انقلاب مخملی» یا «کودتای نظامیان»؟

مصطفی تاج زاده


نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست 

 

مقدمه:

در پی انتشار " پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!" بعضی مخاطبان اصلی من یعنی نسل جدید و نیز قربانیان خشونت‌ها و خطاهای دوران کودکی نسل انقلاب، مطالبی در تحلیل و تجلیل، نقد و انتقاد نوشتند که برایم آموزنده بود. تجربه عصر اصلاحات و عصر نوظهور جنبش سبز به من آموخته است که صحنه‌های وفاق و آشتی را در پس زمینه همین فضاهای انتقادی و به ظاهر پرتنش بجویم. هنگامي كه یک ستمدیده لب به سخن می گشاید و دلش مي‌خواهد انگیزه من از نوشتن آن نامه ناشی از مشاهده دیوار نوشته های سراسر درد زندانیان باشد، در واقع از ورود به یک فضای جدید خبر می‌دهد که در تلاقی نگاه ها و گفتمان ها در چنین شرایطی می توان وارد آن شد.

 

من به ياري خداوند کوشش خواهم کرد در حد توان درباره موضوعاتی که در "پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!" آوردم، سخن بگویم . بحث درباره انقلاب مخملي كه علت اصلي بازداشت من و دوستانم اعلام شد، يكي از آن موضوعات است.تشریح اين موضوع به ويژه با پخش نوار سخنراني آقاي مشفق يكي از مقامات اطلاعاتي قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران ضروری تر از گذشته به نظر مي‌رسد. زيرا سخنان مذکور بیش و پیش از آن که "انقلاب مخملی" را ثابت کند، افشاگر "كودتاي انتخاباتی" و درواقع "نظامی" بخشي از حاكميت به سود آقای احمدی نژاد و عليه نامزدهاي اصلاح طلب وحتي عليه نامزدهاي اصولگرا است.نوار مزبور سخنان مرا پيش از انتخابات تایید می کند كه هشدار می دادم عده اي به نام "انقلاب مخملي" درصدد انجام "كودتاي انتخاباتی" هستند ؛کودتایی که به علت هوشياري مردم و حضور آگاهانه آنان در 25 خرداد 88 افشا و با سخنان آقاي مشفق مستند شد. من ودوستانم درباره شکل گیری مافیای قدرت و ثروت جدید و نیز"اهانت ها،تهمت ها ودروغ های سردار مشفق" سخنان زيادي داريم كه به استحضار ملت شريف ايران خواهيم رساند. شکایتی هم علیه "کودتاچیان"تسلیم مقامات قضایی کرده ایم تا استحاله " نظام جمهوري اسلامي ايران"به"نظامی"روشن شود که درآن نامزدهای تاييد صلاحيت شده "دشمن"، ستادهای انتخاباتی آنان"ستاد جنگ" و تشکیل جلسات احزاب قانونی حامي نامزد ها برای پیروزی در انتخابات و بركناري قانونی مقامات کنونی"توطئه" و"براندازی"خوانده می شود. در عين حال دخالت نظامیان درانتخابات به سود یک نامزد خاص عین قانون گرایی و دفاع ازآرمان های انقلاب و جمهوری اسلامی ناميده مي‌شود.(1)

 

اول. تشابه اسمی و پیامد های مخرب آن

 

من در زندان از نزديك شاهد مراحل نهايي عمليات نظامي و رواني به منظور «انقلاب مخملي» نماياندن جنبش سبز اكثريت ملت ايران بودم. همان اتهامي كه آقاي احمدي‌نژاد ده روز پيش از بازداشت فعالان انتخاباتي، در مناظره با مهندس موسوي در 13 خرداد 88 متوجه اصلاح‌طلبان كرد و بازجوها تلاش فراواني كردند به نوعي آن را «مستند» و به زعم خود واقعي جلوه دهند. این در حالی بود که جنبش سبز مردمی در جامعه و خارج از اراده حزب پادگاني شكل گرفته بود و آنان نمي‌توانستند اين پديده شگرف ملي را به نام واقعي خود بخوانند. بازجوها در مراحل نخست تا زماني كه نوبت دادگاهي كردن فعالان انتخاباتي منتقد فرا برسد، از تعبير «انقلاب مخملي» استفاده مي‌كردند، اما وقتي ديدند واژه «انقلاب» نمي‌تواند بار منفي داشته باشد، نام افسانه حزب پادگاني ساخته‌ را به «پروژه كودتاي مخملي» تغيير دادند. ترديد و تزلزل درباره نامگذاري ناصواب «جنبش سبز» چنان ناشيانه بود كه كيفرخواست نويسان‌ خود را تا مرحله مدعي‌العموم رژیم های كمونيست‌ سرنگون شده توسط انقلاب‌هاي مخملي تنزل دادند و صريحاً نوشتند: «تاكنون پروژه كودتاي مخملي در چند كشور به مورد اجرا گذارده شده كه اكثراً با موفقيت انجام شده، اما در مواردي هم ناكام مانده است»(2). به اين ترتيب كيهان‌نويسان و از پي آنها كيفرخواست‌نويسان به منظور القاي اینکه جنبش سبز ايرانيان را بنیادهای امریکایی راه انداخته اند، تا آن‌جا پيش رفتند كه ردای قضايي در جمهوي اسلامي ايران را با پرچم سرخ كمونيست‌هاي سرنگون شده توسط انقلاب‌هاي مخملي درآميختند و به زبان ورشكستگان سياسي آن كشورها، قیام مردم عليه "ميلوسويچ" قصاب مسلمانان بوسني را «پروژه كودتاي مخملي» ناميدند! افسانه «انقلاب مخملي» يا «پروژه كودتاي مخملي» ناميدن جنبش سبز در همين جا متوقف نشد و كار به جايي رسيد كه كيفرخواست‌نويسان سوگواري براي سرنگوني «ميلوسويچ» را با رجزخواني عليه جنبش سبز درآميختند و در برابر ديدگان حيرت‌زده ميليون‌ها ايراني از قول "یک جاسوس بازداشت شده" (كه او را معرفي نمي‌كنند و هنوز هويتش بر مردم معلوم نيست) اعلام كردند: «كودتاي مخملي ايران خيلي شبيه به انقلاب مخملي صربستان است. در آن كشور گروهي به نام «اُت پور» كه گروهي دانشجو بودند ابتدا شروع به عضوگيري كردند كه شباهت زيادي به موج سبز در ايران داشت»(3).

 

پاسخ اين سوال كه چرا كيفرخواست‌نويسان از ميان همه كشورهايي كه به قول خودشان در آن ها «كودتاي مخملي» صورت گرفته است، تمركز ويژه‌اي بر سرنگوني" ميلوسويچ" توسط انقلاب مخملي «اُت پور» كردند و آن را «خيلي شبيه» جنبش سبز خواندند، زماني براي من روشن شد كه از زندان خارج شدم. تشابه فوق بر پایه تشابه اسمي دونفر كه تاكنون از چشمان سازمانهای اطلاعاتی کشور و در نتیجه از دید بازجوها و كيفرخواست نويسان پنهان مانده، خلق شده و بنيادش بر آب است.(4) در هر حال تا آن‌جا كه از بازجويي‌هاي دوران انفرادي به خاطر مي‌آورم، مي‌توانم اشاره‌اي به بحث خودم عليه آن افسانه ابداعي داشته باشم. من در پاسخ به شبيه‌سازي جنبش سبز با انقلاب‌هاي مخملي استدلال كردم كه:

 

اولاً جايگاه انتخابات رياست جمهوري در كشورهايي كه به سرنگوني امثال "ميلوسويچ" انجاميد با جايگاه و حدود اختيارات رييس‌جمهور در كشور ما تفاوت اساسي دارد؛ يعني رقابت بر سر مقام رياست جمهوري در ايران به مفهوم رقابت در مورد عالي‌ترين مقام كشور نيست كه آن اندازه اختيار داشته باشد تا بتواند جهت‌گيري كلان كشور را تغيير دهد. در كشورهايي كه بقاياي كمونيسم روسي توسط انقلاب‌هاي مخملي مورد حمایت امریکا سرنگون شده‌اند، رقابت در انتخابات رياست جمهوري، رقابت براي كسب عالي‌ترين مقام كشور است كه می تواند سياست‌هاي داخلي و خارجي آن را 180 درجه تغيير دهد و مثلاً كشور را از اردوگاه روسيه به حوزه غرب و آمريكا ببرد يا بر عكس.

