انتخابات:
دو قطبی کردن
جامعه حول
محور “خامنهای
و ضد خامنه ای”
اکبر گنجی
آیت
الله خامنهای
مهندسی علنی و
پنهان
انتخابات
ریاست جمهوری
را مدتی است
که آغاز کرده
است.
ولی
فقیه در گام
اول هر گونه
تنش آفرینی تا
انتخابات را “خیانت قطعی
به کشور” به
شمار آورد.
در
گام دوم، طرح
مطالبهی
برگزاری “انتخابات
آزاد” را طرح
دشمنان
(آمریکا،
اسرائیل،
انگلیس و…) قلمداد
کرد.
گام
سوم او تأکید
فراوان بر
تبعیت از نظر
شورای نگهبان
دربارهی رد
صلاحیت
کاندیداها
است. شورای
نگهبان بخش
مهمی از اهداف
او را عملی
خواهد ساخت.
در
گام چهارم میکوشد
تا نشان دهد
چه کسانی
نباید رئیس
جمهور شوند.
در سخنرانی ۲۵/۲/۹۲
این سودا را
تعقیب کرد.
خامنهای دو
هدف به شرح
زیر بر میسازد:
مخالفان
باید از فرصت
انتخابات به
سود فرایند
گذار به
دموکراسی
استفاده کنند.
مطالباتی باید
مطرح شوند
چون: آزادی
کلیهی
زندانیان
سیاسی، آزادی
رسانهها و
احزاب و
انتخابات،
رفع تبعیض.
الف-
هدف ملت ایران
(یعنی هدف
خامنهای): یک-
مشارکت بالای
مردم در
انتخابات و
خلق حماسهی
سیاسی. دو-
انتخاب فرد
اصلح.
ب-
هدف دشمنان
(آن گونه که
خامنهای در
ذهن خود میسازد):
یک- بی رونق
کردن
انتخابات. دو-
انتخاب رئیس
جمهوری که:
“کشور را به
سمت وابستگى،
به سمت ضعف،
به سمت عقبماندگى
در صحنههاى
گوناگون حرکت
دهد؛ کشور را
به عقب بکشاند،
به عقب براند”.
اما
از نظر خامنهای
ملت چگونه به
هدف خود میرسد،
و در مقابل،
دشمن چگونه
ممکن است به
مقصود خود
برسد؟
الف-
تأمین هدف
“ملت” (=خامنهای)
: یک- مشارکت
گستردهی
مردم در
انتخابات. دو- “انتخاب
یک انسان
شایستهى
وارستهى
باعزمِ مؤمنِ
انقلابىِ با
همت جهادى”.
ب-
تأمین هدف
دشمن (به زعم
خامنهای): یک-
تحریم
انتخابات: عدم
شرکت گستردهی
مردم در
انتخابات. دو-
“نتیجهاى که
از صندوقها
بیرون مىآید،
نتیجهاى
باشد که دولت
را، به تبع
دولت، ملت را
به سمت
وابستگى
بیشتر، به سمت
تبعیت بیشتر،
به سمت قرار
گرفتن در
سیاستهاى
دشمنان قرار
دهد؛ دشمن این
را میخواهد”.
سوم-
نامزد دشمنان:
پس دشمنان به
دنبال آنند که
فردی انتخاب
شود که کشور
را به دولتهای
بیگانه
وابسته سازد،
سیاستهای
دشمنان را به
اجرا بگذارد.
هاشمیرفسنجانی،
کاندیدای
“دشمن”
آیت
الله خامنهای
و در حال
ساختن هاشمی
رفسنجانی به
عنوان کاندیدای
دشمنان است.
او مردی معرفی
میشود که به
جای مقاومت و
ایستادگی در
برابر دولتهای
غربی، به
دنبال “تنش
زدایی” و “سازش”
با آنهاست.
خامنهای
برای این که
مدعای خود را
روشن تر سازد،
میگوید دشمن
و نامزد آنها
به دنبال
“بحرانی” نشان
دادن وضع کشور
است. روشن است
که هاشمی
رفسنجانی طی
چند سال گذشته
دهها بار بر
بحرانی بودن
وضع کشور
انگشت گذارده است.
