شکاف
میان اصلاح
طلبان و
اصولگرایان
بوجود
آمدن و گسترش
شکاف میان
اصلاح طلبان و
اصولگرایان
مهمترین
واقعه در
تاریخ جمهوری
اسلامی ایران
بود. این شکاف
تاریخ ده سال
گذشته کشور را
رقم زده است.
کمی قبل و بعد
از 22 خرداد دو
نیروی اصلاح
طلبان و مردم
در کنار هم
جنبش سبز را
بوجود آوردند.
رژیم همراه با
سرکوب جنبش
مردمی، سران
اصلاح طلب را
هم دستگیر کرد
و با بستن
فضای سیاسی
کشور ممنوع یا
محدود کردن فعالیت
احزاب اصلاح
طلب، فعالیت
آنها را به حداقل
ممکن کاهش
داد. جنبش
خیابانی
عملاً به پایان
رسیده است.
اما اصلاح
طلبان بعنوان
اقلیت ضعیف در
مجلس، شورای
تشخیص مصلحت و
حتی مجلس
خبرگان هنوز
وجود دارند. شخصیتها
و حزبهای
اصلاح طلب از
هر فرصتی برای
ابراز وجود
استفاده
می کنند.
موسوی و کروبی
با وجود
محدودیتها و
تهدیدها هنوز
آنطور که رژیم
آرزو دارد،
کاملاً ساکت
نشده اند. و
با بیانیه های
خود، روح تنش
میان مردم و
رژیم را زنده
نگاه داشته اند.
نقش
خامنهای در
کودتا و
رویدادهای پس
از آن
علی
خامنهای
همراه با سپاه
و احمدینژاد
دست به کودتای
انتخاباتی زد
و فرمان سرکوب
جنبش سبز را
صادر نمود. او
در اين مدت
فرماندهی سرکوب
مخالفين را به
دست گرفته و
بارها عليه
جنبش سبز،
ميرحسين موسوی
و مهدی کروبی
موضع گرفته
است. او که قبل
از این کوشش
می کرد از پشت
صحنه بحرانها
و درگیری با
اصلاح طلبان
را رهبری کند
مجبور شد خوش
به جلوی صحنه
بیاید. وقایع
بعد از کودتا
نشان داد که
او در جریان
کوچکترین
تصمیم گیریها
در برخورد به
اصلاح طلبان
قرار دارد. اين
امر موجب شده
است که او
مشروعيت خود
را در ميان
طيف
گستردهای از
مردم از دست بدهد
و شعارها
عمدتا متوجه
او گردد. هنوز
شعار مرگ بر
خامنهای روی
ديوارها
مشاهده
میشود.
موقعيت
علی خامنهای
در بين
روحانيت سنتی
هم تضعيف شده
است. علی
خامنهای در
طی دهه گذشته
از بدنه اصلی روحانيت
سنتی فاصله
گرفته و به
سپاه متکی شده
است. او در سه
مسافرت اخير
خود به قم و
ملاقات با
تعدادی از فقها
کوشيد که
فاصله خود را
با آن ها کمتر
کند و نظر
مساعد آنها
را جلب نماید.
اتوريته
علی خامنهای
در درون نظام
هم ضربه خورده
است. او در
مديريت و مهار
چالش های درون
حکومت با
مشکلات
جدیتر روبرو
است. صدا و
سيما برای
جبران
مشروعیت از
دست رفته و
کاهش اتوریته
رهبر، تبليغات
گسترده ای را
برای قداست
بخشيدن به او آغاز
کرده است، و
وزارت
اطلاعات و
اطلاعات سپاه به
همین منظور به
تهديد
و بگير و
ببند، متوسل می شوند.
ابزارهای
قدرت
خامنه ای
١-
بیت رهبری ستاد
اجرائی
خامنه ای است،
و نقش جدی
در حيات سياسی
کشور دارد.
عملکرد بيت او
زير پوشش
رهبری
خامنهای و در
خفا صورت میگيرد.
