محمد
خاتمی: بیش از
انتخابات به
تغییر فضا میاندیشم
شخص
من بیش از
اینکه به
انتخابات
بیندیشم به تغییر
فضا
میاندیشم.
اگر حاکمیت هم
خواهان انتخابات
پرشوری است
باید بپذیرد
که با این فضا به
دست نمی آید.
آزادی
زندانیان
سیاسی و رفع حصر
از آقایان
موسوی و کروبی
و تلطیف فضا
نه تنها در
برگزاری
انتخابات
پرشور مؤثر
است بلکه سبب
نزدیکی دلها و
آمادگی همگی
برای مقابله
با تهدیدها و
نیز خدمت به
کشور خواهد
شد. باید همه
تلاشمان را
بکنیم تا به
تفاهم برسیم
که فضای موجود
به زیان
جامعه، مردم،
اصلاحطبان و
بیش از همه به
زیان نظام و
حتی حاکمیت و
به نفع دشمنان
است.
این
بخشی از
اظهارات
سیدمحمد
خاتمی است که
در جلسه پرسش
و پاسخ با
دانشجویان
است.
وی
با تاکید بر
لزوم نقد
اصلاحات
گفت: متاسفانه
بعد از ۲ خرداد
ما دچار
هیجاناتی
شدیم و در این
بین شعارها و
مسائلی مطرح
شد که باعث
ایجاد
بدبینیهایی
در جامعه و تقابل
شد که این
تقابل به نفع
کسانی تمام شد
که چندان به
حق و حرمت
مردم اعتقادی
ندارند یا آن
را دارای
اولویت نمی
دانند. می
دانید که ما
میتوانستیم
و می بایست با
تدبیر بهتر
خواستهها و
اولویتهایمان
را بیان کنیم.
رییس
جمهوری
اصلاحات در
مورد خواست
ملت اظهار داشت: همان
روحیه
مشروطیت،
نهضت ملی،
انقلاب اسلامی
و اصلاحات و...
است و امر
مشترک همه
آنها این است
که این مملکت،
استبداد نه،
آزادی میخواهد،
استقلال
میخواهد،
وابستگی به
بیگانه
نمیخواهد و
پیشرفت
میخواهد.
البته فرهنگ
غالب مملکت ما
اسلامی است و
همه آن را قبول
داریم. و
اسلامی نیز که
در انقلاب ما
بود ادعا داشت
که آزادی،
استقلال و
پیشرفت را به
مردمانش هدیه
میدهد.
متن
کامل این
دیدار به
گزارش وبسایت
خاتمی به شرح
زیر است:
محمد
خاتمی کیست؟
رییس جمهور
خوبی است یا
یک فرد محافظه
کار یا یک
فعال سیاسی یا
نابغه ای است که
از عصر خود
جلوتر است و
ما توانایی
فهم آن را
نداریم؟ یا
کسی است که
قرار بوده در
انتخابات
شرکت کند و…؟
نسبت حاکمیت و
دانشجوها
چیست؟ آیا
حاکمیت این
تصور را دارد
که ما درصدد
سرنگونی آنها
و مقابله با
اندیشه امام
هستیم یا جزو
دوستان
حکومتیم؟ شما
به عنوان لیدر
اصلاحات
رابطه خود و
جنبش سبز
چگونه تفسیر
می کنید؟
این
ها و پرسش های
متعدد دیگر
سؤالات اعضای
انجمن اسلامی
دانشجویان
دانشگاه
تهران و دانشگاه
علوم پزشکی
تهران از رئیس
دولت اصلاحات
در نشست
اخیرشان بود.
پرسش هایی که
توسط دانشجویان
مطرح شد و سید
محمد خاتمی به
آن ها پاسخ
گفت. اینک در
ادامه خبر این
دیدار، متن
پرسش و پاسخ
های این نشست
را منتشر می
کنیم.
