هگلی ها اهرمی
باشد برای يک
ساختار. کل
تاریخ را باید
بازخوانی
کرد، شرایط
هستی صورتبندی
های گوناگون
اجتماعی را
باید يک به يک
مورد بررسی
قرار داد،
آنهم پیش از
آنکه آدم دست
بکار استنتاج
بینش های
سیاسی، حقوق
فردی، زیبایی
شناسانه،
فلسفی و مذهبی
سازگار با آن
بشود. اینکار
تاکنون بندرت
صورت گرفته ،
زیرا تعداد
اندکی از روی
جدیت به این
کار پرداخته
اند. ما در این
کار به یاری
توده ای نیازمندیم،
زیرا عرصه ی
بی نهایت
پهناوری است،
و هر کس جدیت
بخرج دهد، می
تواند کار زیادی
انجام دهد و
مورد توجه
قرار گیرد.
اما به جای آن
عبارت
ماتریالیسم
تاریخی (هر
چیزی را می
شود به یک کلی
گویی تبدیل
کرد) برای
خیلی از آلمانیهای
جوان در خدمت
سر و سامان
دادن سریع و
سامانمند به
دانش اندک
تاریخی شان –
تاریخ اقتصاد که
هنوز در قنداق
است – قرار می
گیرد تا قمپز
در کنند. و بعد
هم آدم هایی
مثل بارت پیدا
می شوند و به
همه چیز، که
به یک حرف مفت
و کلی بافی
تبدیل شده
حمله کنند.
اما همه
چیز راست و
ریس خواهد شد.
ما در آلمان آنقدر
نیرو داریم که
تحمل چنین
چیزهایی را
داشته باشیم.
یکی از بزرگ
ترین خدمات
قانون سوسیالیست
ها[3]
به ما این بود
که ما را از
سماجت و
پررویی دانشجویان
آلمانی که
رنگی
سوسیالیستی
گرفته در امان
نگاهداشته
است. ما آنقدر
قوی هستیم که
بتوانیم
دانشجویان
آلمانی را که
دارند بساط
خود را پهن می
کنند هضم کنیم.
شما خودتان با
بازده عالی
کارتان عالی
باید متوجه
شده باشید که
چه تعداد اندک
و انگشت شماری
از این ادیبان
جوان ما، که
به حزب وابسته
اند، به خود
این زحمت را
می دهند که
اقتصاد، تاریخ
اقتصاد،
تاریخ تجارت،
صنایع، کشاورزی،
و صورتبندی
های اجتماعی
را مطالعه کنند.
چند نفر از
مائورر
اطلاعی بیشتر
از دانستن
نامش دارند.
چنان که
پیداست
خودخواهی و
تکبر روزنامه
نگاران باید
همه چیز را به
انجام رساند.
اغلب چنین
بنظر می رسد
که این آقایان
فکر می کنند
همه چیز برای
کارگران در حد
کمال است. اما
اگر این
آقایان می
دانستند که
مارکس بهترین
کارهای خود را
هنوز برای
کارگران در حد
کمال نمی
دانست و فکر
می کرد
تبهکاری است اگر
برای کارگران
چیزی کمتر از
بهترین ها
عرضه نشود!
من فقط و
فقط به
کارگران مان،
که از آزمون
سال 1878 سربلند
بیرون آمدند،
اعتماد بی قید
و شرط دارم.
شما مثل هر
حزب بزرگی در
جزئیات تکامل
حتما خطا
خواهيد کرد،
شاید هم خطاهای
بزرگ. توده ها
فقط از نتایج
خطاهای خودشان
می آموزند، از
آزمایشاتی که
روی تن شان
صورت می گیرد.
اما اینها بی
کم و کاست
برطرف خواهد شد
چون جوانان ما
در عمل شاید
کمی بیشتر از
جاهای دیگر از
سلامت بيشتری
برخوردارند،
و دیگر بدان
خاطر که اين
برلن، که به
سختی و به این
زودی ها از
برلنی گری
ویژه خود دست بردار
نيست ، پيش ما
فقط بطور صوری
مثل لندن مرکز
است، و نه مثل
پاریس در
فرانسه. من
اغلب به کارگران
انگلیسی و
فرانسوی، با
وجود اینکه
نسبت به علل
درجا زدن شان
آگاهی داشتم توپیده
ام، اما به
آلمانی ها از
سال 1870 به بعد هرگز،
جدا از برخی
آدم هايی که
به جای
کارگران حرف
می زنند، ولی
نه درباره ی
توده هايی که
سرآخر همه چیز
را به مسیر
اصلی
بازگرداندند.
و من شرط می
بندم که هرگز
در موقعیتی
قرار نخواهم
گرفت که از
دست شان از
کوره در بروم .
ف انگلس
شما
من می
نویسم «فولکس
تریبون» چون
نمی دانم که
هنوز «پانکوو»
اعتبار دارد
یا نه.
بر گرفته
از مجموعه
آثار مارکس و
انگلس به زبان
آلمانی؛ جلد
37، ص 435-438
1- گئورگ
فریدریش
کناپ، «رهایی
دهقانان و
منشاء
کارگران
کشاورزی در
مناطق قدیمی
پروس»،
لایپزیک، 1887،
2- لفظ
عمومی برای
انتشارات
حاوی اسناد
پارلمان
انگلستان و
اسناد
دیپلماتیک
وزارت خارجه.
کتاب های آبی
که بخاطر جلد
آبی آنها چنین
نامگذاری شده
است، از سده
هفدهم به
اینسو منتشر
می شوند و
منبع رسمی
تاریخ اقتصاد
و دیپلماسی این
کشور بشمار می
آید. مارکس
هنگام کار روی
»سرمایه» از
این کتاب ها
استفاده می
کرد.
3- قانون
سوسیالیست ها
مصوب 19 اکتبر 1878
در رایشزتاگ
آلمان ناظر بر
ممنوعیت
فعالیت های
سازمانی
سوسیالیست ها
و سندیکاهای
کارگری.