سال پایان احمدی‌نژاد

 

دیالوگی در فیلم عاشقانه‌ی «شب‌های روشن» هست که انگار برای این سال در پیش رو نوشته‌اند. جایی در فیلم، دختر جوان از استاد تنهای دانشگاه می‌پرسد؛ «ممکنه تو یک سال، خیلی چیزا عوض بشه» و شاعر کنایه‌پرداز فیلم پاسخ می‌دهد؛ «والله من تو این زمینه خیلی صاحب‌نظر نیستم چون خیلی ساله که برای من چیزی عوض نشده» و تنها چند روز بعد، تنها در سه شبانه‌روز تمام زندگی کسی که «خیلی ساله» براش «چیزی عوض نشده» دگرگون می‌شود.

سال ۹۱ یک کاربرد دوگانه دارد؛ هم می‌تواند حکم آن سه شبانه‌روز فیلم شب‌های روشن باشد که همه چیز را دگرگون می‌کند و هم می‌تواند به مانند سال‌ها زندگی روزمره‌ی استاد ادبیات فیلم، رونوشتی تکراری باشد از یک سال دیگر که تنها می‌گذرد و بر عمر آدمی می‌افزاید، بی‌آن‌که چیزی را تغییر دهد. سالی‌ست که می‌تواند هم سرنوشت را بسازد و هم به سیر بی‌سرنوشتی خیلی از پرونده‌های سیاسی تداوم بخشد. در سپهر دیپلماسی ایرانی، سرنوشت "پرونده‌ی هسته‌ای"‌ که سال‌ها بی‌سرانجام و انجامی گشوده مانده‌، می‌تواند در سال ۹۱ پایان گیرد، هم‌چنان که ممکن است تنها بر قطر نامه‌های ردوبدل‌شده، سندها و گزارش‌ها و رایزنی‌های ناتمام و ناکام این پرونده افزوده شود. سال ۹۱ البته اگر در کشاکش پرونده‌ی هسته‌ای درمانده باشد، درباره‌ی "سوریه" نمی‌تواند بدون هیچ نتیجه‌ای به پایان برسد، بنابراین سالی خواهد شد که سرنوشت سوریه با آن گره خورده و این سرنوشت خودبه‌خود تاثیر شگرفی بر تمامی منطقه و معادله‌های دیگر سال و سال‌های آتی می‌گذارد. در داخل ایران و در سطح عام، امسال به حکایت چند سال گذشته می‌گذرد؛ مردم گرفتار اقتصادی خواهند بود که برای آن‌ها با دو بال "یارانه‌ها، گرانی‌ها" و "تحریم‌ها، کمبودها" گره خورده اما شاید در سپهر سیاسی کشور، ناخودآگاه به بروز امیدواری‌هایی برای گشایش در بن‌بست موجود دل خوش کنیم چه امسال سیاست چشم انتظار رونمایی از چهره‌هایی‌ست که نیت دارند بر جای محمود احمدی‌نژاد تکیه زنند و اگر پنج ماه نخست سال ۹۲ را در نظر نگیریم، به یک مفهوم امسال پایان کار دولتی نیز هست که در هر چه ناکام بود، در ایجاد «گسست‌های ژرف سیاسی» پیروز شد؛ شکاف‌هایی که به باور بسیاری پس از ۲۲ خرداد ۸۸ دیگر هرگز پر نخواهد شد. پایان کار چنین دولتی، بی‌شک نمی‌تواند سبب خشنودی انبوه منتقدان و مخالفان احمدی‌نژاد نشود.