با
ما همراه
باشید تا
ابتدا از پرسش
های مطرح شده
و سپس پاسخ
های سید محمد
خاتمی مطلع
شوید:
*
وقتی به جنش
دانشجویی
نگاه می کنم
همه از خاتمی
دفاع میکنند
چون معتقدند او
فضای جامعه و
دانشگاه را
باز کرده است.
مهم ترین
سوالی که برای
من پیش میآید
این است که محمد
خاتمی کیست؟
رییس جمهور
خوبی است یا
یک فرد محافظه
کار یا یک
فعال سیاسی یا
نابغه ای است
که از عصر خود
جلوتر است و
ما توانایی
فهم آن را
نداریم. یا
کسی است که
قرار بوده در
انتخابات
شرکت کند
و…؟ من درکی از
محمد خاتمی
ندارم و دوست
دارم بدانم
این فرد واقعا
کیست؟ ممنون
میشوم در این
خصوص
توضیحاتی
بدهید.
*
سوال من در
رابطه با نسبت
حاکمیت است؛
نسبت حاکمیت و
دانشجوها
چیست؟
میخواستم در
این مورد
توضیح دهید.
سوال اصلی
دیگرم این است
با توجه به
تجربه ما طی
این ۸ سال دوره
ریاست جمهوری
آیا حاکمیت ما
را در مقابل
خود و به
عنوان دشمن
فرض میکند و
درصدد مقابله
با ماست؟ آیا
این تصور را
دارد که ما درصدد
سرنگونی آنها
و مقابله با
اندیشه امام هستیم
یا جزو دوستان
حکومتیم؟ یا
اینکه منافع سیاسی
و اقتصادی
حکومت این را
اقتضا میکند
که با یکسری
مقابله کند
زیرا احساس
میکند خیلی
از منافع انها
از بین خواهد
رفت؟ نسبت ما
و جبهه منتقد
با این نوع
حکومت چیست؟
دانستن این
مساله برای ما
بسیار مهم است
زیرا نسبتمان
را با حکومت و
عدهای افراد
در درون ما که
به عنوان بسیج
فعالیت
میکنند و از
سوی دیگر
افرادی که بین
آنها افراد
معتقدی
میبینیم،
خواهیم دانست.
*
شما به عنوان
لیدر اصلاحات
رابطه خود و
جنبش سبز
چگونه تفسیر
میکنید؟
آیا خودتان
را جزو
لیدرهای جنبش
سبز میدانید
یا نه؟ اگر
پاسختان مثبت
است سوال دیگر
من در مورد
جنبش سبز است.
بسیاری از
تحلیلگران بر
این باورند
جنبش سبز به
جنبش طبقه
متوسط
پایتختنشین
تبدیل شده است
و دغدغه
اقلیتها و
قومیتهای
دیگر در آن
وجود ندارد و
اکثریتخواهی
خود را از دست
داده است.
برخی دیگر
معتقدند آتش زیر
خاکستر است.
با توجه به
این مسائل میخواهم
بدانم نظر شما
در این باره
چیست و آرمانهای
خود را به
صورت تیتروار
برای ما
بگویید. جنبش
سبز در چه
چارچوبی
فعالیت میکند
آیا در چارچوب
قانون اساسی
قدم
برمیدارد؟
*
سؤالی که
همیشه برای من
مطرح بوده و
از افرادی که
از اوایل
انقلاب
سکاندار آن
بوده اند بپرسم
این است که
آیا اصولا
معتقدید وقتی
حکومت برای
خود رسالتی
جهانی قائل
است و فکر
میکند که باید
مردم را به
سرمنزل مقصود
برساند این
امکان وجود
دارد که
بتواند قبول
کند کارهای
متفاوت توسط
مردم ارزیابی
و انتخاب شود
یا اصولا چنین
حکومتی
نمیتواند
فینفسه
پاسدار آزادی
بیان و... باشد؟
*
با توجه به
نشستی که قرار
بود داشته
باشیم ولی
مورد قبول
دوستان واقع
نشد سوال من
این است که
دیدگاه مهندس
بازرگان قبل
از انقلاب
اسلامی چه
بوده است؟
سخنرانی که
داشتند، این
سوال در ذهنم
بود که شاید
همیشه فاصله
بین دیدگاه نظریه
ما و آن چیزی که
جامعه اجرا
میشود،
آنقدر زیاد
است که بسیاری
از نخبگان را
سرخورده کند
یا این باور
را جا بیندازد
که جامعه
آمادگی اینکه
چنین چیزی را
اجرا کنیم،
ندارد. از این
رو من میخواهم
بپرسم به
عنوان کسی که
تجربه
تحصیلات
آکادمیک داشتهاید
و بعد در
دستگاه
اجرایی کشور
وارد شده اید
آیا فاصله
آنقدر زیاد
بوده که نظریات
ما به درد
جامعه نمیخورد یا
سیاست اخلاقی
که از آن و
جامعه مدنی صحبت
میشود
قابلیت
اجرایی
ندارد؟
*
ما اعتراض
نکنیم که چرا
آقای خاتمی
رای دادند فقط
می خواهیم
توضیح دهند که
چرا رای داده
اند. شاید
درسهایی از
دموکراسی و
آزادی هست که
اگر برای عموم
جامعه توضیح
داده شود شاید
این مساله را
درک کنند.
