سازمان
فداییان خلق
ایران ـ
"اکثریت"؛
سیاستهای
دیروز و امروز
جمعه,
01/18/1391 - 16:01
گفتوگو
با بهروز
خلیق، مسوول
هیات سیاسی،
اجرایی
سازمان
فداییان خلق
ایران،
اکثریت
پانتهآ
بهرامی
پانتهآ
بهرامی - پس از
انقلاب ۵۷
سازمان چریکهای
فدایی خلق،
بزرگترین
سازمان چپ
ایران بود؛
این سازمان در
کمتر شهری از
ایران بود که
دفتر نداشت.
در
فرازونشیب سه
دهه اخیر،
سازمان چریکهای
فدایی خلق،
دچار بحرانهای
گوناگون و
انشعابهای
متعدد شد.
بزرگترین
انشعاب در نخستین
سالهای پس از
انقلاب رخ
داد.
سیاستهای
دفاع از
جمهوری
اسلامی عملا
این بزرگترین
جریان چپ را
دو نیمه کرد.
اکثر کادرها
به سازمان
فداییان خلق ـ
اکثریت
پیوستند و بخش
بزرگی از بدنه
اقلیت نام
گرفت.
امروز
فداییان خلق-
اکثریت از
آرمان های
کمونیستی
فاصله گرفته
است و خود را
از سوی بهروز
خلیق، مسوول
هیات سیاسی،
اجرایی آن،
چنین تعریف میکند:
"ما از ابتدا
سازمان چپ
بودیم. مدافع
منافع طبقه
کارگر و زحمتکشان
کشور هستیم.
این
سمتوسو به
هیچ وجه
تغییری پیدا
نکرده. در
نتیجه ما
خودمان را در
چارچوب جریان
لیبرال یا
دموکرات
تعریف نمیکنیم.
ما خودمان را
در چارچوب چپ
دموکرات تعریف
میکنیم که
البته
تمایزاتی با
جنبش
کمونیستی دارد.
ما
در گذشته تعلق
خودمان را به
جنبش
کمونیستی اعلام
کرده بودیم.
ولی در طی
دودهه اخیر بهویژه
تغییراتی که
در نگاه ما بهوجود
آمده، ما از
آن نگرش فاصله
گرفتهایم. ما
به سوسیالیسم
اعتقاد
داریم، ولی نه
با آن نگاهی
که جنبش
کمونیستی
داشت.
ما
عمیقا به
مساله
دموکراسی
رسیدهایم و
به اینکه
سوسیالیسم
بدون
دموکراسی معنا
و مفهومی
ندارد. بهویژه
که در شوروی
هم دیدیم که
هم در تئوری و
هم در عمل، هر
حرکت اعتراضی
با سرکوب یا
با [برخورد]
ارگانهای
امنیتی روبهرو
میشود
جنبش
کمونیستی
معتقد بود
رسالت طبقه
کارگر کسب
قدرت است و
سرکوب
نیروهایی که
تعلق به بورژوازی
دارند و این
که به رهبری
طبقه کارگر یا
به رهبری حزب
کمونیست
جامعه
سوسیالیستی
ساخته خواهد
شد.
ما
عمیقا به
مسئله
دموکراسی
رسیدهایم و
به اینکه
سوسیالیسم
بدون
دموکراسی معنا
و مفهومی
ندارد. بهویژه
که ما زمانی
هم که در
شوروی بودیم،
به چشم خودمان
دیدیم که هم
در تئوری و هم
در عمل، هر حرکت
اعتراضی با
سرکوب یا با
[برخورد]
ارگانهای
امنیتی روبهرو
میشود.