 

ثانياً در اين كشورها هر دو جناح در انتخابات از اينكه طرفدار روسيه يا آمريكا خوانده شوند، نه تنها پرهيز ندارند، بلكه همه رأي‌دهندگان و نيز جهانيان، از جمله ايرانيان، مي‌دانند كه پيروزي هر نامزد كفه سياست‌هاي كشور را به سوي كدام قدرت (آمريكا يا روسيه) سنگين خواهد كرد. به عنوان مثال دانشجویان دانشگاه بلگراد و سازمان «اُت پور» که كمپين انتخاباتي عليه "ميلوسويچ" را رهبري مي‌كردند ، هيچ ابايي نداشتند كه متهم به حمايت از جانب آمريكا شوند. زيرا جنگي كه "ميلوسويچ" و ساير قصابان بالكان طي سال‌هاي 1991 تا 1995 عليه مسلمانان بوسني و ديگر اقليت‌هاي بالكان به راه انداخته بودند، چنان نفرتي در مردم آن سرزمين و حتي در ميان صرب‌ها پديد آورده بود كه ديگر از پس كشتار هزاران نفر، نه تنها مخالفان قباحتي براي دريافت كمك‌ مالي از بنيادهاي آمريكايي نمی دیدند، بلكه در نظر اكثر رأي‌دهندگان آن ديار، آمريكا به شكل ناجي مردم از دست جنايتكاران جنگي جلوه كرد(5).

 

اگر كيفرخواست‌نويسان به جاي آنكه ريشه‌هاي نفوذ آمريكا و اسرائيل در ايران را به استناد اعترافات «يك جاسوس بازداشت شده» تا زمان امام و نخست‌وزير امام و به تعبير متن كيفرخواست تا «اواسط جنگ» عقب ببرند، زحمت مطالعه پيام رهبر فقيد انقلاب به آقای گورباچف را به خود مي‌دادند، جمهوری اسلامی ایران را به همسویی با "ميلوسويچ" و ديگر بازماندگان سرنگون شده توسط انقلاب‌هاي مخملي مفتخر نمي‌‌كردند. امام خميني در آن پيام تاريخي ابراز اميدواري كرده بود كه آقای گورباچف خود به عنوان رهبر شوروي «آخرين لايه‌هاي پوسيده هفتاد سال كژي جهان كمونيست را از چهره تاريخي كشور خود بزدايد.» چنانچه كيفرخواست‌نويسان به انديشه امام وفادار بودند، دليلي نداشت به نام دستگاه قضايي جمهوري اسلامي ايران، سرنگوني مخملي بقاياي همان «لايه‌هاي پوسيده» را «پروژه كودتاي مخملي» بخوانند و آن را محكوم كنند. در هر حال مردمي كه به" ميلوسويچ"

يا رقباي مخملي او رأي مي‌دادند مي‌دانستند كه به حزب و كانديداي طرفدار روسيه رأي مي‌دهند يا به كانديداي حامی آمريكا و اروپا. اما اگر به كشور خودمان باز‌گرديم به وضوح خواهيم ديد هرگز چنين صف‌بندي آمريكايي- روسي در جريان انتخابات رياست جمهوري وجود نداشت. مهندس موسوي چنان مواضع شفاف و روشني بر ضرورت امتياز ندادن به دولت آمريكا داشت كه بعضي اصلاح‌طلبان كه از روحيه و مشي استقلال‌خواهي وي و بويژه ضرورت حمايت از حق انرژي هسته‌اي از نظر او آگاه بودند، با اين استدلال كه آمريكايي‌ها راحت‌تر مي‌توانند با آقای احمدي‌نژاد كنار بيايند و حاكميت هم بر سر مذاكره‌جويي او، ولو از موضع پايين با مقامات آمريكايي سنگ‌اندازي نخواهد كرد (همچنان كه در جريان توافق سه جانبه اخير ايران، تركيه و برزيل مشاهده شد)، از نامزدي وي حمايت نمي‌كردند.

 

در همان ايام، برخی مراکز صهيونيستي درباره عواقب روي كار آمدن موسوي هشدار كارشناسي مي‌دادند و محافل جنگ‌طلب آمريكا نيز استدلال مي‌كردند كه چگونه و به چه دليل پيروزي مهندس موسوي، منزوي ساختن ايران را براي اسرائيل و آمريكا دشوار خواهد كرد(6). مقامات امنيتي اسرائيل و چهره‌هاي شناخته شده جنگ‌طلب در آمريكا استدلال مي‌كردند كه آقاي احمدي‌نژاد به دليل ناشي گري در سیاست خارجی و بويژه انكار هولوكاست «دشمن‌ بهتري» در مقايسه با آقاي موسوي براي آنان به شمار مي‌رود. از ديد آن ها‌ مهندس موسوي به دليل اينكه «پوشش كاذبي» از «ميانه‌روي» و «دموكراسي» به وجهه جمهوري اسلامي ايران مي‌بخشيد و آن را نزد افكار عمومي جهان موجه جلوه مي داد، «دشمن بدتري» به حساب مي‌آمد. به اين ترتيب تفاوت روشني بين تحليل‌ مقامات امنيتي موساد و محافل جنگ‌طلب و افراطي آمريكا درباره مزاياي حكومت آقاي احمدي‌نژاد در پيشبرد اهداف صهيونيستي و تحليل آن دسته از مقامات آمريكايي كه به مبارزه با جنگ‌طلبي بوش شهره هستند، ديده مي شود(7). واضح است كه چنين صف‌بندي‌هايي در جريان مبارزات انتخاباتي مخملي‌هاي بلوك شرق با رقباي روسي آن‌ها نمي‌توانست وجود داشته باشد(8).

 

ثالثاً توضيح دادم انقلاب مخملي در كشورهايي رخ مي‌دهد كه حكومت در برابر بسيج تظاهرات مردمي كه احساس مي‌كنند تقلب صورت گرفته و نامزد مورد حمايتشان به ناحق از ورود به عرصه حكومت محروم شده است، نتواند دست به مانور قدرت بزند و جمعيت زيادي را گرد آورد. پس اگر در كشوري هر دو طرف رقابت‌هاي انتخاباتي بتوانند مردم را بسيج كنند، وقوع انقلاب مخملي منتفي است و براي نمونه لبنان را مثال زدم كه هرگز در اين كشور انقلاب مخملي رخ نخواهد داد. اين كشور يا شاهد جنگ داخلي خواهد بود يا استقرار دموكراسي و همكاري مسالمت‌آميز همه جناح‌ها از حزب‌الله تا احزاب راستي طرفدار فرانسه و آمريكا. از آن‌جا كه در ايران، حزب پادگاني نیز مانند جنبش سبز در حال حاضر قدرت بسيج گروه‌هايي از مردم را دارد، انقلاب مخملي رخ نخواهد داد، اگرچه وقوع تحولات ديگر محتمل است.