*
از شما بابت
قبل، به خاطر
شکستن وجهه
قهرمان پروری
از آقای خاتمی
که به عنوان
قهرمان مردم ایران
شکل میگرفت،
تشکر میکنم.
ولیکن الان هم
شاهد هستیم
این وجهه از
آقای موسوی
وجود دارد.
برای شکستن
این فضای
قهرمان
پرورانه باید
به چه سمتی
حرکت کنیم؟
*
معمولا در این
چند ساله با
برگزاری
اردوهای تشکیلاتی
بنا بر این
بود که هر سال
به تحلیل یکی
از شخصیتهای
هویتی انجمن
پرداخته و در
مورد آن
سخنرانی شود
یا در نشریه و
فضای دیگر کارهایی
روی آن انجام
شود. 2 سال قبل
در مورد شهید
بهشتی، سال قبل
مرحوم
طالقانی و
امسال قرار
بود اولین سخنرانی
در مورد تحلیل
مهندس
بازرگان باشد.
که در نشریه
سحر نیز
پرونده ای را
بچهها زحمت
کشیده بودند و
آماده کرده
بودند. جا
دارد یادی از
مهندس
بازرگان در
این جمع شود.
سید
محمد خاتمی پس
از شنیدن
سؤالات و
مطالب دانشجویان
سخنان خود را
اینگونه
ادامه داد:
در
آغاز من هم از
مرحوم مهندس
بازرگان و همه
بزرگانی که در
طول این نیم
قرن، بلکه یک
قرن گذشته در
عرصه پیشرفت
جامعه،
اعتلای کشور و
آزادی مملکت و
نیز عرضه
اسلامی که
واقعا
جوابگوی نیازهای
انسان و
روزگار ماست،
تلاش کردند
ذکر خیر می
کنم. البته
بحث درباره
شخصیت افرادی
نظیر جناب
مرحوم مهندس
بازرگان نیاز
به مجالی دیگر
دارد. با
آرزوی علو
درجات برای
ایشان و همه بزرگان
گذشته و با
تشکر از شما
به خاطر
مطالبی که
مطرح کردید.
با
توجه به اینکه
زمان محدود
است فرصتی
نیست مفصلا به
همه سؤالات پاسخ
بدهم از جمله
این که بگویم
خاتمی کیست و
چیست و خیلی
هم مهم نیست
که وقت خود را
صرف آن کنیم.
به جای آن
بیاییم و به
عنوان کسانی
که در این عصر
و زمان زندگی
میکنیم و با
مختصات
تاریخی جامعه
ایرانی که در
آن به سر می بریم
بیشتر آشنا
شویم، دردها و
درمان ها را
بشناسیم. این
امر خیلی
مفیدتر است.