این
دموکراسی که
شما از آن
صحبت میکنید،
چگونه میتواند
از دموکراسی
بورژوایی
تمیز داده
شود؟
از
طریق مشخصههای
اصلی
بورژوازی؛
مثل
پولاریسم، ما
عمیقا اعتقاد
داریم که در
جامعه احزابی
که به گروههای
مختلف
اجتماعی تعلق
دارند، باید
حق حیات داشته
باشند. نه این
که یک حزب
حاکم باشد و
حق حیات را از
دیگران بگیرد
و عملا برای
تامین این
مساله دست به
سرکوب بزند.
ما معتقدیم که
باید رسانههای
آزاد وجود
داشته باشد و
در عین حال
معتقد به
جامعه مدنی
هستیم.
یعنی
جامعهای که
سازمان پیدا
کند، تشکل
داشته باشد،
تشکلهای
دموکراتیک،
احزاب سیاسی،
سازمانهای
غیردولتی که
جامعه بتواند
از خودش در
مقابل قدرت
دفاع کند.
در
اتحادیه
شوروی و
کشورهای دیگر
حزب یکبار
براثر انقلاب
قدرت را کسب
میکرد و
انتخاباتی
برگزار میشد
که این
انتخابات در
حقیقت
فرمایشی بود و
امکان انتخاب
را از مردم
سلب میکرد.
وقتی
پولاریسمی در
جامعه وجود
دارد، حزب چپاش
هم باید مجبور
شود که نظر و
رای مردم را
جلب کند.
وگرنه اگر
همیشه قدرت
دست خودش
باشد، هیچ
تلاشی برای
تغییر و برای
در نظر گرفتن
نظر مردم
نخواهد داشت.
دعوت
از رجبعلی
مزروعی که از
اصلاحطلبان
محسوب میشود،
از سوی سازمان
فداییان خلق
اکثریت برای سخنرانی
به مناسبت
سالگرد
سیاهکل،
واکنشهای
متعددی را از
سوی طیفهای
مختلف، از
برخی از
بازماندگان
کشتار ۶۷ تا
بعضی از
جوانان چپ
رادیکال،
برانگیخت.
آنان به شدت
شروع به
انتقاد از این
سیاست کردند.
بسیاری دیگر
این حرکت را
چشم دوختن به
بالا برای
اتحاد با
اصلاحطلبان
تلقی کردند.
نظر شما چیست؟
دعوت
از افراد و
گروههای
مختلف برای
سخنرانی و
میزگرد، سنتی
است که در
سالگرد
سیاهکل همیشه
وجود داشته و
دعوت از آقای
مزروعی هم در
این رابطه
بوده است.
از
سوی دیگر الان
اصلاحطلبان
دیگر در قدرت
نیستند که چشم
ما به قدرت
باشد. الان اصلاحطلبان
یا در
زندانند، یا
به خارج آمدهاند.
در حکومت که
فعلا نیستند.
زاویهای که
برای خود ما
مطرح بوده،
این است که
این جنبش
اعتراضی در
اساس از دو
نیروی اصلی
تشکیل شده؛
یکی نیروی
سکولارـ
دموکرات و
نیروهایی که
ما در آن
چارچوب تعریف
میکنیم.
دیگری
که میشود به
آنها دموکرات
- مذهبی
بگوییم یا هر
عنوان دیگری
که بخشی از
همین جنبش را
تشکیل میدهند.
ما معتقدیم که
باید بین این
دو بخش گفتوگو
و همکاری صورت
گیرد. این
جنبش اعتراضی
را تقویت میکند،
امکاناتی
برایش فراهم
میآورد و
باعث میشود
ما بتوانیم از
موضع قوی با
حکومت برخورد
کنیم.
بهعنوان
سازمان
اکثریت حاضر
به یک اتحاد
با اصلاحطلبان
برای گرفتن
قدرت سیاسی در
ایران هستید؟
سیاست
اتحاد ما این
گونه است:
اتحاد
نیروهای جمهوریخواه
و دموکرات. ما
به این اعتقاد
داریم. در عین
حال فعلا اساس
تشکیل چنین
اتحادی است.