 

·        سیاست خارجی؛ اسراییل و ایرانی هسته‌ای

 

اگر یک شنود روی خطوط تلفن تل‌آویو و واشنگتن داشته باشیم، می‌توانستیم از مدت‌ها پیش بفهمیم که بهار و تابستان داغ، دشوار و دلهره‌آوری در پیش روی ماست و نه تنها ما که تمامی جهان. رایزنی‌های فشرده‌ی مقام‌های اسراییلی و آمریکایی در زمستان گذشته چنان شدت گرفت که برای نخستین بار خبر سفر "تامیر پاردو" رییس موساد به ایالت‌های متحد آمریکا، سر از رسانه‌های درآورد. این کمی «غیرمعمول» است چون سفر رهبران سازمان‌های اطلاعاتی جهان، به ویژه ارتباط‌های امنیتی و اطلاعاتی میان اسراییل و آمریکا به ندرت خبری و رسانه‌ای می‌شود و وقتی خبر سفر پاردو از واشنگتن‌پست و نیوزویک سر بر‌آورد، بسیاری از کارشناسان آن را یک «هشدار جدی» درباره‌ی «احتمال رخ دادن جنگ میان اسراییل و ایران» دانستند. واشنگتن پست‌ همین چند روز پیش از آغاز سال ۹۱، در پایان تحلیل خود نوشته بود؛ «بوی جنگ خاورميانه را در بر گرفته است». آن‌ها بوی جنگ را از مدت‌ها پیش استشمام کرده بودند؛ از زمانی که در یک بازه‌ی سه ماهه، شاهد سفرهای پی‌درپی میان تل‌آویو و واشنگتن بودیم. ژنرال‌های ارشد آمریکایی مانند پترائوس و دمپسی به اسراییل می‌رفتند و اگر سفر جنجالی نتانیاهو با یک کاروان دیپلماتیک، اطلاعاتی و نظامی به واشنگتن را جزو سنت سالانه بدانیم، سفرهای مقام‌های امنیتی، حتا نظامی اسراییل به واشنگتن از اکتبر ۲۰۱۱ تا به امروز، نشان می‌دهد که خبرهایی در جریان است، خبرهایی که می‌گویند؛ «اسراییل خود را ملزم به دادن اطلاع به آمریکا، پیش از حمله به ایران نمی‌داند» و باراک اوباما در تلاش است تا به اسراییل نشان دهد؛ «با حمله‌ی بدون اجازه، نباید انتظار پشتیبانی آمریکا را داشته باشند». شاید بی‌پرده‌ترین سرنخ این خبرها، گزارش تاییدشده‌ی رسانه‌های آمریکایی از سفر پاردو بود که در نشست مشترک با مهم‌ترین مقام‌های سیا و پنتاگون، پاسخ این سه پرسش را خواسته بود؛ «آيا شما(آمريکا) آماده حمله هستيد؟ آيا بعدا اين کار را می کنيد؟ اگر در هر حال اسرایيل خودش اين کار را انجام دهد، نظر شما چيست؟»

همه‌ی این خبرها و گزارش‌ها البته می‌تواند چیزی بیش‌تر از «شانتاژ سیاسی» و «مانور رسانه‌ای» نباشد چه، یک اصل کلاسیک سیاست می‌گوید؛ «هر وقت خبر جنگی را پیش از روی دادن آن شنیدید، بدانید اتفاق نمی‌افتد» اما وقتی درباره‌ی اسراییل سخن می‌گویید، باید در نظر بگیرید که نباید خیلی به «اصول کلاسیک» و «سیاست‌ورزی» دل بست، به ویژه این که نشانه‌های تهدید در نخستین روزهای سال ۹۱ نیز تداوم یافته است. اندکی پیش‌تر رهبران ۴۸ کشور جهان در کره‌ی جنوبی به بحث درباره‌ی «امنیت هسته‌ای» پرداختند و بدیهی‌ست که در حاشیه‌ی آن، بحث «ایران» مهم‌ترین مساله باشد. بی‌تردید باراک اوباما که از نافرمانی اسراییل و "بی‌تابی نمایشی" آن ناخشنود است، تلاش کرده تا متحدان خود را در جریان «مشکل اسراییل» قرار دهد و به این ترتیب برآیند خود از توافق کلی آمریکا و اروپا را با اردوغان در میان گذاشته تا به تهران بی‌آورد. مخاطب رییس‌جمهور آمریکا البته در نخستین روزهای سال در تهران نبود و سفر اردوغان به مشهد و دیدار با رهبری، بیان‌گر اهمیت پیامی بود که نخست‌وزیر ترکیه با خود به هم‌راه داشته است. رمزگشایی رسانه‌های خارجی از این پیام که بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های داخلی ایران نیز داشت، نشان می‌دهد که رییس‌جمهور آمریکا کوشیده، «نگرانی خود» از «شکست مذاکرات آتی میان ایران و ۵+۱» را با رهبری جمهوری اسلامی در میان گذارد و با تاکید بر سخنان ایشان در نخستین روز سال در مشهد، خواستار «حرکت حقیقی ایران به سمت آن» شود. رهبری در مشهد گفته بودند؛ «ما سلاح اتمی نداریم و تولید نیز نمی‌کنیم».