درواقع اگر ما
به جای تجزیه
و تحلیل افراد
و شخصیتها،
بتوانیم
جامعه و تاریخ
کشور را
بشناسیم و
راهکاری
منطقی در مورد
مدیریت آن
پیدا کنیم آن
وقت میتوانیم
در مورد
انسانها نیز
قضاوت کنیم.
به تعبیر
امیرالمومنین
«نیایید امور
و جریانات را
با افراد
بسنجید شما حق
را بشناسید سپس
افراد را با
ملاک حق
بسنجید»
ولی
به هر حال
سؤالتان را به
اجمال پاسخ می
گویم: در سال
آخر
ریاستجمهوری
یا سال ۸۳،
نامهای برای
«فردا» نوشتم
که ناظر بر
همین جریان بود.
آن «فردا»
امروز است و
شما آن را
مجددا بخوانید.
شاید در مورد
خودم و جامعه
و مشکلات و
راه حل های آن
چیزی
دستگیرتان
شود.
نمیخواهم
بگویم آنچه در
آن نامه آمده
درست است، اما
دیدگاهی که
داشتیم و
مشکلات حاضر
در جامعه و
این که چه
چیزی قابل
پیاده شدن در
جامعه هست یا
نیست و چرا؟
مطالبی آمده
است. بالاخره جامعه
محیط
آزمایشگاهی
علوم طبیعی
نیست که بتوانید
مواد را دفعتا
ترکیب یا
تجزیه کنید و
خیلی فوری
محصولی را به
دست آورید. در
جوامع، امور
به صورت
تدریجی حاصل
می شود و
آگاهان خیرخواه
می توانند با
تأمل و شناخت
راه و داشتن
استراتژی و
تاکتیک و به
صورت جمعی نه
فردی و
پیداکردن
راهحلی درست
و رهبری
استراتژیک البته
نه فردی، امور
قابل پیاده
شدن را بیابند
و اندک اندک
پیاده کنند.
برای
گرفتن پاسخ
کاملتان بهتر
است شما نامهای
برای فردا را
بخوانید تا
حدود زیادی به
این مساله
پاسخ دادهام
البته خیلی به
خود
نپرداختهام
اما به اینکه
چرا جامعه ما
احساس میکند
به قهرمان نیاز
دارد و این چه
درد تاریخی
است، پرداخته
شده. واقعا در
این جامعه و
فرهنگ بسیار
غنی و تاریخ
پرفراز و نشیب
و طوفانهای
عظیم که پشت
سر گذاشته شد
جا دارد
بپرسم، چرا با
همه این
عظمتها و
بزرگی ها
مردمش به
دنبال این هستند
که کسی آنها
را نجات دهد و
با پیداکردن
این فرد همه
کارها را
متوجه او
کنند. اگر هم
اتفاقی
نیفتاد،
دلسرد شوند؟
این
طرز تفکر،
مشکل و بیماری
تاریخی است که
عمدة ریشه
شکلگیری آن
در تاریخ
استبدادزده
ماست، به خصوص
در طول ۱۵۰ -
۲۰۰ سال
گذشته که ملت
تحقیر شد و به
نوعی اعتمادبهنفس
از او گرفته
شد درنتیجه در
پی این بود که
دستی از غیب
برون آید و
کاری بکند.
یکی از علل استقرار
دیکتاتوریها
همین است، با
اینکه انقلاب
مشروطیت در
جامعه ما
بسیار مهم بود
اما بسیاری از
مردم از استبداد
رضاشاه
استقبال
کردند. واقعا
چرا؟ برای اینکه
در آن زمان
هرج و مرج شد و
نتوانستند
آزادی را
پایدار کنند و
به جان هم
افتادند، از
سوی دیگر فساد
قاجاری همه را
بی زار کرده
بود و در این
بین
دروغگویانی
با شعار
آبادکردن و
قوی کردن
مملکت ایران و
ایجاد امنیت،
مردم را به
سمت خود
کشیدند و رضا
خان به روی
کار آمد. و بعد
مردم دیدند که
این قهرمان
نما چه به سرشان
آورد.