در بيت او
عناصر
قدرتمندی
حضور دارند که
بدون سمت رسمی
دولتی در حیات
سیاسی کشور
نقش مهمی بازی
می کنند. مجتبی
خامنهای،
اصغر حجازی،
طائف، وحيد و نقدی .....
آنچه تا کنون
مشخص شده است
بيت خامنهای
در
سياستگذاریهای
امنيتی، در کودتای
انتخاباتی،
تصميمگيری
در مورد دستگيریها،
چگونگی
برخورد با
دستگيرشدگان،
محکوميتها ...
نقش جدی دارد. هنوز
رابطه بين
احمدینژاد و
سپاه با بيت
خامنهای
روشن نيست.
ولی آنچه مشخص
است سپاه در
بيت خامنهای
حضور جدی دارد
و مجتبی
خامنهای با
فرماندهان
سپاه رابطه
نزديکی دارد.
طائف رئيس
سازمان
اطلاعات سپاه
و نقدی
فرمانده بسيج
است.
٢-
سپاه پاسداران
مهمترین
ارگان اجرائی
علی
خامنه ای است.
خامنه ای برخلاف
خمینی نه رهبر
کاریزماتیک
است و نه فقیه
برجسته، و نه
حمایت گسترده
توده ای را
دارد. او
بعنوان ولی
فقیه،
فرمانده کل
نیروهای مسلح
است و با سپاه
و فرماندهان
آنها پیوند
نزدیک و
دیرینه دارد.
خامنه ای برای
حفظ جمهوری
اسلامی و
موقعیت خود،
شرایط را برای
حضور سپاه در
ساختار قدرت و
تقویت موقعیت
آن فراهم
آورده است.
خامنه
ای با تکیه به
سپاه توانسته
است اصلاح طلبان
و رفسنجانی را
کنار بزند و
بر قدرت فردی خود
بیافزاید. اما
رابطه سپاه با
خامنه ای همان
رابطه ارتش با
شاه نیست. نه
خامنه ای از
آن اقتدار
فردی برخوردار
است و نه سپاه
در موقعیت
مشابه ارتش
شاهنشاهی
قرار دارد.
ارتش وابسته
به شاه بود و
جدا از آن
برای خودش
هویتی قائل
نبود. آن دسته
از فرماندهانی
هم که
میخواستند به
ارتش شخصیت
ببخشند، مورد
غضب شاه قرار
میگرفتند و تصفیه
می شدند. اما
سپاه برخاسته
از جریانهای
سیاسی و از
بطن انقلاب
بهمن است که
بتدریج از پائین
شکل گرفته و
تا بالا ساخته
شده است. سپاه
برای خود
شخصیت قائل
است و خود را
صاحب انقلاب میداند.
خامنه ای
برخلاف
رهبران
کشورهای
توتالیتر،
حزب سیاسی
مخصوص به خود
ندارد. تمام
تلاش برای
متشکل کردن
روحانیت در یک
حزب دولتی
بخاطر فقدان
فرمانبرداری
حزبی در میان
روحانیان با
شکست روبرو
شده است.
خامنه ای از
سپاه بعنوان
حزب مخصوص به
خود استفاده
می کند. سپاه
به مرکز
آموزش، کادر
سازی و آزمایش
توانائی های
آنها برای
گمارده شدن در
پستهای
حکومتی مبدل
شده است. گرچه
در
سیاستگذاریهای
کلان، تصمیم
گیرنده نهائی
خامنه ای است. ولی
بخشی از
سیاستها
توسط سپاه
تدوین میگردد،
در ارگان هائی
که سپاه هم
حضور دارد،
پرورانده
میشود و در
اختیار خامنه
ای قرار
میگیرد.