ولی فعلا مناسبات
ما با آنها
دراینحد هم
پیش نرفته.
آنها هم
محدودیتهایی
در این زمینه
دارند.
اتحاد
ما با اصلاحطلبان
در مرحله گفتوگو
است. از آنجا
که آنها
رهبرانشان در
زندان یا در
حصرند، کسانی
که الان در
خارج از کشور
هستند نمیتوانند
در این زمینه
تصمیم بگیرند
و وارد اتحاد
[با دیگرگروهها]
شوند. ولی
وارد گفتوگو
شدهاند.
از
آنجا که
رهبرانشان در
زندانند یا در
حصرند، کسانی
که الان در
خارج از کشور
هستند نمیتوانند
در این زمینه
تصمیم بگیرند
و وارد اتحاد
[با دیگرگروهها]
شوند. ولی
وارد گفتوگو
شدهاند. یعنی
ما در مرحله
گفتوگو قرار
داریم. آن
دعوتی که صورت
گرفت هم، در آن
چارچوب بوده و
ما قبلا هم از
آقای امیر ارجمند
دعوت کرده
بودیم و در
اتاق پالتاک
ما شرکت کرده
بود.
برخی
شما را متهم
میکنند که بهجایاینکه
سازماندهی از
پایین کنید، به
اتحاد به بالا
چشم دوختهاید.
در این رابطه
چه میگویید؟
مگر
ما با اصولگراها
متحد میشویم
که [اتحاد با]
بالا باشد؟
به
هر حال اصلاحطلبان
یک زمانی در
قدرت بودند...
ببینید
ما اکنون با ۹
سازمان و حزب
هم همکاری میکنیم.
مانند حزب
دموکرات
کردستان
ایران، کومله،
جمهوریخواهان
لائیک، اتحاد
جمهوریخواهان،
حزب دموکرات
مردم ایران و
بعد دو سه جریان
دیگر مثل جبهه
ملی. آنجا هم
تمام تلاش ما
این است که
این همکاری
قوام بیشتری
گیرد و فعالتر
برخورد کند.
قبلا نیز با
جریانات دیگر
به یک سری
اتحاد و
همکاری رسیده
بودیم.
نکته
دیگر آنکه
مناسباتی
قبلا وجود
داشت، مثل
افشا یا تخریب
همدیگر که ما
از آن فاصله
گرفتهایم و
حتی با
نیروهایی که
در طیف مشروطهطلبان
میگنجند،
گفتوگوهایی
داشتهایم.
مثلا در
سمینارها یا
در گفتوگوها
و سخنرانیهایی
شرکت کردهایم
که از آنها هم
بودند. ما
معتقدیم که
بین نیروهای
سیاسی باید
گفتوگو پیش
برود.
شما
در نوشتههایتان
به تغییر
سیاسی حاکمیت
اشاره کردهاید
و به لزوم
دگرگونی. این
تغییر و
دگرگونی چگونه
باید صورت
گیرد شما راه
حل انتخابات
را مطرح میکنید،آیا
انتخابات
آزاد در
چارچوب فعلی
جمهوری
اسلامی، یک
توهم نیست؟
استراتژی
ما تحول طلبیست.
یعنی این که
اساس حرکت را
بر طبقات
فرودست، گروههای
اجتماعی،
جامعه مدنی و
جنبشهای
اجتماعی میگذارد.
سازمان عمیقا
معتقد است
تحول در جامعه
ما بدون این
که در پایین
نیرویی شکل
گرفته باشد،
نمیتواند
دگرگونی
عمیقی باشد.
ولی
در عین حال ما
تفاوت جدی با
استراتژی
اصلاحطلبی
داریم که آن
هم برمیگردد
به این که
استراتژی
اصلاحطلبی
تمرکز خودش را
میگذارد
درون حکومت و
بالا.
استراتژی
ما این نیست.