حس
قهرمانگرایی
و
قهرمانپروری
نشان از بیماری
روانی تاریخی
دارد و این که
می گویم جامعه
ما بیمار است
خدای ناکرده
در صدد تحقیر
ملت بزرگمان
نیستم. این
ملت عزیز و
قوی است ولی
یک انسان
نیرومند را هم
بیماری و
میکروب از پای
می اندازد و
زمین گیر می
کند و برای به
پا ایستادن آن
باید سیستم
ایمنی و دفاعی
او تقویت و
میکروب را از
تن بیرون کرد
و این ملت این
ظرفیت را
دارد.
همانطور که
بارها گفتم
اگر
میخواهید
بدانید روحیه
این ملت چیست،
همان روحیه
مشروطیت،
نهضت ملی، انقلاب
اسلامی و
اصلاحات و...
است و امر
مشترک همه
آنها این است
که این مملکت،
استبداد نه،
آزادی
میخواهد،
استقلال
میخواهد،
وابستگی به
بیگانه
نمیخواهد و
پیشرفت
میخواهد.
البته فرهنگ
غالب مملکت ما
اسلامی است و
همه آن را
قبول داریم. و
اسلامی نیز که
در انقلاب ما
بود ادعا داشت
که آزادی،
استقلال و
پیشرفت را به
مردمانش هدیه
میدهد.
حال
اگر اسلام به
گونه ای دیگر
تعبیر می شود
و تلاش برای
تحمیل آن صورت
می گیرد آن
انحراف از
انقلاب و
خواست تاریخی
ملت است. اما
ملت این است
ولی اینکه چرا
در کشور ما
آزادی،
پایدار و
نهادینه نمیشود
و چرا مشکلات
پیش میآید و
چرا از دل هر
جریانی چون
مشروطیت
رضاخان یا بعد
از آزادی هرج
و مرجگونه
شهریور ۲۰ و
نهضت ملی و
استقرار
حکومت ملی
مصدق و کودتای
۲۸ مرداد و
دیکتاتوری
نفس گیر بیرون
میآید، جای
سوال است؟ یا
با آنکه
انقلاب
اسلامی ما که
با شعار استقلال
آزادی جمهوری
اسلامی آمد و
مردم را بر سرنوشت
خود حاکم کرد
و آزادی را به
ارمغان آورد
چه شد که در
جامعه باز سخت
گیری و مشکلات
پدید آمد؟ جنگ
تحمیلی،
تهدیدها،
ترور و … طبیعی
بود که جامعه
انقلابی را از
وضع طبیعی خود
خارج کند و
بعضی مسائل
فوق العاده
مقتضای انقلاب
ما نبود و
امام هم در
سالهای آخر
عمر گفتند در
جاهایی ما از
قانون تخطی
کردیم، اما بناست
که همه به
قانون
برگردیم ولی
متاسفانه بعد
از آن به جای
اینکه
استثناهایی
که امام گفته
بود رفع شود و
قاعده سرجایش
بیاید استثناها
قاعده شد و
قاعده هم که
همان قانون اساسی
بود خیلی مورد
توجه قرار
نگرفت.
شما
بنشینید و این
مساله را از
نظر
جامعهشناسی
و روانشناسی
اجتماعی
بررسی کنید که
چرا جامعه ما
این چنین است.
باید بگویم
کشور ما ظرفیت
فراوان دارد و
باید این
ظرفیت پرورش
داده شود. اتفاقا
یکی از مسائل
مهمی که می
تواند کمک کند
ایجاد
حکومتهای
ملی و آزادی
خواه است. اگر
بخواهیم
آزادی به
معنای واقعی
شکل بگیرد
باید بدانیم
بسیاری از
معیارهای
آزادی را در
کشورهای دیگر
ممکن است قبول
نداشته باشیم
در ثانی با
ظرفیتهای
تاریخی
کشورمان
نباید انتظار
داشته باشیم
که فردا ایران
مانند سوئیس
شود نه
میخواهیم و
نه میتواند
آن گونه شود.
این مسائل
باید به تدریج
پیش رود.