خامنهای
در حال حاضر
از آنچنان
موقعیتی
برخوردار است
که بتواند
فرماندهان
سپاه را جابجا
کند و یا برای
جلوگیری از
اقدامات
کودتائی
احتمالی،
افراد مورد
اعتماد خود را
در راس ارگانهای
حساسی مثل
سازمان
اطلاعات سپاه
بگمارد،
جابجائی ها
و تصفیه های
درون سپاه،
نشان میدهد
که خامنهای
از اقدامات
کودتائی فرماندهان
سپاه نگران
است و اجازه
نمیدهد که
این و یا آن
فرمانده از
آنچنان
موقعیتی
برخوردار شود
که روزی به
فکر کودتا
بیافتد.
خامنهای نسل
اول سپاه را
کنار گذاشته و
يا آن ها را
باز نشسته
کرده است. بخش
بزرگی از تغييرات
مداوم
فرماندهان
سپاه در اين
ارتباط است. خامنه ای
محمدباقر
ذوالقدر را که
در سپاه از قدرت
بالائی
برخوردار
بود، به وزارت
کشور و سپس به
قوه قضائيه منتقل
کرد.
سپاه
بعنوان
بزرگترین بخش
اقتصادی کشور
یکی از منابع
بزرگ درآمد
رهبر جمهوری
اسلامی است.
در
حال حاضر قدرت
خامنهای در
اساس، قدرت
سپاه و ارگانهای
امنيتی است.
بدون آنها،
خامنهای
نمیتواند
سلطه سياسی خود
را حفظ کند.
دولت
احمدی نژاد
تا
مقطع دوره دوم
انتخابات
شوراهای
محلی، گروهی
که احمدی نژاد
به آن تعلق
داشت با سيمای
مستقل برآمد
نکرده بود و
به همين خاطر
در بين
نيروهای
سياسی چندان
شناخته شده نبود.
اما در اين
انتخابات با
نام ساختگی
آبادگران وارد
رقابت
انتخاباتی شد
و به علل
مختلف از جمله
پائين بودن
ميزان مشارکت
در انتخابات،
به پيروزی
رسيد.
پيروزی
در انتخابات
دوره دوم
شوراهای
محلی، تخته
پرشی برای این
گروه بود. اين
جريان در
انتخابات
دوره هفتم
مجلس و رياست
جمهوری هم به
پيروزی رسيد و
بر قوه مقننه و
مجريه چنگ
انداخت.
احمدی
نژاد در دور
اول ریاست
جمهوری خود
مطیع ترین
رئیس جمهور در
مقابل رهبر
بود بهمین دلیل
از حمایت کامل
او برخوردار
بود. اما به
تدریج با
استفاده از دستگاه
گسترده دولت و
درآمد نفت
کوشيد در ساختار
حکومت و در
سطح جامعه
توليد قدرت
کند و با تکيه
بر آن موقعيت
خود را تثبيت
کرده و به
همآوردی با
مجلس و رقبا و
در مواقعی با
خامنهای برآيد.
او نمیخواهد
تنها کارگزار
خامنهای باشد
و سياستهای
او را پيش
ببرد. اکنون احمدی
نژاد نه
کارگزار علی
خامنهای است
و نه دست
نشانده سپاه. او
کوشيده است
آنچنان
موقعيت و
قدرتی را کسب
کند که
خامنهای و
مجلس به خاطر
تحميل هزينه
سنگين بر
نظام، به
سادگی
نتوانند او را
کنار بگذارند.
احمدی
نژاد می کوشد
در حیات سیاسی
کشور و در حکومت
نقش پایداری
داشته باشد.
به همین دلیل
از هم اکنون
در فکر تثبیت
یکی از
همراهانش
بعنوان رئیس
جمهور بعدی
است.
در
همین رابطه
است که مشائی
و احمدینژاد
میکوشند با
طرح گفتمان
ايرانيت ـ
اسلاميت،
مخالفت با
روحانيت
سنتی، کاستن
از فشارهای
اجتماعی،
سيگنال دادن
به امريکا
برای برقراری
مناسبات،
گروه هائی از
کارفرمايان و
طبقه متوسط
جامعه را جلب
کنند و بدين
وسيله در بين
آنها پايگاه
اجتماعی
بسازند.