به این ترتیب گویا کلید پرونده‌ی هسته‌ای، جایی در استانبول پنهان شده باشد؛ کلیدی که دست یافتن به آن بسیار دشوار است و این دشواری را می‌توان از کشمکشی که بر سر محل برگزاری گفت‌وگوها میان دو طرف به راه افتاد، درک کرد. از یک سو، به نظر می‌رسد که نه‌تنها اردوغان پاسخ مثبتی از دیدار خود در مشهد دریافت نکرده که جمهوری اسلامی هم‌چنان آماده‌ی هیچ‌گونه «نرمشی» در برابر غرب نیست. در سوی مقابل، ۵+۱ تنها با این اندیشه پای به مذاکرات ۱۴ آوریل می‌گذارد که بتواند یک نتیجه‌ی «جدی» و «مهم» به‌دست آورد. دست یافتن به این نتیجه از آن رو برای آمریکا و اروپا اهمیت دارد که بتوانند اسراییل را مجاب به «نتیجه‌بخش بودن مذاکرات» و راه‌کارهای دیپلماتیک کنند تا از این راه «مشکل اسراییل» از پیش پای باراک اوباما برداشته شود. برای رسیدن به همین نتیجه هم هست که ۵+۱ موضع خود را از درخواست همیشگی و مدام «تعلیق غنی‌سازی در ایران» به دو خواسته‌ی مهم تغییر داده است؛ «برچيدن تاسيسات هسته‌ای فردو در قم» و «خارج کردن تمامی اورانيوم غنی شده‌ی تولید شده در ایران تاکنون». هر دو درخواست نشان می‌دهد که هدف اصلی گفت‌وگوهای استامبول، «آرام کردن اسراییل» است. اسراییلی‌ها بر این باورند که با توجه به حجم فزاینده‌ی غنی‌سازی در ایران و افزایش مداوم درصد غنی‌سازی‌ها، «جمهوری اسلامی به‌زودی به نقطه‌ی غیر قابل بازگشت می‌رسد» و خواهد توانست؛ «اگر بخواهد در یک تا یک و نیم سال به بمب اتم دست پیدا کند». بنابراین اوباما تلاش دارد تا با خارج ساختن اورانیوم غنی‌شده‌ی از ایران و توقف فعالیت پایگاه هسته‌ای فردو که نقش کلیدی در غنی‌سازی‌های بالای سه درصد اورانیوم در ایران دارد، بهانه‌ی اسراییل برای «حمله به ایران» را از دست نتانیاهوی رادیکال خارج کند. گفت‌وگوهای استامبول هنوز آغاز نشده اما می‌توان پیش‌بینی کرد که پاسخ ایران دست‌کم به درخواست خارج ساختن اورانیوم غنی‌شده از کشور، "منفی" است و منفی بودن این درخواست، می‌تواند تابستان ۹۱ را به یک روزشمار خطرناک بدل سازد اگرچه که اگر بهار و تابستان به سلامت سپری شود، با توجه به داده‌های جوی و اطلاعاتی و اوضاع آب و هوایی ایران در پاییز و زمستان، هرگونه اقدام نظامی علیه کشور ناممکن می‌شود مگر در شرایطی بسیار بسیار ویژه و با ریسکی بالا و به‌شدت پر هزینه.