اتفاقا یکی از
نقشهای
حکومتهای
واسطه این است
که به حق و آزادی
مردم اعتقاد
داشته باشند و
در عین حال
واقعیتها را
در نظر
بگیرند.
متاسفانه
بعد از ۲ خرداد
ما دچار
هیجاناتی
شدیم و در این
بین شعارها و
مسائلی مطرح
شد که باعث
ایجاد
بدبینیهایی
در جامعه و
تقابل شد که
این تقابل به
نفع کسانی
تمام شد که
چندان به حق و
حرمت مردم اعتقادی
ندارند یا آن
را دارای
اولویت نمی
دانند.
میدانید که ما
میتوانستیم
و می بایست با
تدبیر بهتر
خواستهها و
اولویتهایمان
را بیان کنیم.
البته من
معتقدم که
واقعا باید
اصلاحات نقد
شود. برخی در
این بین معتقد
بودند کوتاهی
شد بنده این
را قبول دارم
اما در بسیاری
مواقع میل به
تغییر بیش از
ظرفیت کشور
بود و همین
مساله باعث
بروز توقعاتی
در جامعه شد و
به جای اینکه
پایهها را
درست بنا کنیم
به اینجا
رسیدم. از این
رو نقد درست
اصلاحات
جایگاه خود
دارد و باید
به این مساله
بپردازیم.
در
پاسخ به نسبت
حاکمیت با ما
و اینکه
حاکمیت با ما
چه میکند
بهتر است
بگوییم ما با
حاکمیت چه
نسبتی داریم و
این که ما کیستیم؟
در
اینکه وضعیت
فعلی قابل
قبول نیست و
مشکلات فراوانی
در زمینه
اقتصادی
فرهنگی و
قضایی و سیاسی
وجود دارد شکی
نیست و خطر و
تهدید از خارج
هم بیشتر شده
است. ولی
راهکار چیست و
ما که منتقد
هستیم چه باید
بکنیم؟ آیا
توقع داریم که
وقتی صبح بلند
میشویم همه
این اوضاع حل
شده باشد یعنی
قانون اساسی
جای خود باشد
و کسانی که
مدعی نگهبانی
از قانونی
اساسی هستند
خود را ولی و
متولی مردم
ندانند و حتی تفسیرهایی
که در مورد
قانون اساسی
میشود با دیدگاه
خاص نباشد و
دیدگاههای
غلطی که در برخی
جاها رواج
یافته حل شود؟
خوب این خیال
پردازی است.
دل ما می
خواهد انقلاب
به مسیر اصلی
خود برگردد،
حقوق مردم در
کنار ارزش های
اسلامی و
انقلاب محفوظ
باشد و محکم
تر شود و … ولی
واقعیت ها را
هم باید مورد
توجه قرار
داد.
ممکن
است ایدهآلی
فکر کنیم و
واقعیتها را
نبینیم ناکام
بمانیم یا
ایدهالها را
نبینیم و فقط
واقعیت را
ببینیم و از
مسیر خود
منحرف شویم.
جمع بین این
دو کار مهمی
است.
اما
ما کیستیم؟
بنده به عنوان
فردی که جزء
کوچکی از
جریان اصلاحات
است معتقدم به
سادگی
نمیشود
بگوییم این
انقلاب را رها
کن و سراغ
انقلاب دیگر
برو. این
انقلاب بسیار
مهم بود و
خونهای
بسیاری برای
آن ریخته شده
است. اتفاقا
در تداوم حرکت
۱۵۰ ساله
کشور که به
سوی آزادی و
استقلال و
پیشرفت بوده
است انقلاب ما
این خواست ها
را با هویت تاریخی
فرهنگی کشور
عجین کرده
است. دیدگاه
خاصی از اسلام
را عرضه کرده
و بسیار هزینه
برای آن
پرداخته شده است.