احمدینژاد
از ابتدا
کوشيده است که
با سياست پوپوليستی،
گروههائی از
لايههای
پائين جامعه
را جلب و به
تدريج آنها
را به پايگاه
اجتماعی دولت
خود مبدل سازد.
احمدینژاد
با درآمد نفت
وبا اتخاذ
سياستهای
پوپوليستی
توانست رای
گروههائی از
طبقات پائين
جامعه را اخذ
کند. اما
سياستهای او
به گسترش
بيکاری، فقر و
تشديد بحران
اقتصادی انجاميده
و موجب شده
است که ريزش
نيرو در بين حاميان
احمدینژاد
در لايههای
پائين جامعه سرعت
گيرد.
شکاف
بين علی
خامنهای و محمود
احمدینژاد
بين
ديدگاه و
سياستهای
مورد نظر علی
خامنهای و
احمدینژاد
اشتراکات
فراوان وجود
دارد. خامنهای
بارها اعلام
کرده است که
نظرات او با
احمدینژاد
نسبت به دو
رئيس جمهور
قبلی نزديکتر
است. اما
اختلافاتی
نيز بين آندو
وجود دارد. از
جمله در عرصه
سياست هستهای،
مناسبات با
امريکا،
برخورد با
روحانيت،
برخی
برگماریها مانند
مشائی و ایده های
غیر سنتی او.
گفتمان
خامنهای
گزينه جمهوری
اسلامی در مقابل
غرب است و
گفتمان
احمدینژاد
ايرانيت ـ اسلاميت
است. با وجود
اینکه هنوز گفتمان
ايرانيت ـ
اسلاميت
اشاعه پيدا
نکرده،
روحانيت سنتی
مخالف شدیدخود
را با آن نشان
داده است.
عليرغم
حمايت
خامنهای از
احمدی نژاد،
در ماه های
گذشته چالش
بين آندو
آشکار و نهان
جريان پيدا
کرده است.
قدرتگيری و
قدرتطلبی
احمدینژاد و همراه
با آشکار شدن
هرچه بیشتر
ضعفهای
مدیریتی دولت
او از دلایل
اصلی اختلاف
خامنه ای با
اوست. ولی
هنوز چالش بين
آندو
آن چنان حدت
نيافته است که
به تنش سنگين
در درون حکومت
تبديل شود.
کنار
گذاشتن احمدی
نژاد حکومت را
با بحران بزرگتری
مواجه
می سازد. کنار
گذاشتن احمدی
نژاد باید با
رای مجلس به
بی کفایتی او
باشد. و چنین
رای گیری بدون
مقدمه سازی،
بدون تبلیغ
وسیع دولتی در
رسانه های
عمومی در مورد
بی کفایتی او
ممکن نیست. و
چنین تبلیغی
تکرار و تائید
گفته های
اصلاح طلبان و
مردم است.
برکنار کردن
احمدی نژاد
انتخابات
جدید ریاست
جمهوری و
مسئله جانشینی
را مطرح
می کند، که
خودش
می تواند به
رقابتها جدید
در درون
اصولگرایان
دامن بزند،
انتخابات
جدید ممکن است
بار دیگر مردم
را به صحنه بیاورد.
تحمل و کنترل
احمدی نژاد و
دولتش تا پایان
دوران ریاست
جمهوری او کم
هزینه ترین گزینه
است.
به همین
دلیل خامنهای
او را تحمل
میکند و
نمیخواهد با
برکناری او به
دست مجلس، بحرانی
بوجود آورد که
نتيجه آن روشن
نيست.
خامنهای
میکوشد
احمدی نژاد را
مهار کند و
اجازه ندهد که
او به يک قدرت
جدی تبديل شود
تا دوره رياست
جمهوری اوبه
سرآيد.
