روحانیت و بحران آگاهی تاریخی

 

الف.ح/ ۱۰ اسفند ۹۸

دلالت های فراوانی وجود دارد که روحانیتِ امروز، در دشواره هایی تودرتو و در سایشی توان فرسا با واقعیت های دگرگون شده جهان جدید، بیش از هر زمان دیگری با بحران های فکری و فلسفی و از جمله آنها با بحران آگاهی تاریخی روبروست. بخشی از این بحران ها بازتابی از ساختار به شدت ارتجاعی روحانیت و بخش عمده‌ای از آنها را نیز می توان با گریز از عقل آزاد و بسط زورمندانه عقل فقهی در همه ابعاد و عرصه های عمومی و خصوصی زندگی مربوط دانست. سنگ‌وارگی فکری و دلباختگی به شدت رقت انگیز روحانیان به مشروعیت بخشیدن به تفسیر قدیم، از آنان یک چهره افسون زده وحتی کمیک ساخته است. در این نوشته کوتاه برآنم تا نشان دهم که چرا روحانیت با چنین سطحی از ناتوانی و نازایی فکری و آشفتگی درون ساختاری مواجه است به گونه ای که اکنون علیرغم امکانات وسیعی که در اختیار دارد نفوذ تاریخی خود را از دست رفته می بیند؟

۱.         روحانیت همواره کوشیده است بر تن هر پدیده ای که قابلیت مقدس شدن را داشته باشد این لباس فاخر را بپوشاند تا ازمجرای آن منفعتی را جلب و بسا ضرری را دفع کند و این سود و زیان اساسا مبتنی بر ذهنیتی طبقاتی و کاملا صنفی است. ما اکنون با انبوهی از امور به ظاهر مقدس روبرو هستیم که به هر علتی در ساختار زبانی و محیط فرهنگی ما جاخوش کرده و به سادگی زدودنی نیستند؛ «شهر مقدس»،«حرم مقدس»،«لباس مقدس»،«شغل مقدس»،«قبر مقدس»، «جایگاه مقدس»،« خون مقدس»، «باور مقدس» و حتی« تریبون مقدس»، و... در شمار این مقدسات‌اند! مقدس سازی تا جایی پیش رفته که روحانیت بر «قضای حاجت» خود عنوان «تجدید وضو»نهاده است تا بلکه با تبدیل این نیاز طبیعی به امری مقدس، کلاهی برای خود بدوزد و از خود موجودی مقدس بسازد. ما می‌دانیم که به لحاظ تاریخی و در سنت دینی، امر مقدس غیر قابل انتقاد است و اساسا در قاموس نقد نمی گنجد. 

۲.روحانیت به شدت مفتون عقل فقهی است. این عقل مقید به نقل و مقدم بر عقلانیت آزاد است و از این رو لحنی تحکم آمیز دارد. عقل فقهی اصالت را به سلف می دهد و اطاعت از آنان را عین اطاعت از خداوند می شمارد بنابر این روحانیت در تبعیت از این فهم فراتاریخی، ذهنیت قدما را واقعی‌تر از واقعیت دگرگون شده می‌داند.

۳.         روش شناسی معرفتی روحانیت به علت سرسپردگی به گزاره‌های پیشینی و فراتاریخی بیش از آنکه از یک ذهن متوسط معقول انتظار می رود، متصلّب و در عین حال عقیم است. در توجیه و تبیین بسیاری از احکام فقهی البته می کوشند مبانی خود را به یافته های عقل سلیم نزدیک کنند اما از آنجا که غالبا در این امر کامیاب نمی‌شوند با پرش از مانع عقل به روایت های عجیب و غریب متوسل می شوند که بعضا بسیار بیزاری برانگیزاند. بحار الانوار، اصول کافی و بسی دیگر از متون روایی وظیفه دارند این منفذهای تئوریک را پر کنند و بسا برای چنین قصدی به نگارش درآمده اند. 

۴.روحانیت به علت گذشته نگری، در دوران نابالغی عقل ماندگار شده است از این رو با تغییر و ابداع دشمنی می‌ورزد. ذهنیت فقهی در رویارویی با واقعیت، نه تنها به عمد آن را نادیده می‌گیرد بلکه به عکس می کوشد واقعیت را آنچنان تغییر دهد که با مفاهیم سنتی سازگار شود. در این حالت چگونه می توان انتظار داشت که روحانیت امروز از عهده پاسخ به نیازهای تازه جامعه انسانی برآید؟

۵.         ذهنیت فقهی بنا به سرشت خود با پرسشگری میانه خوبی ندارد؛ وانمود می‌کند که پاسخ هر رطب و یابسی را درخورجین خود دارد و چه بسا اگر پرسشگر بداند که فقیه چه در انبان خود دارد هرگز جرات نخواهد کرد تا سوالی بپرسد و  یا بدتر از آن، حکمی را به چالش بکشاند. به همین دلیل است که در فرهنگ فقهی، سوال به رسمیت شناخته نمی‌شود و تنها آن را در قالب شبهه می پذیرند.

۶.روحانیت همواره در صدد بسط حوزه نفوذ فقه و البته افزایش اقتدار خود است از این رو بطور دائمی تلاش می کند عرصه های تازه ای را به قلمرو خود بیافزاید. در یک نمایشگاه کتاب که به یکی از نهادهای مذهبی تعلق داشت کتاب هایی را دیدم که موضوع آنها احکام فقهی مشاغل و کسب و کارهای مختلف بود. در اینجا ذکر برخی از این عنوان ها خالی از لطف نیست؛ احکام پرندگان، احکام فضای مجازی و رایانه، احکام تالارهای عروسی و رستورانها، احکام عکاسان و فیلمبرداران، احکام ماهیگیری، احکام زنبورداری، احکام آرایشگری و قس علیهذا...!

نتیجه: روحانیت هنوز به درک این نکته مهم نائل نشده که در جهان جدید، دین، یگانه رویکرد استعلایی به عالم نیست و پارادایم های قدرتمندی وجود دارند که رقابت فشرده ای را با دین آغاز کرده اند آنچنانکه در این دوره مهم تاریخی در افسون زدایی از عالم و پیراستن زندگی از امور قدسی بسیار کامروا بوده اند.  در چنین اوضاعی چنانچه متصدیان دستگاه روحانیت ضرورت آگاهی تاریخی را درنیابند و از خودبسندگی بدخیمی که گرفتار آن شده اند فاصله نگیرند منطقا نباید به آینده حتی طبقه خود چندان امیدوار باشند.آنان باید بدانند که  زیر چرخ های تاریخ و سکولاریسمی که از راه می رسد دیگر فرصتی برای بازندیشی و بازتوانی نخواهند داشت.