خامنهای
میگوید: “شما
اگر امروز به
رادیوهاى
بیگانه و خبرگزارىهاى
صهیونیستى
مراجعه کنید –
که امروز همهى
خبرهاى دنیا
را در واقع یک
شبکهى بزرگ
صهیونیستى
جهت میدهد،
به قول خودشان
کانالیزه میکند؛
خبرهاى باب
میل خودشان را
منتشر میکنند
– مىبینید
سعیشان این
است که وضع
کشور را
بحرانى نشان
دهند…یک عده دشمنان
مایند، یک عده
مزدوران
دشمنان مایند؛
هرچه
بتوانند،
کارشکنى میکنند…دشمنان
در
تبلیغاتشان
سعى میکنند
سایهى یأس و
ناامیدى و
بحران را
بیندازند بر
روى حوادث
کشور، مشکلات
کوچک را چند
برابر بزرگ کنند؛
مشکلاتى که
وجود ندارد،
بیخود ملت را،
کشور را متهم
به آن کنند؛
آینده را
تاریک نشان دهند،
ملت را ناامید
کنند؛ هدف
دشمن این است.”
نامزد
مطلوب خامنه
ای
کاندیدای
رهبری- برخلاف
نامزد دشمنان-
اهل سازش، عقب
نشینی، وابسته
کردن کشور و
تبعیت از
بیگانگان
نیست.
انتخابات
یک فرصت است،
نه همه چیز.
باید به فکر
بعد از ۲۴
خرداد هم بود.
نمیتوان و
نباید همه چیز
را به
انتخابات ۲۴
خرداد
فروکاست.
کاندیدای
حامنهای
دارای چه
ویژگیهایی
است؟ میگوید:
“معیار اصلى
این است که
کسانى سر کار
بیایند که
همتشان بر حفظ
عزت و حرکت
کشور در جهت
هدفهاى
انقلاب
باشد…کسانى سر
کار بیایند که
اهل استقامت،
اهل
ایستادگى
باشند؛ زرهى
پولادین از
یاد خدا و از
توکل به خدا
بر تن خودشان
بپوشند و وارد
میدان شوند.
شعارها را
نگاه کنید، ببیند
شعارهائى که
تعیین میکنند،
چه جور
شعارهائى
است؟ “.
دو
قطبی شدن جامعه
انتخابات
به طور طبیعی
کل جامعه را
دو قطبی میسازد.
خامنهای و
پیروانش قصد
دارند تا دو
قطبی “هاشمی و
ضد هاشمی” را
برسازند. اما
دموکراسی
خواهان باید کل
جامعه را حول
“خامنهای و
ضد خامنه ای”
دو قطبی
سازند. چگونه؟
الف-
بحران و انکار
بحران: ایران
و ایرانیان اینک
در چنبرهی
انواع و اقسام
بحرانهای
ویرانگر اسیر
شدهاند که
موجودیت شان
را به خطر
افکنده است.
خامنهای
اولاً: بحرانی
بودن وضعیت
کشور را انکار
میکند.
ثانیاً: اذعان
به بحرانی بودن
وضعیت کشور را
کار دشمنان
خارجی و
مزدوران
داخلی شان
قلمداد میکند.
ثالثاً: مدعی
است که جهان
غرب گرفتار
بحران و رو به
سراشیبی سقوط
است.
تأکید
بر واقعیت
بحرانی بودن
وضعیت کشور،
نوعی دو قطبی
سازی علیه
خامنهای
است.برای این
که خامنهای
مسئول اصلی
بحرانی کردن
کشور بوده
است. دقیقاً
در همان روزی
که خامنهای
بحرانی به
شمار آوردن
وضع کشور را
کار دشمنان و
مزدوران
داخلی شان
قلمداد کرد،
محمد خاتمی در
دیدار با
اعضای هیات
اجرای ستاد
ملی جوانان
اصلاح طلب، اعلام
کرد که برای
برون رفت از
بحران باید به
هاشمی رفسنجانی
رأی داد:
“بخواهیم
یا نخواهیم،
بگوییم یا
نگوییم، کشور
و جامعه با
بحران رو به
رو است و اگر
این وضع تداوم
و گسترش بیابد
دامن همه را
خواهد گرفت و تمام
جامعه را
گرفتار خواهد
کرد، همچنان
که مقدماتش
دامن مردم را گرفته
است. وظیفه
شرعی،
انقلابی،
ملی، انسانی و
روشنفکری ما
این است که
تلاش کنیم تا
از این بحران
خارج شویم…شرط
اول برون رفت
از بحران،
حاکمیتِ
عقلانیت
است…کسی نباید
قهر کند و همه
باید بیایند و
همه در کنار
آقای هاشمی
قرار گیرند تا
ان شاء الله
از این بحران
بیرون
بیاییم.”
“گذار
از بحران” به
“امنیت و صلح”
باید در دستور
کار سیاسی
قرار گیرد. به
تعبیر دیگر،
ایرانیان خواهان
جنگ نبوده و
نیستند، اما
خامنهای و
دست راستیهای
تندرو غربی و
منطقه ایران
را به سمت جنگ
سوق میدهند.