 

دوم.سوء ظن به مردم یا حاکمان؟

 

رهبر فقيد انقلاب نگراني خود را از شاهنشاهي شدن انتخابات نه پنهان مي‌كرد و نه آن‌را به دوردست‌ها یا صربستان و گرجستان فرافكني مي‌كرد: «اين تلخي مطالب و بي‌بند و باري انتخابات و مجلس و امثال ذلك شايد يك وقت اسباب اين شود كه بعضي ها گمان كنند كه خوب حالا هم مثل آن وقت. به اصطلاح آدم مارگزيده از ريسمان خط وخال دار هم مي‌ترسد و ملت ما مارگزيده است. استعمار گزيده است. خان گزيده است و محمدرضا و رضاخان گزيده است. از اين جهت يك وقت مي‌بيني كه در ذهنشان مي‌آيد كه خوب اين مجلس هم مثل آن مجلس‌ها»(9). جملات فوق به معنای به رسميت شناختن حساسيت مردم و ترس آن‌ها از "ارتجاع پهلويستي" است كه بيش از هر چيز ديگر در قضيه انتخابات متجلي مي شود. يعني اگر مي‌خواهيد منشاء نگراني ملت را در يابيد، به حافظه تاريخي آنان مراجعه كنيد و ببينيد چه چيزي محتواي حافظه نزديك آنان را تشكيل مي دهد. انتخابات صربستان و گرجستان و قرقيزستان و اسامي ناشناس و عجيب و غريبي از قبيل «اُت پور»، «جين شارپ» و... كه در متن كيفرخواست فعالان ستادهای انتخاباتي رقبای نامزد استبدادطلبان آمد، در حافظه ملي ما جايي ندارند. به جاي همه اين ها ملت ما در حافظه روشن خود تجربه تلخي از انتخابات نمايشی و مجالس فرمايشي عهد پهلوي ها دارند كه در وصيت‌نامه رهبر فقيد انقلابشان نيز نفی و محکوم شد. 

بنابراين طبيعي است به محض مشاهده كمترين مورد و نشانه از تخلف انتخاباتي، ذهنشان به همان سابقه منفور تاريخي معطوف مي شود، نه به صربستان و گرجستان و قرقيزستان. آيا واقعاً اقتدارگراها نمي‌دانند چه چيزي ذهن مردم را مشوش مي‌كند و خاطره تعیین نمایندگان مجلس در دربار قبل از برگزاری انتخابات را زنده کرده و شبح رژه چكمه پوشان رضاخاني و قداره بندان محمدرضا شاهي را بر فراز انتخابات پديدار مي‌كند؟ درهرحال پاسخ قانع‌كننده به نگرانی ازتخلف و تقلب در انتخابات را امام خميني مي‌دهد، نه نظاميان مداخله گر در امر انتخابات؛ كساني كه می کوشند" نظارت مقامات بر ملت" را جايگزين "نظارت ملي بر حكومت و اركان آن" كنند؛(10) «در حكومت اسلامي وضع اين است كه شما ها الآن در انتخابات بيش از حق نظارت و فراهم كردن وسائل به آن قدري كه بايد حكومت‌ها فراهم كنند، بيش از اين حق نداريد كه خداي ناخواسته يك وقتي نسبت بدهند به اين‌كه براي خاطر طرفداري از يك نفر آدم- فرض كنيد يك كاري كردند- صندوق عوض شده. اين را بايد خيلي توجه به آن داشته باشيد. هم آزادي ملت را- راه دادن ملت را در آن‌جايي كه مي‌خواهند رأي بدهند- و هم امانت در حفظ [آراي صندوق‌ها] كه تحت مراقبت يك عده اشخاص امين از دولت و از ملت، اشخاصي امين تحت نظرشان باشد كه بعد صحبت نشود كه خوب، اين هم اين رژيم و اين هم اين انتخابات و انتخابات اين‌جا هم مثل آن‌جا [رژيم شاه]» (11).

 

در حقیقت تغيير جهت و هدف نظارت، دخالت وسيع نظامیان در فرآیند انتخابات، جانبداری آشكار صدا و سیما و نیز برگزار کنندگان و ناظران انتخابات از يك نامزد معين و صرف ميلياردها تومان به سود كانديدايي خاص به طور طبيعي و خود انگيخته اذهان را متوجه انتخابات محمدرضا شاهي مي‌كند. رهبر فقيد انقلاب با در نظر گرفتن حافظه تاريخي ملت، به جاي اين‌كه سوءظن خود را متوجه ملت كند، بدگماني مردم را نسبت به احتمال بازگشت رفتار رضاخاني و محمدرضا شاهي در اشكال نوين تخلف و تقلب انتخاباتي به رسميت مي‌شناخت و عليه «ناظران» و نه ملت هشدار مي‌‌داد(12). به اين ترتيب آن‌جا كه هشت نفر از دوازده عضو شوراي نگهبان از جمله آقايان جنتي، يزدي، كعبي، الهام، عزيزي صریحاً در جانبداري از آقاي احمدي نژاد سخن می گویند، به شبيه سازي جنبش سبز با انقلاب مخملي صربستان و گرجستان و قرقيزستان چه نیاز است؟ 

مردم ما با اسامي آقايان جنتي و مصباح و مرتضوي و با مواضع حذفي- نظامي آنان آشنايي دارند و نه با اسامي و اصطلاحات ناآشنايي چون «هابرماس» و «جين شارپ» و «سورُس» كه در متن كيفرخواست آمد(13). نگراني مردم از رفتار آقاي جنتي است كه تخلف هاي آشكار وي را در جريان برپايي انتخابات گذشته ديده‌اند يا شنيده‌اند(14) ونیز از عملكرد شاگردان آقاي مصباح است كه صريحاً مي گويند براي مصالح اسلام يا مردم مي‌توان سخناني برزبان آورد که دردل به آن‌ها اعتقاد نداشت و از وسائلي بهره برد كه در شرايط عادي مجاز وشرعی نيست. بنابراين نمي توانند صندوق باناني امين براي ملت باشند(15). در هر حال ترس ملت ما يك ترس كاملاً آشنا با جان مجروح تاريخي آن‌ها است كه استبداد و انتخابات نمايشي نام دارد. تصادفي نيست كه مرزبندي با همه اشكال ديكتاتوري «چه شاه باشه چه دكتر» يكي از شعارهاي رايج شب انتخابات و بعد از انتخابات بود. تمسک به سيره خميني ايجاب مي‌‌كرد به محض مطرح شدن نگراني تقلب، تكيه و تأكيد اصلي بر صيانت آراي ملت باشد، نه اين‌كه از همان ابتدا و حتي قبل ازگرم شدن تنور انتخابات با «پيش‌بيني‌هاي» آن چناني (از قبيل «پيش بيني‌هاي» مشهور كيهان كه همواره حكم پيش گويي و خط راهنماي برخوردهاي امنيتي- قضايي را دارد) چماق سوءظن عليه بدگماني ملت، كه امام خميني اين بدگماني را مشروع مي‌دانست، در آسمان سياست كشور به گردش درآيد و در عين حال کلامی درباره عدم دخالت نیروهای مسلح در انتخابات بر زبان جاری نشود.