 

·        منطقه؛ سرنوشت سوریه

 

در معادله‌ی هسته‌ای ایران، جای یک مجهول برای هر دو طرف وجود دارد که پاسخ دقیقی برای آن ندارند. بحران سیاسی سوریه، هر چند ارتباط مستقیمی با پرونده‌ی هسته‌ای ایران ندارد اما اگر ارتباط استراتژیک ساختارهای سیاسی تهران و دمشق را در نظر بگیریم، درک این‌ آسان می‌شود که چرا آینده‌ی سوریه ارتباط مستقیم با همه‌ی مناقشه‌هایی دارد که جمهوری اسلامی در آن درگیر است. سال ۹۰ گره‌ی شگفت‌انگیزی خورده بود با خبرهای دردناکی که هر روز از سوریه مخابره می‌شد و هر چه به پایان سال رسیدیم، این خبرهای ناگوارتر و خشونت‌بارتر هم گشتند. درست که دقیقن یک سال را سوریه در مناقشه‌ای به‌شدت پرهزینه و خونین سپری کرد اما احتمال این‌که بشار اسد بتواند، یک سال دیگر هم به همین شکل ادامه دهد، به‌تقریب ناممکن است. او یا باید تک‌تک مخالفان خود را نابود کند که این به مفهوم ویرانی کامل چند شهر با تمام ساکنان آن مانند حمص، ادلب، درعا، حماه، قامشلی و و و، و سرکوب گسترده در همه‌ی شهرهای سوریه از جمله دمشق و حلب است یا باید سرانجام به خواست اصلی معترضان تن دهد و کنار برود. هر چند که اسد با هم‌فکری تهران، مسکو و پکن در پی یافتن یک راه‌کار سومی‌ست که براساس آن بتواند به اعتراض‌های روزانه و مستمر با چندین فقره عملیات نظامی خشن پایان دهد و با خرید زمان و وعده کناره‌گیری از قدرت در سال‌های آتی، خود را از بحران رهانده و بار دیگر تثبیت کند اما تجربه‌ی چندین و چند طرح شکست خورده‌ی صلح و آتش‌بس در سوریه، نشان می‌دهد که در نهایت یک کدام از سه راه «کناره‌گیری مصالحه‌آمیز بشار»، «سقوط خشونت‌بار رژیم سیاسی» یا «ماندن اسد به هر بهایی»، فرجام بحران سیاسی سوریه خواهد بود و برای انتخاب بین این سه راهی نیز، رهبر رژیم سوریه نه تا ۲۰۱۴ که همین چند ماه آینده را فرصت دارد. آن‌چنان‌که از ۱۴ ماه سپری‌شده در سوریه به نظر می‌رسد، احتمال این‌که بشار اسد به یک مصالحه مانند علی صالح، دیکتاتور پیشین یمن تن دهد، اندک است و به همین میزان احتمال باقی ماندن او در قدرت نیز. پس از این همه خشونت و سرکوب و تلفات جانی، ماندن او در قدرت کابوسی‌ست که دنیا نمی‌تواند با آن کنار بی‌آید، بنابراین باید درباره‌ی سناریوهایی سخن گفت که به سقوط خشونت‌بار ساختار رژیم سیاسی سوریه منتهی می‌شود. چنین به نظر می‌رسد که در سوریه، هیچ "انتخاب آسانی" وجود ندارد و همه‌ی راه‌ها از پیچدگی و دشواری‌های ویژه‌ی خود برخوردار است. در ماه‌های آتی، هم‌زمان با شکست قابل پیش‌بینی طرح کوفی عنان که مورد پشتیبانی اجباری روسیه و چین نیز قرار داشت، افزایش فشارها بر این دو کشور برای پذیرفتن راه‌کاری «نظامی-بین‌المللی» در سوریه شدت شایانی خواهد یافت اما دورنمای توافق با این دو پشتیبان بشار اسد روشن نیست و البته باید در نظر گرفت که نه در آمریکا و نه در اروپا، هنوز میل حقیقی به استفاده از «دخالت بشردوستانه» براساس بند هفتم منشور شورای امنیت سازمان ملل متحد به ‌وجود نیامده که این خودش دلیل‌ها و سبب‌های فراوان دارد. گزینه‌ی دیگر پیش‌رو، تجهیز «ارتش آزاد سوریه» به شکل جدی و استفاده از نیروی آن برای جنگ شهر به شهر و پیش‌روی به سوی دمشق است که راه‌کاری به‌شدت پرهزینه با آینده‌ای نامعلوم است. اگر کشورهای عربی و غربی به سوی این راه‌کار پیش بروند، بی‌شک کشورهای هم‌پیمان با رژیم سوریه نیز دست به اقدام متقابل و ورود نیروهای تازه‌نفس به جبهه‌ی جنگ سوریه می‌کنند که می‌تواند موازنه‌ی قدرت نظامی را برقرار و در نتیجه جنگِ بدون برنده، تنها سبب هدر رفتن نیروی انسانی و مادی و معنوی شود. از سوی دیگر، غرب هموراه نگران است که سناریوی آزادسازی افغانستان در آغاز دهه‌ی ۹۰ تکرار شود و جنگ‌افزارهایی که در اختیار ارتش آزاد سوریه قرار می‌گیرد، بعدها علیه منافع غرب استفاده شود و گروه‌هایی مانند القاعده و دیر گروه‌های جهادی منطقه به آن دست پیدا کنند.

