2


«نانجیب» واقعی کیست؟

Posted: 13 Jun 2010 02:28 PM PDT

سکوت معنادار خامنه ای در برابر توهین به سیدحسن خمینی در روز 14 خرداد و بی توجهی شرم آورش به نامه ها و بیانیه های متعدد مراجع و آیات عظام در محکومیت این عمل، سبب فاجعه امروز در قم است که مشتی جیره خوار سپاه با حمله به بیت آیت الله صانعی اقدام به لجن پراکنی نموده و اینبار سیدحسن خمینی را «نانجیب» خوانده و اهانتهای بسیار زشتی را بر زبان جاری ساختند.
آنها سیدحسن را متهم به حمایت از جنبش سبز نموده و همین جرم را برای هرگونه اهانت شنیعی کافی می دانند. سپاه از اینکه هنوز پس از یک گذشت یکسال و سرکوبهای وحشیانه، مردم همچنان پاکباخته به میدان می آیند و کودتاچیان را تحقیر می کنند بشدت خشمگین و همچون ماری زخم خورده شده و افسارگسیخته در حال تاخت و تاز است.
خامنه ای یا اینکه بیانیه های اینهمه آیات عظام و مراجع تقلید را به هیچ می انگارد که در این صورت ادعای ولایت فقیهش ادعایی مضحک بیش نیست، یا اینکه توان کشیدن لجام سپاه را ندارد که باز هم ادعای ولایت فقیهش به همان اندازه مضحک است.
روزنامه جوان متعلق به سرداران سپاه که علاوه بر حمایت کامل از حمله به سیدحسن، پاسخهای دندان شکنی را نیز حواله مراجع و آیات عظام نمود و سردار الله کرم هم در نقش شعبان بی مخ دربار خامنه ای، حمله به سیدحسن را بدلیل اینکه امام جماعت اصلاح طلبان شده، مستحق بدترین توهینها و برخوردها دانست. سرداران سرکش سپاه در مقابل مراجع و آیات عظام، شمشیر از رو بسته و با گردن کلفتی و لات بازی، تلاش در مرعوب کردن آنها دارند و به روحانیون عالیرتبه این پیام را مخابره می کنند که حریم و حرمتی برایشان قائل نیستند.
خامنه ای باید پاسخ بدهد که آیا اینهمه مراجع و آیات عظام نیز همگی جیره خوار سیا و موساد هستند؟ اینها نیز همگی بی بصیرت بوده از کشتی نظام پیاده شده اند؟ آیا ایشان نیز همگی طلحه و زبیر هستند و باید گردنشان را برای شمشیر «سیدعلی» آماده کنند؟
«نانجیب» واقعی کیست؟