اینکه بگوییم
آن را
نمیخواهیم
نه معقول و
درست است نه
عملی. ما
انقلاب و اصول
و چارچوبها
را قبول داریم
و اصل ما این
است که همین
نظام را با
انتقادهایی
که به آن
داریم قبول
داشته باشیم و
خواستار از
بین رفتن آن
نباشیم و توانایی
این کار را هم
نداریم. کسانی
که مدعی
براندازی اند
دچار توهمند.
برفرض هم که
خدای
ناخواسته این
اتفاق بیفتد
چه خواهد شد؟
و جامعه با چه
وضع مصیبت
باری مواجه
خواهد شد؟
جنبش
اخیر حرکتی
برآمده از متن
اصلاحات و توجهش
به حادثه
انتخابات بود.
گرچه کسانی با
گرایش های
مختلف در آن
شرکت داشتند،
ولی جهت حرکت
انتخابات بود
و اعتراضی که
نسبت به آن
وجود داشت.
خوب با این
حرکت مقابله
شد و آن چه باعث
جنبش بود تمام
شد؟ بعد چه؟
جامعه
انتظار این را
داشت که هدف و
جهت دیگری معرفی
شود و شد:
آزادی
زندانیان
سیاسی و تبدیل
وضعیت امنیتی
به وضعیت
آزادی سیاسی،
انتخابات سالم
و آزاد و
تأکید بر این
که همه باید
در چارچوب
قانون اساسی
حرکت کنند و
این که نظام
را قبول
داریم. ولی
نتوانستیم
جامعه ملتهب
را درست توجیه
و به سوی هدف
مقبول هدایت
کنیم و با کمال
تأسف اعتراض
به اصل نظام و
حتی براندازی
بخصوص در خارج
تبلیغ و تقویت
شد و جنبش با
مشکل روبرو
شد.
البته
اصلاحات و
رهبران اصلی
جنبش آقایان
موسوی و کروبی
تاکید داشتند
که در چارچوب
قانون اساسی
حرکت خواهند
کرد و باید
قانون اساسی
کامل اجرا شود
و و سیاست ها و
رفتارها
اصلاح شود. حتی
گذشتهایی هم
انجام شد که
اینکه طرفین
به آینده نگاه
کنند و با هم
در کنار هم به
فکر مملکت
باشند. اما به
این پیشنهاد
جوابی داده
نشد و از سوی
دیگر نتوانستیم
جامعه را قانع
کنیم که حرکت
در درون نظام
مطلوب است.
اگر افول و
انحراف و
مشکلی می بینیم
باید آن را
حمل بر کم
کاری یا
اشتباه کرد.
گرچه انصافا
برخوردی که با
مردم و شخصیت
ها از سوی
حکومت شد
برخوردی
نادرست و بحران
زا بود.
علاوه
بر این من
معتقد هستم
جنبش سبز لیدر
نداشت همان
طور که
اصلاحات به آن
معنا لیدر
نداشت. البته
چهره های شاخص
داشت. اما
واقعا ما نیامدیم
اصلاحات را
تعریف کنیم یا
تعریف درست
خود را در
جامعه جا
بیاندازیم و
به مردم
بگوییم حضور
داشته باشند.
آنها خودشان
آمدند و
مسائلی را
مطرح کردند و
در این مورد
بحث و گفتگو
شد. این جریان
اجتماعی بود
که وجود داشت
که میتواند
هم حسن و هم
عیب باشد. در جنبش
سبز هم مگر
آقای موسوی به
مردم دستور
داد به
خیابانها
بیایند این
خود آنها
بودند که برای
راهپیمایی
حضور داشتند.
اگر خاطرتان
باشد آقایان
موسوی و کروبی
و مجمع روحانیون
مبارز اعلام
کردند که چون
اجازه صادر نشده
راهپیمایی
نیست اما مردم
همچنان حضور
پیدا کردند.