هم‌چنان که می‌بینید، سناریوهای مختلف سوریه به دلیل به درازا کشیدن بحران، خشونت مستمر و بی‌وقفه، نبود دست‌کمی از نرمش در ساختار سیاسی و دیرفهمی غرب در اقدام به‌هنگام، به‌شدت پیچیده و غیرقابل پیش‌بینی‌ست. در حقیقت نمی‌توان گفت که بدون تردید سرنوشت بحران سیاسی سوریه به کدامین سوست اما با یقین می‌توان پیش‌بینی کرد که سال ۹۱، سال پایان این دوره از بحران سیاسی سوریه باشد، هر چند که خود ممکن است به آغاز بحرانی دیگر کمک کند و البته با یقین کم‌تری می‌توان امید داشت که در پایان سال، بشار اسد دیگر در دمشق حکومت نخواهد کرد.

 

·        اقتصاد ایران؛ گریبان‌گیر تحریم

 

سرنوشت پرونده‌ی هسته‌ای ایران، می‌تواند در داخل کشور نیز تاثیر شگرفی داشته باشد. در سال ۹۰ ما شاهد یک سونامی از پیامدهای تحریم‌هایی بودیم که کاخ سفید آن‌ها را «فلج‌کننده» نامیده است. هر چند تا زمانی که شریان نفت ایران در لوله‌های اروپا جاری باشد، فلج ساختن اقتصاد ایران به شکلی که در عراق دهه‌ی ۹۰ شاهد آن بودیم، ممکن نیست اما پیامدهای دیگری در اقتصاد، تولید، تجارت و زندگی مردم بر جای گذاشته که قابل کتمان نخواهد بود؛ سقوط ناگهانی ارزش ریال در برابر ارزهای خارجی، بر هم خوردن نظم اقتصادی بازارهای سرمایه، توقف صادرات کالاهای حیاتی به ایران، باج دادن‌های فراوان اقتصادی به چین برای دور زدن تحریم‌ها، تورم و گرانی روزافزون و بی‌سابقه، تعطیلی کارخانه‌ها و ...، در همه‌ی این چالش‌ها، ردپایی از تحریم‌ها دیده می‌شود. ایران در سال ۹۰، هزینه‌های گزاف میلیارددلاری برای خرید و ذخیره‌سازی‌های کالاهای ضروری انجام داده تا بتواند سال ۹۱ را نیز بدون «قحطی» سپری کند اما روشن نیست که اگر این ذخیره‌سازی‌ها نیاز بازار را پاسخ ندهد، چگونه و چه راهی قرار است تا زندگی مردم تامین شود. در آخرین روزهای سال ۹۰، «سوییفت» خدمات بانکی خود را به ایران قطع کرد و به این ترتیب هرگونه مبادله‌ی تجاری از داخل مرزهای ایران به خارج به تقریب ناممکن می‌شود. هم‌زمان شرکت‌های بیمه‌ی چینی، آخرین شرکت‌های بیمه در