خامنهای
ابزارهای
لازم برای
کنترل احمد
نژاد را در اختيار
دارد، او مهار
امور را در
دست خود
نگهداشته و
میتواند جلوی
يکهتازی او
را بگيرد. هر
جا و هرگاه
احمدینژاد
میخواهد در
مقابل علی
خامنهای
گردنکشی
کند، او را به
اشکال مختلف
گوشمالی میدهند.
میتوان به
انتقاد حسين
شريعتمداری،
نشريه سپاه،
تقويت
اطلاعات سپاه
و گرفتن وظيفه
امنيت از
وزارت
اطلاعات و
غیره اشاره
کرد
شکاف
میان
اصولگرایان و
دولت
بعد
از انتخابات
۲۲ خرداد همه
اصولگرایان
در کنار دولت
در مقابل جنبش
سبز ايستادند
و از سرکوب آن
حمايت کردند.
اما بعد از
فروکش کردن
تظاهرات
خيابانی، به تدريج
اختلاف میان بخشی
از اصولگرایان
و دولت احمدی
نژاد آشکار
شد. سياستها
و عملکرد
احمدی نژاد، و
بی کفایتی او
در امور
اجرائی همراه
با انحصار
طلبی و تمرکز
قدرت در دست
خود و سهم
ندادن به جرانات
دیگر اصولگرا
در ترکيب
کابينه، به افزایش
فاصله میان دو
جريان کمک
کرد.
مخالفت
اصولگرایان
با دولت که
بصورت نقدهای
علی مطهری، احمد
توکلی، محمد
رضا باهنر و
علی لاریجانی
نشان داده
می شود، به
پیروی از
سیاست عمومی
کنترل دولت،
انتقادی است و
نه در جهت طرد
و حذف.
در
بين اصولگرایان
گرايشی شکل
گرفته است که
میتوان آن را
محافظه کاران
منتقد دولت
ناميد.
بيشترين
انتقادها
نسبت به
احمدینژاد
از جانب اين
گرايش صورت
میگيرد و در
رسانهها بازتاب
گستردهای
پيدا میکند.
احمدینژاد نسبت
به انتقاد
آنها حساس
است اما
نمیتواند آن
ها را سرکوب
کند.
احمدینژاد
مدتی است که سياست
شکاف انداختن
در درون اصولگرایان
را اتخاذ کرده
و قصد دارد
تحت عنوان
وحدت
اصولگرايان،
راست
سنتی (مثل
جمعيت موتلفه) را جلب
کند و
محافظهکاران
منتقد را
تضعيف و منزوی
سازد. اخيرا
به دعوت احمدینژاد
جلساتی با هدف
تامين وحدت
اصولگرايان
تشکيل شده است
که در آن
نمايندگانی
از همه
جریانات
اصولگرا شرکت
داشتند ولی از
محافظه کاران
منتقد دعوت نشده
بود.
محافظهکاران
منتقد مخالف
دستگيری مهدی
کروبی و
ميرحسين
موسوی هستند و
معتقدند که
بايد سياست
جلب و جدا
کردن آندو از
اپوزيسيون را
پيش برد.
محافظهکاران
منتقد چندان
اميدوار نيستند
که بتوانند تمام
اصولگرایان
را به سوی خود
بشکانند.
آنها در فکر
راه انداختن
جريان جديدی
از
محافظهکاران
منتقد و اصلاحطلبان
معتدل هستند.
ولی هنوز
اقدام عملی در
اين زمينه
ديده نمیشود.
شکاف بين
مجلس و دولت
با
وجود اینکه
دولت و و
اکثریت مجلس
از
اصولگرايان
تشکيل شده
است، بين مجلس
به عنوان نهاد
قانونگذار و
دولت به عنوان
قوه مجريه،
چالش جدی وجود
دارد.