استراتژی
انقلابی صرفا
به پایین متکیست
و به آن
تحولاتی که در
بالا به وجود
میآید، کمتوجه
است یا توجهی
ندارد.
استراتژیای
که ما به آن
اعتقاد
داریم، در
اساس به پایین
متکی است ولی
در عین حال به
تحولاتی که در
بالا میگذرد
توجه داریم و
آن را تعقیب
میکنیم. ما
معتقدیم به
گذر از جمهوری
اسلامی به جمهوری
دموکراتیک و
سکولار و
معتقدیم به
برکناری این
حکومت.
برکناری
این حکومت
یعنی چه؟ یعنی
اگر مثلا
ولایت فقیه برود،
شما حاضرید در
قدرت سیاسی
شرکت کنید؟
شرکت
یک موضوع دیگر
است. ولایت
فقیه یکی از
مؤلفههای
این ساختار
سیاسی موجود
است. یکی از
مؤلفهها
جدایی دین از
دولت است که
باید تأمین
شود و مهمتر
از آن مسئله
دموکراسی است.
قانون اساسی
حکومتی که برمبنای
حقوق بشر
نوشته نشده
باشد، مطلوب
ما هم نیست.
ولایت
فقیه نباشد،
حاضرید با
اصلاحطلبان
در قدرت سیاسی
( حکومت ) شرکت
کنید؟
این
امر یک مشخص
است، این که
آیا در آن
موقع ما تشخیص
دهیم که فرضا
شرکت در حکومت
و در قدرت به
نفع جنبش
دموکراتیک
هست یا نه. این
را از قبل نمیشود
تعیین کرد.
ولی در رابطه
با آن برنامه
ما روشن است.
برنامه ما حفظ
این حکومت با
این چارچوب
نیست.
بحث
ما به شرایط
مشخص ایران
اشاره دارد.
یعنی شما مثلا
یک روند سیساله
را پشت سر
دارید و
انتخابات ۸۸
را که دو سال
پیش رخ داد. با
توجه به این
مولفهها آیا
اساسا یک
انتخابات
آزاد در شرایط
جمهوری
اسلامی امکانپذیر
است که شما
شعار میدهید
که تغییر
سیاسی در
ایران با این
مکانیزم... بحث
بر سر
مکانیزمهاست.
چه مکانیزمی
میتواند
اتفاق بیافتد
که تغییر
سیاسی به
وجود آورد؟
شما بر
مکانیزم
انتخابات
انگشت میگذارید.
به
عنوان شکل
گذار! ما وقتی
میگوییم
استراتژی
تحولطلبی،
یعنی معتقدیم
که در اساس
مساله قدرت در
خیابانها، در
اعتصابات
کارگری و... با
این طریق حل
خواهد شد.
نمونه
آن چیزیست که
در مصر و تونس
پیش رفت. این
اساس استراتژی
ما است. ما
معتقد نیستیم
که صرفا باید
انتخابات
آزاد را به
عنوان
استراتژی
سیاسی مطرح
کرد. یکی از
شعارها میتواند
این باشد که
بر گذار
مسالمتآمیز
تاکید دارد.
در
انقلاب بهمن
ما شاهد این
بودیم که همان
دو روزی که
اعتصاب شد و
برخورد
همافرها پیش
آمد، برخورد
مسلحانه در
خیابانها رخ
داد و منجر به
سرنگونی شد.
با توجه به
این که شیرهای
نفت را هم
کارگران صنعت
نفت بستند. حالا
این گذار
مسالمتآمیز
هم از آن بحثهای
یکمقدار
خیالی شده.
برای این که
در عمل میبینیم
که در هیچکدام
از انقلابها
این اتفاق نمیافتد.
چرا بر این
بحث این قدر
دست میگذارند،
با توجه به
این که میدانیم
از نظر
استراتژی
عملی نیست.