اما
در مورد شرکت
من در
انتخابات سال
پیش چون احساس
کردم جریانی
بخصوص در خارج
از کشور رسما
هدف خود را
براندازی می
داند و تحریم
انتخابات را
در دستور کار
قرار داده است
از سوی دیگر
ما و اصلاح
طلبان هم با
این که به صراحت
بر عدم تحریم
تأکید کرده
ایم و عدم
شرکت در
انتخابات را
به معنی ندادن
لیست و نداشتن
نامزد دانسته
ایم از هر دو
طرف می کوشیدند
اصلاحات و همه
منتقدان را
تحریمی به حساب
آورند و جزء
براندازان
محسوب کنند که
به نظرم می
بایست با آن
مقابله کرد که
شرکت در انتخابات
از جمله برای
همین بود.
اما
در مورد اصل
حکومت: ما
باید در درون
خود برای
حکومت دینی
تعریفی داشته
باشیم تا همه
افراد خود را
شهروند آن
بدانند و نظام
حاکم بر آن
اسلامی باشد
نه به بخش
کوچکی از
جامعه اختصاص
داشته باشد.
با این دیدگاه
که ما رسالت
جهالتی داریم
و همه باید
مطابق
اعتقادات ما
باشند، قطعا
با مشکلاتی
مواجه خواهیم
شد.
اما در مورد
اصطلاحطلبان
و انتخابات
نیز باید
بگویم انتخابات
مساله بسیار
مهمی است و حق
تعیین سرنوشت از
جمله در
انتخابات
محقق می شود.
اما مشکلاتی
که هنوز وجود
دارد و افراد
زیادی زندانی
یا با
محدودیتهایی
مواجه شدند به
دلیل انتخابات
قبلی است.
برای
شرکت در
انتخابات و
رسیدن به
نتیجه باید یکسری
مسائل را در
نظر گرفت.
اینکه آیا این
مسائل را
نادیده
میگیریم و وارد
انتخابات
جدید
میشویم؟ یا
باید توجه داشته
باشیم که
انتخابات را
از سر
گذراندهایم
و به اینجا
رسیدیم اگر
این باشد باید
تامل بیشتری
کرد و با توجه
به حوادثی که
شکل گرفته
بدانیم شرکت
در این
انتخابات چه
معنایی پیدا میکند.
در ثانی آیا
اجازه شرکت در
انتخابات داده
می شود و آیا
تضمینهایی
وجود دارد که
همه جریانها
کاندیدا
داشته باشند؟
هر
چند انتخابات
حق ماست ما
باید در این
زمینه سعی و
تلاش کنیم که
این حق از هیچ
کس سلب نشود. در
عین حال جناح
منتقد و
اصلاحات
میگویند داخل
نظام هستیم و
این امیدواری
را دارند که
در عرصه
باشند. آیا
شرکت کردن یا
نکردن در
انتخابات تا
چه حد می
تواند این امر
را تحقق بخشد؟
در عین حال که
ما از اصول و
معیارهایی که
داریم و به
خاطر آن هزینه
پرداخته ایم
منحرف نشویم.
آنچه
مهم است این
است که در این
بین باید
جریانات همسو
به اجماع
برسند.
من نمیخواهم
بگویم بین
اصلاحات و
جنبش سبز باید
خط بکشیم اما
باید
خطکشیهایی
برای برخی از
جریانات که
منحرف و
خطرناک
هستند، داشته باشیم.
شخص
من بیش از
اینکه به
انتخابات
بیندیشم به تغییر
فضا
میاندیشم.
اگر حاکمیت هم
خواهان انتخابات
پرشوری است
باید بپذیرد
که با این فضا
به دست نمی
آید. آزادی
زندانیان
سیاسی و رفع
حصر از آقایان
موسوی و کروبی
و تلطیف فضا
نه تنها در
برگزاری
انتخابات
پرشور مؤثر
است بلکه سبب
نزدیکی دلها و
آمادگی همگی
برای مقابله
با تهدیدها و
نیز خدمت به
کشور خواهد
شد. باید همه
تلاشمان را
بکنیم تا به
تفاهم برسیم که
فضای موجود به
زیان جامعه،
مردم،
اصلاحطبان و
بیش از همه به
زیان نظام و
حتی حاکمیت و
به نفع دشمنان
است.