احمدینژاد
در مقابل مجلس
سرکشی
میکند، در بخشی
از مصوبات
مجلس را قبول
که ندارد، اجرا
نمیکند و با
قلدری
خواستههای
خود را به
مجلس تحمیل
می کند. او
نشان داده است
که در چالش با
مجلس برنده است.
مجلس تا کنون
به دفعات
متعدد در
مقابل احمدینژاد
کوتاه آمده و
به
خواستههای او
تمکين کرده
است.
مجلس
عملا به
ارگانی کم
اهمیت تر از
دولت مبدل شده
است. دولت
شعار خمینی که
مجلس باید در
راس امور باشد
را علناً نفی
می کند. آنچه
که
احمدینژاد
در مورد قرار
گرفتن قوه
مجريه بر
بالای سه قوه
بيان داشت، در
حال حاضر تحقق
یافته است.
مجلس تا کنون
در مقابل
گردنکشیهای
احمدینژاد
به طور جدی
نيايستاده و
حتی قادر نشده
است که او را
برای
پاسخگوئی احضار
کند.
با
وجود این در
مجلس هنوز نيروئی
وجود دارد که
همچنان در
مقابل احمدینژاد
ايستاده است.
نامه اخير
تعدادی از
نمايندگان مبنی
بر ۱۸
مورد تخلفات و
عملكرد
غيرقانونى
دولت احمدىنژاد
در اين رديف
است که اين
موارد تخلف به
تنهايى براى
اعلام عدم
كفايت سياسى
محمود احمدىنژاد
و بركنارى او
از سوى مجلس
كافى است.
در
چالش بين دولت
و مجلس،
خامنهای
عمدتا جانب
دولت را گرفته
است. با اين
وجود خامنهای
میکوشد که
اين چالش را
مديريت کند و
اجازه ندهد که
به يک بحران
تبديل گردد.
مراجعه او به
شورای نگهبان
و تشکيل گروه
حل اختلاف بين
دولت و مجلس
در اين رابطه
است.
ارزيابی
از عملکرد
شکافها
شکافهای
درون حکومت
زمانی
میتواند به
رشد جنبش
توده ای کمک
کند که جناحی
از حکومت مانع
سرکوب مردم
بشود، یا اینکه
دستگاههای
سرکوب خواست و
توان اینکار
را از دست
بدهند. یا
بخشی از آن به
کمک مردم
بیاید. شکافهای
کنونی درون
حکومت
هیچکدام از
این حالات را
بوجود
نیاورده است.
جمهوری
اسلامی
نيروهای
مخالف را
سرکوب کرده و
استبداد
مذهبی را بر
کشور تحميل
کرده است.
برای نيروهای
مخالف و منتقد
امکان و فرصت
اندکی برای تحرک
وجود دارد. در
گذشته انتخابات
و شکافهای
درون حکومت
فرصتهائی را
برای
گروههائی از
جامعه فراهم می کرد
تا با تحرک
بیشتری وارد
صحنه سیاسی
بشوند
شکاف
بين
اصلاحطلبان
و بلوک قدرت و
انتخابات در
دوم خرداد
۱۳۷۶و ۲۲
خرداد ۱۳۸۸،
فرصتی را برای
حضور گروه
هائی از جامعه
که نيروهای مخالف
و منتقد را هم
شامل میشد،
فراهم آورد.
در ۲۲ خرداد
جنبش اعتراضی
با جريانی از
حکومت پيوند
خورد که به
تداوم و کاهش
هزينه جنبش
انجاميد.
چالش
اصلاحطالبان
با بلوک قدرت
به رای مردم و
آزادیهای
سياسی و
اجتماعی بر مربوط
بود. اما
مضمون
چالشهای
کنونی درون
حکومت،
ارتباطی با
رای مردم و
آزادی های
سياسی ندارد.
با
اين وجود چالش
های درون
حکومت
میتواند فرصتهائی
را برای برخی
گروههای
اجتماعی و
جنبش سبز
فراهم آورد. اما
از حالا نمیتوان
چگونگی آن را
پيشبينی کرد.