 

سوم. "كناره گيري" يا" مشروطه بيشتر"؟

 

تجربه 30 ساله نشان مي‌دهد حساسيت ملت به انتخابات و سوءظن موجه آنان عليه رفتار شاهانه ،يك امر مفيد براي انتخابات است و باعث مشاركت بيشتر شهروندان مي‌شود. در انتخابات 88 نيز ترس ملت از رفتار شاهانه و نگراني از تبديل «نظارت مردمي بر حكومت و انتخابات» به «نظارت استصوابي- نظامي حاكمان بر عرصه سياست و انتخابات»، «اسم رمز» مشاركت هر چه گسترده‌تر ملت در انتخابات بود(16). به علاوه نسل ما از رهبر فقيد انقلاب آموخت كه پادزهر «پهلوي گزيدگي» چيزي جز مشاركت بيشتر مردم در انتخابات نيست. همچنان که امام خميني بر خلاف فرقه مصباحیه كه اصل مشروطه را ارمغان غرب و فراماسونري و انگليسي مي‌دانند، «كنار رفتن از مشروطه» را باعث و باني بدبختي‌هاي ملي مي‌دانست و به جاي اينكه از «تكرار مشروطه» بترسد، همواره نگران تكرار تجربه تلخ «كناره گيري ملت از مشروطه» بود و عدم مشاركت همه‌جانبه و گسترده‌ در ادوار نخستين مجلس مشروطيت را باعث نابودي عزت ملي مي‌خواند و می گفت: «اگر در صدر مشروطه علما آمده بودند در میدان، مؤمنین آمده بودند، روشنفکرهای معتمد آمده بودند و قبضه کرده بودند مجلس را، و نگذاشته بودند که دیگران بیایند مجلس را بگیرند، ما به این روزگار نمی رسیدیم. مملکتمان خراب نمی شد. ما عزتمان از بین نمی رفت» (17). رهبر فقيد انقلاب به جاي "ملت ترسي" و سوءظن به جامعه، همواره لبه تيز بدگمانی خود را متوجه رفتار شاهانه حاكمان مي‌كرد كه نقطه كانوني آن مداخله مقامات و مخدوش كردن مرزهاي «نظارت بر انتخابات» و «دخالت در انتخابات» بود(18). اين همان سوء‌ظن به حق و تاريخي است كه افزون بر 22 خرداد 88 موجب حضور گسترده شهروندان و به ویژه جوانان در روز 25 خرداد در سراسر ميهن شد و بار دیگر ایران را در جهان سربلند کرد؛ سوء‌ظني كه سخنان آقاي مشفق به حق بودن آن را تاييد كرد. چنانچه اين مرز مخدوش شود، مناسبات ارتجاعي- شاهنشاهي كه با راي مردم جارو شده بود، دوباره سر بر خواهد آورد.

 

چهارم."آرامش بخشی" یا" التهاب آفرینی" ؟

 

فرض كنيم حق با آقاي احمدي‌نژاد بود و اصلاح‌طلبان در صدد بر پايي انقلاب مخملي بودند و يك هسته مافيايي كه سردار مشفق آنان را لو داد، درصدد "كودتاي انتخاباتی" نبود. در اين صورت رفتار رئيس دولت و ديگر برگزاركنندگان انتخابات و مقامات حكومتي چه بود و چه مي‌بايست باشد؟ آيا جز اين است كه لازم بود جناح حاکم به سرعت به سمت آرام سازی فضای کشور و شفاف‌سازي روند برگزاری انتخابات پيش رود و هر گونه شبهه‌ و شائبه‌ تخلف و تقلب در انتخابات را پيش، حين و پس از آن برطرف كند؟ بر اين مبنا قبل از انتخابات، نمايندگان نامزدهاي رقيب رييس دولت را که خود هم زمان نامزد و برگزار کننده انتخابات بود، دعوت کنند و موارد اعتراضي يا ابهامي آنان را بشنوند و اقدام لازم يا توجيه كافي براي رفع نگراني آنان و نيز افكار عمومي ارائه كنند. به علاوه نمايندگاني از آنان را به عضويت در هيأت‌هاي اجرايي و نظارت در آورند و حداكثر تسهيلات را براي نظارت نمايندگان نامزدها در حوزه‌هاي اخذ رأي ستاد انتخابات فراهم كنند تا معلوم شود كه قرار نيست اتفاق ويژه‌اي بيفتد. به رغم نکات بدیهی فوق، اقتدارگراها نه تنها قبل از انتخابات هيچ اقدام اعتماد سازي نكردند، بر عكس آقاي احمدي‌نژاد با مناظره زنده و از قبل طراحي شده خود و با دروغ ها وتهمت‌هاي متعددي كه در مناظره با مهندس موسوی متوجه اشخاص زيادي كرد، فضاي سياسي و انتخاباتي كشور را برای جلب آرا چنان ملتهب و دو قطبی كرد كه به راحتي قابل مهار نبود (19). وي اين روند را در مناظره با آقاي كروبي نيز پی گرفت. از سوی دیگر اقتدارگراها به جای تلاش برای برطرف کردن شبهات مردم و نامزدهاي رقيب، احكام دستگيري فعالان انتخاباتي منتقد يكه سالاري را سه روز قبل از برگزاري انتخابات صادر کردند. يعني حتي ظاهر قضيه را نيز رعايت نكردند كه وانمود كنند نتيجه انتخابات در روز 19 خرداد 1388 معلوم نيست و ممكن است مهندس موسوي رأي بياورد. بنابراين صدور حكم بازداشت فعالان ستاد انتخاباتي حامي وي قبل از انتخابات، دهن‌كجي به رأي ملت محسوب مي‌شود. بازداشت اين اشخاص روز بعد از انتخابات نيز فاقد وجاهت قانونی و سیاسی بود و بر التهاب ها افزود(20).

 

اقدام‌هاي حزب حاكم در روز انتخابات نيز رفتار يك جناح شكست خورده و كودتاگر را به نمايش گذاشت؛ قطع تمام خطوط ثابت تلفن كميته صيانت آراي مهندس موسوي، قطع کامل سيستم پيامك تلفن های همراه تا سيستم نظارتي كميته صيانت آراي مهندس موسوي فلج شود، فيلترينگ تمام سايت‌هاي اينترنتي حامي آقاي موسوي از عصر روز جمعه، حمله تعدادي مأمور اطلاعاتی سپاه با لباس شخصي و با حكم آقاي مرتضوي به ستاد انتخاباتی قيطريه (ستاد مركزي حاميان اصلاح‌طلب مهندس موسوي) در ساعت 6 عصر جمعه كه منجر به تشكيل اولين اجتماع خياباني اعتراضي در روز انتخابات در میدان قيطريه تهران شد و خوشبختانه با وساطت و تدبير مسئولان ستاد موسوي با آرامش به پايان رسيد، اعلام خبر كذب بازداشت آقاي امين‌زاده مسئول ستاد قيطريه و من در ساعت 18 روز جمعه توسط خبرگزاري رسمي دولت (ايرنا)، حمله شبانه به ستاد مركزي مهندس موسوي در میدان فاطمی، اعلام پيروزي 25 ميليون بر 13 ميليون نفری احمدي‌نژاد بر موسوي در ساعت 23:30 بين خواص و در شرايطي كه شمارش آراي بسياري از صندوق‌ها ادامه داشت و نيز درج خبر كذب بازداشت آقاي رمضان‌‌زاده و من در روزنامه ايران، ارگان رسمي دولت در صبح شنبه 23 خردادماه 1388 (21). موارد فوق به غير از اتفاقاتي است كه در حوزه‌هاي اخذ رأي و ستاد انتخابات کشور رخ داد. سؤال اين است چنانچه مقامات مسئول اطلاع داشتند كه اصلاح‌طلبان قصد برپايي انقلاب مخملي دارند، آيا اقدام‌هاي فوق در جهت خنثي‌سازي حركت مزبور و توجيه و آرام كردن شهرونداني انجام شد كه بسياري از آنان، بويژه در شهرهاي بزرگي مانند تهران، شاهد خيل عظيم رأي دادن خود و هموطنانشان به مهندس موسوي بودند و ناگهان با اعلام آراي 3 به 1 به سود آقاي احمدي‌نژاد در ساعت 1 بامداد 23 خرداد شوكه شدند؟ يا بر عكس، اقدام هاي پيشگفته بر ابهام ها افزود و فضا را ملتهب‌تر كرد؟

 