جهان که کالاهایی به مقصد ایران را با نام مستعار «امارات متحده‌ عربی» و با هزینه‌های چند برابر تعرفه‌های واقعی بیمه می‌کردند، گفته‌اند که به دلیل تحریم‌ها دیگر نمی‌توانند به این روال ادامه دهند و اگر آن‌ها در گفتار خود صادق باشند و این یک بازارگرمی برای افزایش قیمت‌ها نباشد، ورود هر کالایی به ایران بسیار دشوار خواهد شد. این را هم در نظر بگیرید که اروپا از تیرماه امسال قرار است به هرگونه خرید نفت از ایران پایان دهد و «مشتریان جدید» که وزارت نفت احمدی‌نژاد می‌خواهد آن‌ها را جایگزین اروپایی‌ها کند، روشن نیست که بتوانند وارد معامله با ایران شوند یا به اندازه‌ی اروپا، مشتری نفت باشند. با این وضعیت، از دیدگاه اقتصادی باید در انتظار یک «شرایط ویژه» باشیم و دل ببندیم به وعده‌های دولتی که می‌گویند؛ «شرایط باثبات خواهند بود» و «پیش‌بینی‌های لازم انجام شده» و «از این مرحله‌ی سخت می‌گذریم».

یک نشانه‌ی این «شرایط ویژه» عیدی‌هایی بود که دولت به مردم اس‌ام‌اس کرد. «درخواست انصراف از گرفتن یارانه» هر چند برای عموم مفهوم دیگری دارد اما از دید اقتصادی می‌تواند نشانه‌ی روشنی باشد از خبرهایی که می‌گوید؛ «درآمد دولت به شدت در حال کاهش است» و تایید این حرف محمود احمدی‌نژاد در آخرین روزها سال در مجلس که «حساب ذخیره‌ی ارزی صفر است». دولت چه بخواهد و نخواهد، امسال یارانه‌ی بخش بزرگی از مردم را به دلیل کسری بودجه و کمبود اعتبار قطع خواهد کرد و به جای آن، اگر با مجلس به توافق برسد، به شکل قانونی و آشکار و اگر به توافق نرسد، به شکل پنهانی، فاز دوم حذف یارانه‌ها را به اجرا درخواهد آورد تا با افزایش بهای آب و برق و گاز و خدمات دولتی، به جبران مافات کاهش درآمدهای خود بپردازد. بی‌شک، اگر در سال ۹۰ با تورمی بیش از ۲۵ درصد روبه‌رو بوده‌ایم، باید در انتظار شوک تورمی دیگری در سال ۹۱ باشیم که زمزمه‌هایش نیز آغاز شده؛ حتا خبرهای رسمی هم تایید می‌کند که ممکن است امسال، قیمت خانه‌ها در تهران «دو برابر» شود.

 

·        سیاست ایران؛ پایان دولت احمدی‌نژادی

 