حتی در تونس و
مصر که این
همه تاکید می
کنید، در مصر
ارتش به مردم
حمله کرد، در
تونس هم
درگیریهای
خیابانی رخ
داد، در هر دو
این کشور خونریزی
رخ داد.
ببینید،
انقلاب یک
عنصر داشت و
آن نیروی
انقلاب و
ضدانقلاب بود.
وقتی که
انقلاب اتفاق
میافتد، چه
قبل و چه
بعدش، نیروی
انقلابی باید
نیروی ضد
انقلاب را
سرکوب میکرد
و از میدان به
در میبرد و
قدرت را بهتمامی
در دست خودش
متمرکز میکرد.
بهروز
خلیق: ما به آن
نوع تحول
اعتقاد داریم
که دموکراسی را
میپذیرد و
حتی ، حق حیات
به آن نیروهای
سیاسی میدهد،
که در حکومت
هستند، ولی
جنایتکار
نیستند تا
بتوانند فردا
مثل بقیه در
حیات سیاسی
کشور مشارکت
داشته باشد
ما
به آن نوع
تحول اعتقاد
داریم که
دموکراسی را
میپذیرد و
حتی حق حیات
به آن
نیروهایی میدهد،
( البته نیروهای
سیاسیاند و
نه جنایتکار)
که در حکومت
هستند تا بتوانند
فردا مثل بقیه
در حیات سیاسی
کشور مشارکت داشته
باشد.
برای
گذر مسالمتآمیز
این امکانات و
این ظرفیتها
بیش از همه
است. به تجربه
در انقلابها
دیدیم وقتی که
پای خشونت به
صورت وسیع به
میدان کشیده
میشود، یک صف
از انقلابی و
ضد انقلاب شکل
میگیرد.
شما
مثلا انقلاب
فرانسه را
ببینید یا
انقلاب در
انگلیس. همه
جا خونریزی
شده و بعد از
یک دوره، یک
پروسه طولانی
و تقویت
نهادهای
مدنی،
دموکراسی
برقرار شده. دموکراسیهای
واقعا موجودی
که در غرب هست
براساس انقلاب
به وجود آمده،
ولی بعدا یک
دوره طولانی
را برای رسیدن
به دموکراسی
طی کردهاند.
این بحث خیلی
کلیشهای شده
که همهاش از
گذار مسالمتآمیز
بحث میشود؛
به این مفهوم
که حالا یک
قطره خون هم
نباید ریخته
شود. چیزی که
واقعیتهای
تلخ دنیای
امروز، مثلا
هشتهزار
کشته در سوریه
در چندماه
اخیر، آن را
رد میکند.
اینکه در
کشوری پس از
تحول،
دمکراسی برقرار
شود به
پتانسیل و
قدرت نهادهای
مدنی بستگی دارد
نه اینکه
گذار مسالمتآمیز
باشد یا
نباشد. اینطور
نیست؟
فرضا
انقلاب اکتبر
یا چین و بعضا
انقلابهای
دیگر را هم
باید در نظر
بگیریم. در آنجا
هم ما دیدیم
چه خشونتهای
عظیمی بعد از
انقلاب صورت
گرفت و انقلاب
به دموکراسی
نیانجامید.
تعریف
دقیقی که من
دارم میکنم
این است که
پتانسیل گذار
مسالمتآمیز
برای این که
به دموکراسی
برسد،
نهادهای دموکراتیک
را تقویت کند،
بهمراتب
بیشتر از گذار
قهرآمیز است.
قهر
را دولت است
که به مردم
تحمیل میکند.
یعنی قهر،
چیزی نیست که
مردم بخواهند.
الان شما
ببینید چرا
خواست
دگرگونی در
سوریه به خشونت
انجامید. این
سرکوب حاکمیت
است که این قهر
را تحمیل میکند.
من فکر میکنم
هیچ ملتی
خواهان خشونت
نیست و خشونت
به او تحمیل
میشود. در
مورد ایران هم
اینگونه
خواهد بود.