شاهكار حزب پادگاني در مواجهه با موضوع تخلف و تقلب پس از انتخابات بودكه به جاي تلاش برای جلب اعتماد افكار عمومي و تشكيل هيأتي مورد توافق همه نامزدها و قول رسيدگي دقيق به همه شكايات، تعدادی از فعالان انتخاباتی مهندس موسوی را دستگیر كردند و انتخابات را نيز عملا تمام شده خواندند(22). آقاي احمدي‌نژاد نيز در روز یکشنبه 24/3/88 جشن پيروزي گرفت و با «خس و خاشاك» خواندن معترضان بر زخم مناظره‌ها و تخلف‌هاي وسيع مجريان و ناظران نمک پاشید و فضا را ملتهب تر کرد. سركوب خونين هر صداي اعتراضي به راستي شاهكار جناح حاكم در روزها، هفته‌ها و ماه‌هاي بعد بود. به اين ترتيب مي‌توان گفت اراده‌اي براي شفاف‌سازي و اقناع افكار عمومي وجود نداشت. بر عكس، آنچه رخ داد عبارت بودبی اعتنایی حزب پادگاني به شکایات مردم معترض از یک سو و تلاش برای تسويه حساب با منتقدان يكه سالاري و تمرکز مطلق قدرت و سرکوب هر صدای منتقد و مخالف ،با این هدف که پس از انتخاب دور اول آقاي احمدي‌نژاد كه حكومت تك‌صدا شده بود، اين بار جامعه نيز تك‌صدا شود و نفس كسي در نيايد.به این ترتیب بتوانند"احزاب را از دخالت در امور حکومت منع"کنند، "نظام ولايي" را "تك حزبي" بخوانند، "جناح بندي" يعني رقابت هاي انتخاباتي را حتی میان اصول گراها"نابود كننده آرمان ها" بنامند، از ضرورت تحقق مدل "اداره انقلابي جامعه" به جاي "دموكراسي" سخن بگويند و تیر خلاص را به مغز دموکراسی و ایران شلیک کنند كه البته با محكوميت قاطع افكار عمومي مواجه شد.

 

پنجم.علت شبيه سازي

 

درست است که شبيه‌سازي جنبش سبز با انقلاب‌هاي مخملي كشورهاي بلوك شرق سابق به لحاظ سياسي و اخلاقي نادرست و تداعي‌گر شباهت‌هاي ناروا بين جمهوري اسلامي ايران و بقاياي پوسيده كمونيسم ضد دموكراتيك روسي است و واقعيتي در دنياي خارج به صدق آن گواهي نمی دهد(23)، با وجود این يك اتهام ناگزير براي شبيه‌سازان به شمار مي‌آيد و نشان مي دهد كه از سر ناچاري به اين حربه ناكارآمد رواني پناه آورده‌اند. علت واقعي اين شبيه سازي آن است که کودتاگران شهامت پذيرش واقعيات جامعه كنوني را ندارند و نمي‌خواهند بپذيرند اكثريت ايرانيان مخالف وضع موجودند. به همين دليل چاره‌اي جز آمريكايي نماياندن انبوه ميليوني معترضان نمي‌بينند(24). از آن وحشتناك‌تر اين‌كه در آينده هم نمي‌‌خواهند انتخابات آزاد و پرشوري برگزار كنند تا مبادا از دل صندوق‌ها، حماسه دوم خرداد يا جنبش سبز ديگري شكل بگيرد. به همين دليل مي‌كوشند نه فقط نامزدهاي منتقد را حذف كنند، بلكه در صددند نفس انتخابات آزاد و حتی سیاست ورزی قانونی را منتفي كنند. اگر در تبليغات و تهاجم‌هاي رواني حزب پادگاني دقت كنيم، به وضوح درخواهيم يافت كه ظرف ماه‌هاي پس از انتخابات، آنان هرگز كوچكترين نشانه اي از خيز برداشتن به سوي رعایت حقوق منتقدان و انتخابات آزاد از خود نشان نداده‌اند. برگزاری انتخابات شوراها در سال جاري نیز منتفی شد و به بهانه تجميع انتخابات امسال انتخاباتی برگزار نخواهد شد. در اين مدت حتی يك نفر از مدعيان صحت انتخابات 22 خرداد اعلام نكرده است كه در آينده انتخابات را چنان آزاد و شفاف برگزار خواهيم كرد كه همه مدعيان دروغين رأي اكثريت و همه سبزها شرمنده شوند. يعني همچنان كه حاضر نيستند حتي در كوير لوت نيز اصل 27 قانون اساسي و آزادی اجتماع مردمي را اجرا كنند تا سبزها حمایت گسترده مردمی خود را به نمايش بگذارند، در عرصه انتخابات نيز خواهند كوشيد افسانه شباهت جنبش سبز و انقلاب (اخيراً كودتاي) مخملي را همچنان به صورت يك ورد سحرآميز تكرار كنند تا برگزاري انتخابات آزاد و قانوني به طور كامل منتفي شود و رابطه اقتدارگراها با انتخابات آزاد، همچنان مانند رابطه جن و بسم‌‌الله باقي بماند.

 

ششم. نظامی گری يا انتخابات آزاد؟

 

اگر حزب پادگاني واقعاً به مدعاي پیروزی 24 ميليوني خود باور داشت و رفتار خود را متناسب با همين مدعا تنظيم مي‌كرد، اكنون جمهوري اسلامي ايران یکی از دموكراتيك‌ترين كشورهای جهان محسوب می شد و هيچ ترسي از هيچ روزنامه‌اي و هيچ تظاهراتي و هيچ حزب قانونگرا و هيچ مناظره آزادي از یک طرف و هیچ تحریم و تهدید بین المللی ازطرف دیگر نداشت. چنانچه نامزدی در يك انتخابات آزاد و رقابت برابر و منصفانه واقعاً 24 ميليون و رقيب وي 13 ميليون رأي آورده باشد، این همه بگير و ببند و اين همه محدودسازي آزادي ها و اين همه صندوق ترسي و جامعه ترسي نیاز نبود(25). دولت آمریکا نیز قادر نبود تمام قدرت های بزرگ را علیه جمهوری اسلامی ایران بسیج و قطعنامه تحريم جديدي به ما تحميل کند.به علاوه اگر اقتدارگراها ادعاي پیروزی 24 ميليوني خود را باور داشته باشند و مطابق همين باور حركت كنند، نبايد از انقلاب مخملي كوچك‌ترين ترسي داشته باشند. كما اينكه جناح روسي اوكراين با اينكه فاصله چنداني با رقيب مخملي- نارنجي خود نداشت و حتي از آن عقب مانده بود، به جاي نشان دادن «اقتدار انتظامي- امنيتي» يعني سركوب خونین منتقدان، با اعتماد به نفس وارد نوبت بعدي انتخابات شد و شكست دوره قبل راجبران كرد. به اين دليل روشن كه به جاي مدعاي گزاف داشتن پشتوانه63 درصدي حد واقعي خود را ‌دانست و پرده‌پوشي نكرد و با تكيه بر سرمايه واقعي مقبوليت خود نزد افكار عمومي وارد انتخابات آزاد بعدی شد و پيروز از ميدان خارج گرديد(26). آیا استبدادطلبان مي‌توانند کشوری را در دنیا نشان دهند که در آن حزب و جناحی نسبت به پايگاه مردمي خود مطمئن است، در عین حال از انتخابات آزاد، ولو با شركت مخملي‌ها هراس به خود راه مي‌دهد؟(27) عقل سلیم حكم مي كند فرد، حزب يا جناحی که واقعاً حلاوت پیروزی در یک انتخابات آزاد را چشیده باشد، باید بیش از هر نیروی دیگر برطبل انتخابات آزاد آتی بکوبد، نه اینکه به طور مستمر دایره انتخاب ملّت را به بهانه کودتای مخملی محدود و محدود تر کند. بنابراین حتی اگر چیزی به نام انقلاب یا کودتای مخملی وجود داشته باشد، باز هم" باطل السّحر" آن انتخابات آزاد است و نه افسانه سازی پیرامون قدرت آشوبگر انقلاب مخملی(28).