جنگی که به
کشته و زخمی و
آواره شدن
میلیونها تن
و تجزیهی
ایران منتهی
خواهد شد.
ب-
خامنهای چه
کسانی را نمیخواهد:
خامنهای به
طور حتم
“جریان
انحرافی”
(باند احمدی
نژاد/مشایی) و
“جریان فتنه”
(جنبش سبز و
اصلاح طلبان)
را نمیخواهد.
برخی را با
تیغ نظارت
استصوابی
شورای نگهبان
قلع و قم
خواهد کرد،
برخی دیگر،
مثلاً هاشمی
رفسنجانی، را
پس از تأیید
صلاحیت با
هجوم یکپارچهی
مریدانش
خواهد زد.
باید
با نظارت
استصوابی
شورای نگهبان
مخالفت ورزید.
اگر مشایی رد
صلاحیت شد،
باید از حق کاندیداتوری
او دفاع کرد.
مردم باید
تصمیم بگیرند
که مشایی- به
عنوان
مهمترین یار و
همفکر احمدی
نژاد در تخریب
وضع کشور-
دارای صلاحیت
یا فاقد
صلاحیت است.
مردم به
اندازهی
کافی از
عملکرد
ویرانگر
احمدی نژاد و
یارانش به شدت
ناراضی بوده و
خود به نحو
احسن دربارهی
آنها داوری
خواهند کرد.
دفاع از حق
کاندیداتوری
مشایی مقتضای
اخلاقی التزم
به مخالفت با نظارت
استصوابی است.
پ-
رئیس جمهور
خامنهای
کیست: خامنهای
به طور قطع به
دنبال ریاست
جمهوری فردی
مطیع و وفادار
به خویش است.
اینک رقابت
بسیار شدیدی
میان اصول
گرایان برای
اثبات تبعیت
محض و وفاداری
بیچون و چرا
در گرفته است.
تا حدی که
قالیباف برای
مظلومیت
رهبری گریه
میکند.
نامزد
خامنهای که
قطعی شد، همهی
مخالفان باید
علیه او بسیج
شوند. همه
باید بگویند
که او (مثلاً
جلیلی) “پادوی
آقا” است و خامنهای
میخواهد به
زور سپاه و
بسیج و تقلب
وی را رئیس جمهور
سازد.
ت-
مذاکرهی با
آمریکا و
مسئلهی هسته
ای: همهی
زمامداران
جمهوری
اسلامی به
صراحت هزاران بار
اعتراف کردهاند
که تصمیم گیری
در این دو
مورد با “مقام
معظم رهبری”
است. آیت الله
خامنهای در
همین سخنرانی
در این خصوص
به صراحت گوشزد
کرد: “گاهى
بعضىها –
البته اشتباه
میکنند –
براى جلب
آراء،
شعارهائى میدهند
که این شعارها
از حدود قدرت
و اختیاراتشان
بیرون است.”
معنای
این سخن این
است که
کاندیداها بی
خود دربارهی
سیاست خارجی،
خصوصاً روابط
با دولت
آمریکا- و
مسئلهی هستهای
اظهار نظر میکنند.
این قلمرو
اختصاصی
رهبری است.
جنبش
دموکراسی
خواهی
نیازمند
پایگاه
اجتماعی قوی
است. کارگران
و اقشار محروم
وقتی به جنبش
ضد دیکتاتوری
خواهند پیوست
که منافع شان
با آن گره
خورده باشد.
دو قطبی
دیکتاتوری و
دموکراسی
خواهی میبایست
برپایهی
منافع اقشار
اجتماعی بنا
شود.
دقیقاً
در همین جا
باید در برابر
او ایستاد و
به مردم توضیح
داد که اینها جزو
وظایف دولت و
مجلس است، نه
رهبری. برای
این که رابطه
یا عدم رابطهی
با کشوری خاص،
از سیاستهای
کلی نظام
نیست. اگر
خامنهای
مسئول برنامهی
هستهای است،
مسئول تمام
پیامدهای آن
(از جمله تحریمهای
اقتصادی فلج
کننده و تهاجم
نظامی
احتمالی) نیز
هست.
مطالبهی
مذاکره و
رابطهی با
آمریکا باید
در دستور کار
قرار گیرد. بر
این سیاست
باید تأکید
رود که ایران
نه خواهان نابودی
اسرائیل است و
نه دشمن
اسرائیل. میتوان
همچون ترکیه
با اسرائیل
رابطه داشت و
از موضع حقوق
بشر
“آپارتاید”- تعبیر
جیمی کارتر
دربارهی
رفتاری که
دولت اسرائیل
با فلسطینیان
میکند- را
نقد و رد کرد.