چگونه مقاومت جنبش سبز سبب فروپاشی نظام می شود

Posted: 13 Jun 2010 08:47 AM PDT

جنبش سبز بار دیگر در 22 خرداد 89 نشان داد که همچنان زنده و قدرتمند است و سر سازش با استبداد و کوتاه آمدن در برابر دیکتاتور را ندارد. جنبش آزادیخواهی مردم ایران از طریق تداوم حیات خود سبب فروپاشی نظام جمهوری اسلامی خواهد شد. برترین ویژگی این جنبش در تأکید آن بر دستیابی به حقوق اساسی انسانی نظیر آزادی و دموکراسی و حق تعیین سرنوشت است که از پذیرش و حمایت ملی و بین المللی برخوردار است. همچنین این جنبش یک خواسته اجتماعی است که برآمده از نیاز جامعه ایران بوده و تحت تأثیر و تحت کنترل هیچ حزب و گروه سیاسی نبوده و بهمین دلیل نمی تواند معامله پذیر و سازشگر باشد. آزادی و دموکراسی بصورت یک «نیاز مبرم» برای ایرانیان درآمده و تا تحقق کامل آن، این موج را سر باز ایستادن نیست.
فشار فزاینده نارضایتی مردم و نیروی عظیم و بنیان برانداز آنان، حکومت را بشدت ترسانیده و وادار به فرو رفتن در منجلاب «میلیتاریسم» می نماید. بنا به اعتراف خود سردمداران حکومت، در روز عاشورا، تهران برای چند ساعت دچار «گسست امنیتی» شد، یا بعبارت ساده تر از کنترل حکومت خارج و «سقوط» کرد. تجربه ای که نشان داد عمق خشم و نفرت مردم از رفتار مستبدانه و ظلم فاحش حکومت تا چه اندازه است و چنانچه فرصتی بدست جمعیت ناراضی بیفتد، تا سرحد برچیدن ارکان حکومت پیش خواهند رفت. برای نظام حاکم چاره ای جز پناه بردن بیشتر به نیروهای نظامی و امنیتی باقی نمی ماند.
از ابتدای تأسیس جمهوری اسلامی همواره دو جناح اصلی از روحانیت در حال دعوا بر سر قدرت بودند، یکی جناحی که معتقد به «اسلام سلطانی» بود و دیگری جناحی که به مدل مدرنتری از اسلام اعتقاد داشت. در میانه این دعوا، سپاه بعنوان نهادی که مصدر همه قدرت امنیتی و نظامی کشور شده بود در مقام یک مدعی سوم در حال تلاش برای کنار زدن هر دو جناح روحانیت بود.
جنگ 8 ساله فرصت بی بدیلی را در اختیار سپاه گذاشت تا بتواند به یک حکومت میلیتاریستی و دیکتاتوری نظامی مطلق دست یابد، ولی مهمترین مانع، کاریزمای آیت الله خمینی بود که مخالفت کاملی با این سلطه جویی داشت و مکرراً سپاه را از ورود به سیاست نهی می کرد و تا آنجا پیش رفت که با صدور فتوایی هر گونه دخالت سپاهیان در سیاست را حرام دانست. فتوایی که بر اساس آن، نماینده آیت الله خمینی در سپاه، فردی همچون ذوالقدر را بدلیل سرپیچی از «فتوای امام» و دخالت در سیاست، از مقام خود عزل نموده و خانه نشین کرد.
حتی تشکیل وزارت اطلاعات و سلب «سلطه امنیتی» از سپاه نیز برای محدود کردن زیاده خواهی سپاه بود که علیرغم مقاومت شدید سپاه در این خصوص، بدلیل قدرت مطلقه آیت الله خمینی صورت انجام بخود گرفت. در زمان حیات آیت الله خمینی، حتی اندیشه ورود سپاه به فعالیتهای اقتصادی هم در حکم گناهی کبیره بود.
با پایان جنگ، نقش سپاه در ساختار قدرت بشدت تضعیف شد، امری که برای سرداران مدعی سپاه، روندی ساده و قابل تحمل نبود. «سپاه زدائی» در دوره اول ریاست جمهوری هاشمی بطور گسترده ای دنبال شد و خامنه ای نیز در برابر این رویه ساکت بود زیرا خصومت و کینه دیرینه ای با فرمانده وقت سپاه و اطرافیان وی داشت. سرانجام در دوره دوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، خامنه ای با تحکیم پایه های قدرت خود موفق شد با برکناری محسن رضایی، دست به تغییرات ساختاری در سپاه زده و آنرا تبدیل به «حزب رهبری» نماید. این «حزب مسلح» با پیروزی اصلاح طلبان در دوم خرداد 1376 نقش ویژه ای یافته و به تنها ابزار مقاومت رهبر بدل گردید.اشتباه استراتژیکی که آیت الله خمینی هرگز حاضر به انجام آن نشده بود.