 

جمع‌بندي

 

عملكرد سركوبگر- اقليتي حزب پادگاني موجب شده است بسياري از مردم "كودتاي مخملي" را اسم مستعار کودتای واقعی انتخاباتی، نه فقط در خرداد 88 بلکه در انتخابات آتی بدانند که میهن را چه به لحاظ مدیریت ناکارآمد و فساد گسترده و چه از نظر ماجراجويي بين المللي و ايجاد مخاطرات خارجی در لبه پرتگاه قرار داده است.بنابراین تا زمانی که فشار افکار عمومی ملی و جهانی از يك سو و آشكار شدن نتايج عملكرد فاجعه‌بار مديريت كنوني كشور از سوي ديگر، جناح حاكم را به برگزاری انتخابات آزاد مجبور کند، اكثريت ايرانيان هر انتخاباتي را "مهندسي شده" ارزيابي و آن را "کودتای انتخاباتی"خواهند خواند و در آن مشاركت نخواهند كرد. جبران ضررها و آسیب های كودتاي انتخاباتي 88 صرفا با برگزاری انتخابات کاملاً آزاد و شفاف ممکن است نه با استصواب و سرکوب بیشتر.

  

پانوشت ها: (1)آقای مشفق در سخنرانی خودبااذعان به اینکه تنها کارکردسیستم نظارتی و sms ستادانتخاباتی مهندس موسوی رصد کردن فرایند انتخاباتی بود و ضمنتصریح به اینکه «اینها می توانستند با اس ام اس سنتر رصد بکنند ساعت به ساعتانتخابات کشور را» مختل سازی سیستم نظارتی ستاد نامزد رقیب آقای احمدی نژاد را جزودستاوردهای گروه نظامی-امنیتی مداخله‌گر در انتخابات به حساب می آورد. این خوداعترافی است بر اینکه مجريان واقعی انتخابات، انتخابات را در پس دیوار آهنین گروهخودی و دور از دسترس ورصد نامزد رقیب برگزار کردند. به علاوه در سخنرانی آقاي مشفقنفس رای آوردن جریان اصلاحات به عنوان یک "توطئه" تلقی می شود نه به عنوان یک واقعهطبیعی که در هر انتخاباتی جزو لاینفک رقابت های انتخاباتی است. این اعترافات نشانمی دهد که هسته ی کودتایی-مافیایی قدرت از مدت ها قبل از آغاز رقابت های انتخاباتی،رأی آوردن هر کس غیر از آقای احمدی نژاد را به عنوان "توطئه" و بخشی از "پروژهبراندازی دشمن" تلقی مي کرد و همه کوشش های خود را به منظور مختل سازی ستادانتخاباتی رقبا با سوء استفاده از امکانات نظامی و امنیتی به کار گرفته بود. ریشههای حادثه آفریني،بازداشت، سرکوب و ترور معترضان انتخاباتی را نيز باید در هماننگاه و عملكرد نظامی-امنیتی دید که جایگاه مستقلی جز"دشمن"برای سياست‌ورزان مستقل ومنتقد و رقبای انتخاباتی نمی ديد و نمي‌بیند. این سخنرانی گواه روشن ادعاي اصلاحطلبان است که از سالها قبل مي‌گفتند یک هسته ی ضد اصلاحاتی تشکيل شده است کهمتأسفانه به نام کل نظام سخن می گوید وعملیات نظامی،اطلاعاتی ،امنیتی علیه پاك ترينو خدوم ترين فرزندان ايران و اسلام را به نام «دفاع ازجمهوری اسلامی»توجیه میکند.همین گروه کودتاگر با استفاده از روش "فرار به جلو" ادعا می کرد كه "کمیتهایکس"موهومی در درون اصلاح طلبان وجود دارد كه منشأ "فتنه" در كشوراست. بازجو هانیز براي اثبات چنین گروهي تلاش زيادي كردند اما به طورکامل ناکام ماندند. بااعترافات آقاي مشفق معلوم شد "كميته x " را جناح حاكم تشكيل داده است.

(2)نقل از متن كيفرخواست متهمان فعالان انتخاباتی منتقد یکهسالاری.

(3)نقل از متن کیفرخواست.

(4)متن كيفرخواستي كه زير نظر آقاي مرتضوي تهيه شد، پس ازاين كه اعلام مي‌كند «پروژه شكست خورده كودتاي مخملي ايران» با «هوشياري مردم بيدارو هميشه در صحنه و برخورد قاطع و به موقع دستگاه‌هاي انتظامي و امنيتي كشورمانسركوب گرديد»، از قول "يك جاسوس بازداشت شده" مي‌‌آورد: «نكته قابل توجه اينكه همانمتون آموزشي كه در صربستان مورد استفاده قرار گرفته، به فارسي ترجمه شده و باتغييرات كمي در ايران مورد استفاده قرار گرفته است». سپس از قول دادستان تهرانمي‌افزايد: «لازم است در اين جا به نكته مهمي در محضر دادگاه اشاره نمايم و آن ايناست كه فيلم آموزشي كودتاي مخملي صربستان كه به فارسي ترجمه گرديد، توسط فردي بهنام نادر صديقي ويراستاري و با صداي وي روايت شده است. اين فرد كسي است كه اولينبار آقاي كيان تاجبخش را به آقايان حجاريان و تاج‌زاده معرفي مي‌نمايد.» تارنماي «رجانيوز» نيز در يادداشتي تحت عنوان «نادر صديقي كيست»، اعلام كرد: «نكته مهم درارتباط نزديك وي با بنياد سوروس (
osi) آنجاست كه در فيلمي با عنوان آموزش كودتايمخملي صربستان كه به فارسي براي آموزش ترجمه گرديده، نادر صديقي علاوه بر نوشتن متنو ويراستاري،‌ تهيه كنندگي و گويندگي آن را به عهده داشته است... به نظر مي‌رسد ويعامل اصلي بنياد سوروس در ايران باشد.» بنيان كشف بزرگ تاريخي حزب پادگاني كه نظامجمهوري اسلامي ايران را تا حد رژيم "میلوسويچ" جلاد مسلمانان بالكان تنزل داد،هنگامي فرو مي‌ريزد كه توجه کنیم آقای نادر صديقي دوست آقاي حجاريان و من با آقاینادر صديقي ويراستار و گوينده و تهيه كننده آن فيلم دو نفر هستند و هیچ ارتباطی بایکدیگر ندارند. آقاي نادر صديقي اول از نويسندگان و روزنامه نگاران فاضلی است که مندر سالیان گذشته چند مقاله مشترک با وی نوشته و منتشر کرده‌ام. آقاي نادر صدیقی دوممستندسازي است كه از ساليان پيش در آمريكا به سر مي برد و با صداي آمريكا (VOA) همكاري مي كند و هیچ ارتباطی با آقای حجاریان و من ندارد. به این ترتیب تشابه اسمیدو نفر موجب شد کیفرخواست نویسان تشابه بسیار زیاد انقلاب مخملی صربستان را با جنبشسبز ایران نتیجه بگیرند! البته آنچه تعجب مرا بيشتر برمي‌انگيزد، دفاع غیر مستقیمآقای احمدی نژاد و حزب پادگانی از "هیتلر" و "میلوسویچ" است که اولی "هولوکاست" رادر نيمه اول قرن بيستم آفريد و دومی بزرگترین نسل کشی در اروپا را در نيمه دوم آنقرن مرتكب شد.نمی دانم آيا در پس دفاع از این "نسل كشي‌ها" فكر شومي براي آيندهایران وجود دارد به ویژه آنکه آقای پناهیان در نیمه شعبان امسال درسیمای جمهوریاسلامی ایران به صراحت اعلام کرد که می توان برای حفظ نظام ،نیمی از مردم را کشت؟درهر حال حزب پادگاني و سخنگویش بايد به صورت شفاف پاسخ دهد كه چرا از همه رهبراناروپا فقط از دو نسل‌كش دفاع مي كند؟

(5)نفرت مردم از "ميلوسويچ" به حدي بود كه وقتي او به دادگاهجنايات جنگي لاهه سپرده شد و در مارس 2006 در زندان جان سپرد، هيچ يك از مسلمانانبوسني و شبه جزيره بالكان براي او اشكي نريختند و بر گور او فاتحه‌اينخواندند.