دفاع
از موجودیت
(تمامیت ارضی)
ایران و حیات
ایرانیان
وظیفهی
اخلاقی و ملی
هر ایرانی
است. به هیچ
بهانهای
نباید ایران
مورد تجاوز
قرار گیرد.
خامنهای
مردم ایران را
به طور سیستماتیک
سرکوب میکند،
اما نقض حقوق
بشر توسط
خامنهای
بهانهای
برای سوریهای
کردن ایران
نیست.
ث-
آزادی کلیهی
زندانیان
سیاسی: اینک
گروهی از زنان
و مردان
ایرانی در
اسارت زندانهای
خامنهای
گرفتار آمدهاند.
زهرا رهنورد،
میرحسین
موسوی و مهدی
کروبی نیز در
منزل خود
زندانی شدهاند.
خواست آزادی
کلیهی
زندانیان
سیاسی و
عقیدتی
(بهائیان،
مسیحی شدگان،
و…)، مطالبهای
برحق و علیه
خامنهای است.
غلامعلی
حداد عادل-
پدر زن مجتبی
خامنهای و
مشاور عالی
رهبری- اخیراً
گفته
است: “مقام
معظم رهبری به
دلیل این که
کشور و مردم آرام
باشند و به
دلیل خدمات آن
آقایان حصر
خانگی را برای
آنها در نظر
گرفتند چرا که
گناه آنها
بیشتر از آن
است که شما
بتوانید تصور
کنید.”
غیرقانونی
خواندن حصر و
زندانی کردن،
معنایی جز
محکومیت
خامنهای ندارد.
نتیجه
مخالفان
باید از فرصت
انتخابات به
سود فرایند
گذار به
دموکراسی
استفاده کنند.
مطالباتی باید
مطرح شوند
چون: آزادی
کلیهی
زندانیان
سیاسی، آزادی
رسانهها و
احزاب و
انتخابات،
رفع تبعیض.
انتخابات یک
فرصت است، نه
همه چیز. باید
به فکر بعد از ۲۴ خرداد هم بود.
نمیتوان و
نباید همه چیز
را به
انتخابات ۲۴
خرداد
فروکاست. بدون
قدرتمند کردن
مردم از طریق
سازمانی یابی
آنان و ایجاد
موازنهی قوا
میان دولت و
جامعهی
مدنی،
دموکراسی در
کار نخواهد
بود. باید در پائین
قدرت ساخت.
پروژهی
مخالفان و
اصلاح طلبان
همیشه نخبه
گرایانه و
معطوف به طبقهی
متوسط بوده
است. کارگران
و محرومان در
برنامهی
آنها جایگاهی
نداشته و
مطالباتشان
در نظر گرفته
نشده است.
جنبش
دموکراسی
خواهی
نیازمند پایگاه
اجتماعی قوی
است. کارگران
و اقشار محروم
وقتی به جنبش
ضد دیکتاتوری
خواهند پیوست
که منافع شان
با آن گره
خورده باشد.
دو قطبی
دیکتاتوری و
دموکراسی
خواهی میبایست
برپایهی
منافع اقشار
اجتماعی بنا
شود. نباید
گمان باطل برد
که دولت/نظام
سیاسی را که
در چنگ داشته باشیم،
کار تمام است
و به هر هدفی
میتوان دست
یافت. مخالفان
با روز کارگر
چه کردند؟
هیچ. پس از
کارگران چه
انتظاری
دارند؟ شجاعت
و ایستادگی بر
سر آرمانها و
مطالبات
اساسی است،
اما بدون
قدرتمند کردن
مردم و عقب
راندن قدرت
لویاتانی
دولت، حتی اگر
رژیم سرنگون
شود،
دموکراسی
نخواهیم داشت.
تجربهی
سرنگونی شاه
را فراموش
نسازیم. گذار
از جمهوری
اسلامی وقتی
ارزشمند است،
که گذار به
نظام
دموکراتیک
ملتزم به
آزادی و حقوق
بشر باشد که
طبعاً نظامی
سکولار خواهد
بود. مهمترین
درس تجربهی
سرنگونی رژیم
شاه و تأسیس
جمهوری
اسلامی این
است: به راههایی
باید رفت که
فقط و فقط به
نظام
دموکراتیک
منتهی شود، نه
افغانستان،
عراق، لیبی و
سوریه. به
انتخابات ۲۴
خرداد ۹۲
هم باید از
همین منظر
نگریست.