یعنی بستگی به
این دارد که
حکومت چه قدر
سرکوب را زیاد
کند که در
مقابلش یک قدرت
دفاعی هم به
وجود آید. نظر
شما چیست؟
در
این مبارزه دو
طرف وجود
دارد. یکی
حکومت است،
یکی
اپوزیسیون.
یعنی این دو،
روی هم تأثیر میگذارند
و این روند
براثر کنش
متقابل پیش میرود.
این
که یک جنبه را
میگویید،
درست است.
برعکساش هم
وجود دارد. بهفرض
در یکسری
کشورها حکومت
به خشونت
متوسل نشد و
دوره گذار
توانست با
کمترین قهر یا
بدون قهر طی
شود. شما مصر و
تونس را در
نظر بگیرید.
مقایسه کنید با
سوریه، یا با
انقلاب ایران.
نقد
سیاستهای
دهه ۶۰
با
توجه به این
که در اوایل
دهه شصت،
سازمان از
جمهوری
اسلامی حمایت
میکرد، الان
متهم به این
شده که از
اعدامهای
اولیه دهه شصت
هم بهنوعی
حمایت میکرده.
به خاطر اینکه
جریانات یا
کسانی که
اعدام شدهاند
را ضد انقلاب
میدانست. در
این مورد شما
چه میتوانید
بگویید، آیا
گذشته را نقد
کردهاید یا
این که میگویید
نه، آن حرکتی
که کردیم درست
بود؟
اعدامهای
۵۸ را
متاسفانه نه
تنها سازمان
ما، بلکه خیلی
از نیروهای
اپوزیسیون
حمایت کردند و
خواستار
اعدام کسانی
بودند که به
رژیم گذشته
تعلق داشتند.
طبعا
ما از جایگاه
امروز نقد جدی
به آن نوع نگاه
داریم که در
بین نیروهای
اپوزیسیون
عام هم بود.
ولی در دهه
شصت ما بهشدت
با اعدامها
مخالفت
کردیم،
برخلاف این که
سیاست ما حمایت
از حکومت در
آن زمان بود.
اعدامهای
۵۸ را
متاسفانه نه
تنها سازمان
ما، بلکه خیلی
از نیروهای
اپوزیسیون
حمایت کردند و
خواستار
اعدام کسانی
بودند که به
رژیم گذشته
تعلق داشتند
ولی
با اعدامهایی
که صورت میگرفت
به شدت مخالف
بودیم و همین
مسئله هم باعث
شد که "نشریه
کار" ما به جهت
این که از این
موضع دفاع میکرد
و اعلامیههای
سیاسی و کمیته
مرکزی را
منتشر میکرد،
به همین خاطر
توقیف کردند.
حتی رفیق ما
منصور قبرایی
را خواستند برای
همین کار.
اتفاقا
در مورد منصور
قبرایی این
طور بود که وقتی
دادستانی
خواست که او
خودش را معرفی
کند، سازمان
گفت" برو خودت
را معرفی کن"،
درست است؟
نه،
دادستانی با
توجه به اینکه
نشریه کار را
توقیف کرده
بود، از ما
خواسته بود که
سردبیر نشریه
کار برود و در
این زمینه توضیح
دهد. بعدهم
قبرایی رفت و
دستگیرش
کردند که بعدا
اعدام شد.
آيا
این حرکت
درستی بود؟
یعنی ناشی از
آن توهمی که
شما نسبت به
حاکمیت داشتید
نبود که اجازه
دادید قبرایی
برود خودش را
معرفی کند و
بعد هم اعدام
شود؟
طبعا
ما اگر در
شرایط دیگری
بودیم،
اجتناب میکردیم
از این که کسی
را بفرستیم
دادستانی و اگر
احتمال میدادیم
که ممکن است
بازداشتش
کنند. طبعا
این کار را
نمیکردیم.