(6)هنگامي كه آقاي كروبي در مناظره خود به نمونه كوچكي ازاظهارات كارشناس امنيتي اسرائيلي درباره علل رجحان رییس دولت نهم براي پيشبرد منافعجنگ‌طلبان صهيونيست اشاره كرد، آقای احمدی نژاد نتوانست پاسخي بدهد و تنها به گفتناين‌كه امام خميني اسرائيل را نجس مي‌دانست، اكتفا كرد.

(7)اکثر بيانيه‌هايي كه با لحن هوادارانه از جنبش سبز ازجانب بعضي مقامات غربي صادر شد، مربوط به وقايع بعد از انتخابات بود و تنها پس ازآن‌كه جنبش سبز توانست افكار عمومي داخلي و بين‌المللي را به تسخير خود درآورد،همان مقامات كشورهاي غربي كه روزگاري همتايانشان در مقطع انقلاب اسلامي، امام خمينيرا «گاندي قرن بيستم» و «مدافع حقوق بشر» خوانده بودند، تحت فشار يا براي همسويي باافكار عمومي ملت‌هاي خود چندكلامي در تأييد جنبش سبز به زبان آورند. يعني اگر «آندريويانگ»، رييس وقت هيئت نمايندگي آمريكا در سازمان ملل متحد مي‌گفت: «نهضتخميني، آرمان‌هاي انقلاب ايران همان آرمان‌هاي نهضت‌هاي جهاني حقوق بشر است» و اگر «ويليام ساليوان» سفير آمريكا در ايران مي‌‌گفت: «آيت‌الله خميني ايفاي نقشي راهمانند گاندي بر عهده خواهد گرفت» و اگر «جيمي كارتر» در نامه محرمانه به وزيرخارجه خود از رهبر فقيد انقلاب تجليل كرد (مجلدات هشتم تا دهم اسناد لانه جاسوسي،چاپ جديد) جاي تعجب ندارد كه جنبش سبز مردمي نيز در ادامه آرمان‌هاي آزادي خواهانهانقلاب اسلامي، همان محبوبيتي را در افكار عمومي غرب كسب كند كه روزگاري نه چنداندور، يعني در آن ايامي كه واژگان دموكراسي، حقوق بشر، حقوق اقليت‌ها، آزاديمطبوعات، انتخابات آزاد، حق تعيين سرنوشت نسل جديد به دست همان نسل و آزادي احزابگفتمان اصلي بنيانگذار جمهوری اسلامي بود، افتخار آن نصيب انقلاب اسلامي شدهبود.

(8)تفاوت زیادی بین سخنان «ريچارد فالك» استاد دانشگاهوكارشناس مسائل خاورميانه كه روزگاري در «نيويورك تايمز» به دفاع از انقلاب اسلاميو امام خميني مي‌نوشت: «بسيارند كساني كه از اين انقلاب به عنوان زيباترين لحظهتاريخ اسلام نام مي‌برند، زيرا اين انقلابي است كه توانسته است سرمشق تازه‌اي از يكانقلاب صلح‌جويانه و بي خونريزي ارائه كند و درآينده نيز مسلماً خواهد توانست نمونهاي از يك حكومت كاملا انساني كه خود ما هم بدان احتياج مبرم داريم، ‌به كشورهايجهان سوم عرضه کند»و اظهار نظركارشناس امروزي خاورميانه «دانيل پايپ» از ستوننگاران روزنامه افراطي «جروزالم پست» اسرائيل و رييس اتاق فكر خاورميانه در آمريكاوجود داردكه مي‌گويد: «اگر در انتخابات رياست جمهوري حق رأي داشتم به احمدي نژادرأي مي‌دادم». وي در سخنراني خود در بنياد «هریتيج» استدلال مي‌كند كه از نظر اوآقاي احمدي نژاد دشمني است كه به كمك بيانات عجيب و غريب او به راحتي مي‌توان افكارعمومي غرب را عليه ايران بسيج كرد و جمهوري اسلامي ايران را شيطان جلوهداد.

(9)صحيفه نور، جلد 12، ص 181.

(10)نوار سخنرانی توجیهی آقای مشفق درباره اقدام‌های بخشاطلاعات سپاه در انتخابات ریاست جمهوری دهم نامه هاي شكايت آميز مهندس موسوی و آقايكروبي و ديگر اصلاح‌طلبان را ثابت می‌کند که بيش از برگزاري انتخابات هشدارمي‌دادند "نظامیان" به صورت گسترده و موثری در انتخابات دخالت مي‌کنند. جالب آنكهسردار مشفق گناه نابخشودنی احزاب اصلاح‌طلب را این می‌داند که از دو سال پیش برایانتخابات برنامه ریختند تا آقای احمدی‌نژاد را شکست دهند. در عین حال با افتخار ازاقدام‌های "ما" یعنی هسته ی "مافیایی-کودتایی" قدرت در انتخابات سخن می‌گوید کهچگونه کوشیدندآقای احمدی‌‌نژاد را باردیگربه ریاست جمهوری برسانند و رقبای او رایکی پس از دیگری حذف کنند. نظامیان مداخله‌کننده در امر انتخابات تلاش احزاب قانونیبرای پیروزی در انتخابات و کنار زدن رقیب "توطئه"، "براندازی" و "انقلاب مخملی" ودر نهایت "کودتای مخملی" می خوانند ولی اقدام‌های غیر قانونی حزب پادگانی را که فقطریاست جمهوری را نشانه نگرفته است بلکه از هم اکنون به فکر تعیین رهبر آینده کشورنیز هست عین قانونگرایی و مصلحت‌اندیشی می نامند و "کودتا "نمی خوانند!به نظرمن هیچسند دیگری نمی تواند روشن‌تر از سخنان آقاي مشفق دخالت یک هسته کودتایی-مافیایی رادر انتخابات نشان دهد. وقتی تلاش احزاب قانوني برای پیروزی در انتخابات "براندازی" و "توطئه" تلقی می‌شود، طبیعی است که از سه روز قبل از انتخابات احکام دستگیریفعالان انتخاباتی منتقد یکه سالاری صادر شود. جالب آن که پس از سرکوب خونیناجتماعات مردمی، توجیه روحانیون و دیگر نخبگان جامعه درباره سلامت و قانونی بودنانتخابات و عملکرد سركوبگران و نیز نقد و نفی عملکرد اصلاح طلبان و تحلیل حوادث قبلو بعد ازآن به عهده صاحب منصبان نظامی و اطلاعاتی گذاشته شده است!؟
(11)صحيفه نور، جلد 9، ص 121.

(12)حسن ظن رهبر فقید انقلاب به مردم و سوء ظن وی را بهدخالت نظامیان مشاهده فرمایید:« برنامه ما اين است كه رجوع كنيم به آراى عمومى، بهآراى مردم. قواى انتظامى را كنار بگذاريم؛ خود مردم را، محول كنيم تنظيم انتخاباترا به دست خود جوانهاى مردم. در هر شهرى جوانها خودشان؛ كه قواى انتظامى، شهربانى،شهردارى همه كنار بروند. آن كسى كه دخالت مى‏خواهد بكند براى حفظ صندوق آرا و امثالذلك، خود ملت باشد. در هر شهرى به حَسَب اقتضاى آن شهر عده‏اى را معتمدين آن شهر،مطلعين و دلسوزهاى براى مملكت، عده‏اى را تعيين كنند كه نظارت كنند در اين. حفاظتكنند اين صندوقها را و نظارت كنند آرا را. » (صحیفه نور ،جلد5 ،ص 322).

(13)بعضي بازجوها در مراحل اوليه بازداشت فعالان انتخاباتي،تصور چندان روشني از آنچه ابتدا «انقلاب مخملي» و سپس «كودتاي مخملي» ناميدندنداشتند و از متهمان مي‌خواستند مشخصات آن را تعريف كنند.