دولتی که چنین دست‌آوردهایی برای مردم داشته است، در عمل سال پایانی خود را می‌گذراند و این می‌تواند خبری خوبی برای خیلی‌ها باشد. به جز مردم، ماراتن چهره‌های سیاسی برای رسیدن به انتخابات ریاست‌جمهوری پس از آغاز به کار مجلس نهم، شدت خواهد گرفت و پاییز و زمستان امسال، آرام آرام چهره‌ی کسانی که قرار است برای کرسی پاستور رقابت کنند، از لابه‌لای خبرها پیدا می‌شود. بنابراین امسال شاهد رونق گرفتن دوباره «مردم» در کلام چهره‌های سیاسی، افتتاح‌ها و  روبان پاره کردن‌ها، ژست‌های اخلاقی  مثبت جلوی دوربین، وعده‌های شگفت‌انگیز و همه‌ی چیزهای دیگری هستیم که بدل به جزیی از مناسک انتخابات در ایران شده‌اند. در میان گروه محافظه‌کاران که پس از انتخابات سال ۸۸، با اخراج اصلاح‌طلبان از سپهر سیاست، قدرت و انتخابات را «مال خود» می‌دانند، شاهد شدت گرفتن اختلاف‌ها به‌ویژه میان دو گروه دولت و شهرداری تهران خواهیم بود که خود را رقیبان اصلی خرداد ۹۲ تصور می‌کنند اما اگر در میان مناقشه‌ی احمدی‌نژادی‌ها و قالیبافی‌ها، یک نفر آرام و به‌دور از هیاهو رفت و بر صندلی ریاست مجلس نهم نشست، بدانید که به احتمال بسیار در اندیشه‌ی صندلی ریاست‌جمهوری نیز هست و او کسی جز "حداد عادل" نخواهد بود. در میان اخراج‌شدگان از بازی انتخابات نیز، مناقشه‌ای میان اصلاح‌طلبان و بدنه‌ی جریان معترض به انتخابات ریاست‌جمهوری ۸۸ شکل می‌گیرد که بر اساس «شرکت در انتخابات» و چگونگی «رفتار سیاسی» است. این مناقشه شاید به جدایی بیش‌تر اصلاح‌طلبان مسالمت‌جو به رهبری محمد خاتمی و جریان معترض به رهبری معنوی موسوی و کروبی بی‌انجامد اما اگر ساختار سیاسی نخواهد از این مناقشه بهره گیرد و سهمی برای اصلاح‌طلبان مسالمت‌جو قائل شود که برای چنین استفاده‌ای لازم است به برخی از شروط آن‌ها تن دهد، می‌توان در انتظار یک هم‌پوشانی مجدد در میان دو جریان اصلی منتقد نشست که پیوستگی آن‌ها بر سر رای محمد خاتمی در انتخابات ۱۲ اسفند دچار ترک شده بود.

 

***

این‌چنین سال ۹۱، سالی خواهد بود که هم می‌تواند سرنوشت را بسازد؛ سرنوشت پرونده‌ی هسته‌ای، بحران سوریه، انتخابات ریاست‌جمهوری و جنبش معترضان را و هم می‌تواند سال کش‌داری باشد که همه چیز را به سال دیگری موکول کند. بخش مهمی از این سرنوشت، در پی تصمیمی‌ست که ساختار سیاسی ایران می‌گیرد؛ این که «به رفتار کنونی خود ادامه دهد» یا از سال‌های گذشته نتیجه گیرد که «تغییر» لازم است. این تصمیم هر چه باشد، یک زنجیره‌ی به هم پیوسته است که تاثیر یک‌سان منفی یا مثبت بر داخل و خارج ایران خواهد گذاشت. تاثیر آن بر اقتصاد و سیاست ایران، بر آینده‌ی سوریه و منطقه و پرونده‌ی هسته‌ای و واکنش اسراییل قابل درک است اما شاید کم‌تر کسی باشد که به تاثیر تصمیم سیاسی تهران در دو راهی کنونی بر غرب اقیانوس آرام بی‌اندیشد. در ۱۹۸۰ و در اوج نبرد کارتر و ریگان برای رسیدن به کاخ سفید، اشپیگل نوشت: «زمانی ایالت‌های متحد می‌توانست تصمیم بگیرد كه چه كسی در ایران بر مسند قدرت بنشیند اما امروز آیت‌اللهی در تهران می‌تواند سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری ایالت‌های متحد را تعیین كند». به نظر می‌رسد که سرنوشت باراک اوباما در انتخابات نوامبر امسال نیز به مانند هم‌حزبی خود، جیمی کارتر وابستگی بسیاری به «تصمیم تهران» پیدا کرده است.