همچنانکه یک
سال بعد و با
توجه به وضعی
که پیش آمده
بود و بعد هم
سمتگیریی که
حکومت پیدا
کرد، [چنین
کردیم.]
ولی
بههرحال در
مورد اعدامهای
اولیه دهه شصت
مشخصا با توجه
به اینکه
سازمان این
افراد را ضد
انقلاب میدانست
و در "کار" هم
مطرح شده بود
که ضد انقلابیون
را باید به
کمیتهها
معرفی کنید،
آیا این در
جهت تایید این
اعدامها به
صورت
غیرمستقیم
نبود؟
نه،
ضد انقلاب
دانستن به
مفهوم اعدام
یا یکسان
گرفتن با
اعدام نیست.
تمام تلاش ما
این بود که به
آن سمت نروند
و به همین
خاطر هم اگر
به نشریه آن
موقع نگاه
کنید،
اعتراضات
زیادی در این زمینه
صورت گرفته.
از
یکطرف فرضا
ما از سازمان
مجاهدین میخواهیم
که به قهر و
خشونت توسل
پیدا نکند، از
طرف دیگر از
حکومت میخواهیم
که دست به
اعدام نزند.
ما در رابطه
با نیروهای
اپوزیسیون
هیچ وقت
خواستار
اعدامشان
نبودیم.
آبا
هنوز نگاه
ضدامپریالیستی
نسبت به جمهوری
اسلامی را
دارید و
جمهوری
اسلامی را در
صف ضدامپریالیستها
میدانید؟
یکی
از مسائلی که
موجب شد ما
پشت جمهوری
اسلامی قرار
بگیریم و
حمایت کنیم،
آن نگاه
ضدامپریالیستی
بود.
با
توجه به آن
تقسیم قدرتی
که در سطح
جهان در دو
اردوگاه شرق و
غرب وجود
داشت، ما غرب
را امپریالیسم
میدانستیم و
با توجه به
اینکه برای
جمهوری
اسلامی خصلت
ضد
امپریالیستی قائل
بودیم، پشت
این حکومت
قرار گرفتیم.
نگاه
امروزی ما نه
تنها این
نیست، بلکه
باور داریم که
برخلاف اینکه
این حکومت
مخالفتهایی
با آمریکا
دارد، ولی این
خصلت، بیشتر
جنبه بیگانهستیزی
یا دشمنسازی
دارد و این
خصومتی را که
با آمریکا در
این سه دهه
پیش برده،
منجر به زیان
شدید به منافع
ملی کشور شده.
شما
را متهم میکنند
که در اوایل
دهه شصت به
خاطر سیاستهای
پشتیبانی از
جمهوری
اسلامی
بزرگترین سازمان
چپ ایران را
دو نیمه
کردید. امروز
نگاهتان نسبت
به آن سیاستهای
حمایت از
جمهوری
اسلامی در دهه
اول انقلاب
چیست، آیا آن
را نقد میکنید؟
آسیبهایی
که جنبش فدایی
خورد، تنها به
سازمان ما و
سیاستهایش
برنمیگردد.
به سیاستهای
سایر جریانها
هم برمیگردد
که از ما
انشعاب
کردند؛ مثل
اقلیت و سایر
گروهها. ولی
ما در مورد آن
دوره، بارها
به نقد آن
سیاست نشستهایم.
در
پلنوم ۶۵، در
کنگره اول، در
مقالههای
متعددی که در
نشریه کار درج
شد، آن دیدگاه
را نقد کردیم
و به همان
خاطر هم از
نگاهی که ما را
پشت حکومت
جمهوری
اسلامی کشاند
فاصله گرفتیم.
[امروز
ما]نه نگاه
ضدامپریالیستی
آن موقع را
داریم و نه
این که به
مساله آزادی و
دموکراسی کم
بها میدهیم.
موضوع آزادی و
دمکراسی برای
ما اساسی است.