واقعیت پذیرفته شده جهانی این است که در بین نیروهای اجتماعی مختلف، نظامیان بیش از هر نیروی دیگری توان و امکانات لازم را برای قبضه قدرت و اعمال سلطه یکجانبه داراست.* میلیتاریسم اغلب به معنى عارضه و بیمارى سیاسى - اجتماعى بكار برده میشود و منظور آن است كه نظامیان از حدود وظایف مشروع خود فراتر رفته اند. میلیتاریسم زمینه را برای نظامی سالاری ، نازیسم ، فاشیسم و فالانژیسم فراهم می كند.
خامنه ای خود را چنان هوشمند و نابغه می دانست که فکر می کرد همزمان می تواند «میلیتاریسم» و «ولایت فقیه» را زیر یک چتر قرار داده و هر دو را اداره کند. البته در مقطع دوم خرداد 68 خامنه ای آنچنان تنها و درمانده شده بود که شاید چاره ای نیز جز پناه بردن به سپاه نداشت. رشد «اختاپوسی» سازمان نظامی قدرتمندی چون سپاه، در طول سال های بعد چنان بی مرز و نامحدود پیش رفت که علاوه بر تسلط اقتصادی وسیع، سپاه کنترل مجلس و دولت و ارگانهای امنیتی – انتظامی و صدا و سیما و مطبوعات را در اختیار گرفته و کار بجایی رسید که در حال حاضر تنها پنج تن از اعضای کابینه سابقه فعالیت های امنیتی و نظامی ندارند.
خامنه ای همانطور که ویژگی «دیکتاتوری نظامی» است، عملاً تبدیل به آلت دست سپاه شده و تداوم «ولایت فقیه» وی در گرو تن دادن به خواست های پایان ناپذیر سپاه است. کودتای 22 خرداد 88 نیز نقطه پایان و مرگ «ولایت فیه» بود. کودتایی که نه تنها بر علیه آرای مردم ایران، بلکه بطور گسترده تر متوجه ساختار حاکمیت بود و سپاه توانست آخرین سنگرهای باقیمانده نظیر وزارت اطلاعات و قوه قضائیه را نیز بطور کامل در اختیار گرفته و مجلس را نیز از جایگاه قانون گزاری به درجه «قانون نویس دولت» تنزل دهد.
«مقام معظم رهبری» در این آرزو بود که با فروکش کردن پس لرزه های کودتای انتخاباتی بتواند بر اوضاع مسلط شده و با محدود کردن قدرت سپاه، جانی دوباره به «ولایت فقیه» بدهد، ولی مقاومت جانانه مردم ایران در قالب جنبش سبز، این حسرت را بر دل خامنه ای گذاشت. نه تنها خامنه ای بلکه روحانیت حکومتی نیز به این دلخوش بودند که با سرد شدن جنبش سبز، اوضاع تغییر یافته و سهم آنها در قدرت محفوظ بماند. اما اوضاع طبق پیش بینی «شیفتگان قدرت» پیش نرفته و با زنده ماندن جنبش سبز پس از گذشت یکسال، ناامیدی و یأس فزاینده ای بر روحانیت حکومتی مستولی گشته و آنها را بی تاب و سرگشته نموده است. آنها در برابر چشمانشان اضمحلال قدرت روحانیت و افول پرشتاب آنرا می بینند و در برابر سپاهی که فقط «همه قدرت» را می خواهد و حاضر به تقسیم آن نیست، خود را ناتوان و بیچاره می یابند. و چنین است که سران روحانیت حکومتی که از حذف کامل از قدرت به وحشت افتاده اند، توهین به سیدحسن خمینی در مراسم 14 خرداد را بهانه قرار می دهند تا به رویه موجود خامنه ای بتازند.
آیات عظام وحید خراسانی، مکارم شیرازی، صافی گلپایگانی، راستی کاشانی، نورمفیدی، جوادی آملی، مکارم شیرازی، محمدی گیلانی، و دهها آیت الله و حجت الاسلام دیگر با صدور بیانیه اعلام نارضایتی کردند. آیات عظامی که نه اخبار تجاوز در زندانها و نه قتل زندانیان زیر شکنجه در کهریزک و نه کشتار مردم بیگناه در خیابانها و نه دزدی آشکار آرای مردم در کودتای انتخاباتی و نه باطوم خرد کردن بر سر زنان و مردان ایرانی، هیچکدام برایشان در درجه ای از اهمیت نبود تا بیانیه ای بدهند و این جنایات را محکوم کنند، ولی ترس از خلع قدرت کامل روحانیت که بواسطه رشد قدرت سپاه در جریان است، آنها را نگران و ناراحت کرد تا بر خلاف «ولی فقیه» که در سخنرانی اش در 14 خرداد، حتی بصورت تلویحی و یا با اشاره هم سخنی در محکومیت توهین کنندگان به سید حسن خمینی نگفت، فریاد وااسلاما سر دهند. «جنبش آیت الله ها» براه افتاده است.
نظامی‌ گری یا میلیتاریسم حاکم در ایران، یک ایدئولوژی است که معتقد است توان سپاه، سرچشمه و منبع همه امنیت‌ ها است. نظامی‌ گری در ملایم‌ ترین شکل خود به این گزاره باور دارد که «آشتی» از راه «توانمندی نظامی» میسر می‌شود و «آمادگی نظامی» بهترین یا تنها راه دستیابی به «صلح» است. در این راه و در این استراتژی، سپاه نه تمایل به تقسیم قدرت دارد و امکان آنرا. همه امور باید امنیتی شوند تا سپاه بتواند آنرا اختصاصی نماید و امور امنیتی نیز ربطی به «روحانیت» ندارد.
خروش شبانه مردم در هفته گذشته و حضور آنان در خیابانها در سالگرد 22 خرداد، آخرین امیدهای روحانیت حکومتی برای به پادگان فرستادن سپاه را بر باد داد و اکنون این بخش از روحانیت و همچنین بخش غیر سپاهی و غیر روحانی حکومت، باید در راهی بدون بازگشت به خفت و خواری تن دهند. یا باید تابع سرداران باشند یا اینکه اگر مخالفت کنند، هو می شوند و تحقیر خواهند شد حتی اگر نواده آیت الله خمینی باشند.
کیهان بعنوان توپخانه مطبوعاتی سپاه در اولین واکنش به «جنبش آیت الله ها» آنها را متهم به کهولت سن و ناتوانی ذهنی نموده و بیانیه های آنان را نامه هایی از پیش نوشته نامید که آیت الله های فریب خورده، آنها را امضاء کرده اند. تودهنی سپاه به «جنبش آیت الله ها» بی رحمانه و وحشیانه بود، همانند سرکوب «جنبش مردم ایران». گرچه شاید کمترین اشتراک منافعی بین این دو جنبش وجود نداشته باشد.
«جنبش آیت الله ها» بی صبرانه از خامنه ای انتظار دارد که قدرت گیری سپاه را محدود کند و در مقابل خامنه ای نیز می داند که «جنبش سبز» سرزنده و توانمند، آماده است تا هر گامی که سپاه به عقب برود، چندین گام به پیش بیاید. در شرایط فعلی فقط کافی است که جنبش سبز به حیات خود ادامه داده و به روشنگری و آگاهی بخشی خود تداوم بخشد و حضورش را به رخ حکومت بکشد، نتیجه بنفع مردم ایران خواهد بود. جنگ قدرت فرساینده در درون حکومت ادامه خواهد یافت و این جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه است که در برابر «استبداد مسلح» زانو خواهد زد. گام بعدی برای جنبش سبز، در هم شکستن «دیکتاتوری نظامی» خواهد بود که بمراتب ساده تر و آسان تر می باشد.
«استبداد مسلح» در ذات خود، فروپاشی و اضمحلال را دارد.


___________________________________

*موسکا جامعه‌شناس ایتالیایی در کتاب «طبقه حاکمه» - خطرات نظامی‌گری در زندگی مدنی