(14)مدتي پس از آن که در جواب سؤال بازجوی سوم خود، هفتصفحه درباره تخلف ها و تقلب های آقای جنتی و حامیانش در انتخابات گوناگون، از ریاستجمهوری هفتم در دوم خرداد 76 تا ریاست جمهوری دهم نوشتم، بازجوي ششم در نقد سخنانمو از قول مقام رهبری گفت: " آقای جنتی دین خود را به دنیای دیگران نمی فروشد". بهاو توضیح دادم که اتفاقاً من از چنین آدمی بیشتر می‌ترسم تا کسی که مثلاً به خاطرپول تخلف یا تقلب کند. علت نگرانی من آن است که "دین آقای جنتی به او حکم می‌کند کهبه هر قیمت از ورود مخالفان خود كه آنان را مخالف اسلام و انقلاب ونظام مي‌داندجلوگیری کند. كما اينكه در جريان انتخابات مجلس ششم،" من خود به چشم خويشتن ديدمتخلف مي‌كند!" بنابراین من هم قبول دارم که آقای جنتی آن هم در این سن و سال دینخود را به دنیای دیگران نمی فروشد اما چه کنم که طبق دین او منتقدان و مخالفان یکهسالاری نه تنها صلاحیت ورود به حکومت را ندارند ، بلکه بايد مجازات شوند." چندي بعدشنيدم که آقاي جنتي در خطبه هاي نماز جمعه آذرماه88، البته بدون اينكه اسم ببرد،خواهان محاكمه و اعدام من شد! سپس توضیح دادم عقل سلیم و تجربه بشری حکم می‌کندبراي پرهيز از مقام تهمت، ناظران و مجریان انتخابات یا کاملاً بیطرف انتخاب شوند،چون نقش داوری در انتخابات را ایفا می کنند یا هیات های اجرایی و نظارتی با حضورنمایندگان همه نامزدها و گرایش ها تشکیل شوند تا هیچ کس نتواند - چه از روي اعتقادو چه غیر آن- در انتخابات تخلف و تقلب کند. اصرار استبدادطلبان برای یکدست كردنناظران و مجریان انتخابات که همگی خواهان جلوگیری از پیروزی منتقدان وضع موجود و تکصدا شدن حکومت و جامعه هستند ودلایل آن را سردار مشفق بیان کرده، موضع تهمت آلودیاست که طبق آموزه‌هاي اسلامی باید از آن دوری جست مگر آنکه قصد دیگری جز بر پاييانتخابات سالم درکار باشدکه اعترافات آقاي مشفق نشان داد كه قصد ديگري در كار بودهاست!

(15)ريشه وقايع پس از انتخابات را بايد در بي اعتقادييكه‌سالارانه به حقوق و آزادي شهروندان و رأي و انتخابات آزاد مردم جستجو كرد و دراين حقيقت آشكار دید كه اقتدارگرايان به جاي توسل به شيوه سخنگويي امام با مردم، ازسبك آقایان جنتي و مصباح بهره بردند. يعني به جاي تشكر زباني و عملي از اكثريت واقليت رأي دهنده و تلاش برای رسیدگی بی طرفانه به شکایات طرفین، كوشيدند رأي يك طرفرا رأي به اسلام و انقلاب و نظام و امام بخوانند و رأي طرف ديگر را به بلندگوهايامريكايي و صهيونيستي نسبت دهند تا همان رفتار دولت هاي امریکا و اسرائیل با مردممنطقه را اينان با ملت خود انجام دهند و عدم رسیدگی به شکایات نامزدها و سركوبخونين هر اعتراض مردمی توجيه اسلامی و انقلابي پيدا كند.رفتار حزب حاكم در یک سالگذشته نشان می دهد که نام"مخملی" و"رنگی"(چه انقلاب و چه کودتای آن) و دیگر عناوینیمانند"براندازی نرم"یا"براندازی قانونی" اسم رمز تلاش برای تحقق تک صدایی و نقضحقوق شهروندی است. به باور من هرگاه در تبلیغات رسمی از این عناوین استفاده شودباید منتظر بود آزادی مطبوعات ،احزاب ،تجمعات ،انتخابات و ... محدود تر شود. بارهاگفته ام که هدف اصلی حزب پادگاني از شعارهای رادیکال علیه امریکا و اسرائیل آن استکه منتقدان و مخالفان تک صدایی را در ایران به همسویی امریکا و حتی اسرائیل متهمکند تا سرکوب و نقض حقوقشان توجیه "انقلابی" و "اسلامی" بيابد. به بيان روشن هدفاسرائیل ستیزی احمدي نژاد، درحقیقت اسرائیلی نمایی منتقدان است تا عليه آنانهمانگونه رفتار كند كه دولت اسرائيل با اعراب عمل مي‌كند.

(16)معناي دقيق دو اتهام "اجتماع و تباني جهت اقدام عليهامنيت داخلي كشور از طريق شركت در جلسات حزبي و صدور بيانيه‌هاي تحريك‌آميز" و "فعاليت تبليغي عليه نظام جمهوري اسلامي" را که به علت مرتکب شدن آنها به شش سالزندان و ده سال محرومیت از فعالیت های حزبی و مطبوعاتی محکوم شده ام، زماني به طوركامل درك كردم كه اولين بازجويم مرا مورد سؤال و شماتت قرار داد كه "تو چرا دفترتحكيم وحدت را به انتخابات وارد كردي؟" وقتي جواب دادم فكر مي‌كردم به علت اين‌كهآن تشكل مؤثر دانشجويي را به تغيير مشي ساليان اخير خود در زمينه تحريم انتخاباتتشويق كرده‌ام، شايسته تقديرم. نمي‌دانستم اقدام فوق جرم است، به ويژه آنكهسياست‌هاي اعلامي نظام همواره افزايش مشاركت مردمي در انتخابات بوده است و تلاش‌هايمن بايد در آن جهت ارزيابي شود، اگرچه ما هم مانند ساير فعالان انتخاباتي در پيپيروزي نامزد خود بوديم. وي با لحن خشني گفت خير! همان سياست تحريم به سود نظاماست. زيرا در آن صورت يك بار اطلاعيه مي‌دهند كه ما در انتخابات شركت نمي‌كنيم ومسأله تمام مي‌شود. اما آنان را وارد انتخابات كرديد تا پس از برگزاري انتخابات،عقبه خوبي براي برپايي اجتماعات اعتراضي و در واقع تحقق انقلاب مخملي داشته باشيد. وي سپس صريحاً گفت عدم شركت خود شما نيز در انتخابات برای "نظام" بهتر است تااين‌كه مشاركت كنيد و سپس بلوا راه بيندازيد. منظور او را وقتي فهميدم كه ازانفرادي خارج شدم. "بلوا" نام اجتماع آرام و تاریخ ساز مردم در 25 خرداد 88 بود. جالب آن كه سنگين‌ترين احکام قضايي عليه اعضاي دفتر تحكيم وحدت و سازمان ادوارتحكيم زمانی صادر شد که آنان تصمیم گرفتند در انتخابات شرکت کنند. در دوره های قبلکه دفتر تحکیم وحدت انتخابات را تحريم می كرد، حكم سنگيني عليه هیچ یک از اعضایآنان صادر نشد!

(17)صحیفه نور، جلد12، ص 183.

(18)تجربه نشان داده بدترين حالت در برگزاري یک انتخابات آناست كه مجريان يا ناظران نه فقط تخلف و تقلب را "حق" خود بدانند، بلكه بر اساساعتقاداتشان آن را "تكليف" خود بدانند كه به هر شكل ممکن از راهیابي مخالفان کهآنان را مخالفان اسلام می خوانند به نهادهاي انتخابي، مانند مجلس يا رياست جمهوريجلوگيري كنند. به همين دليل مي‌پرسم آيا برگزاري انتخابات با مجريان و ناظراني باچنین اعتقادی برانگیزنده نگرانی به حق رأی دهندگان درباره سلامت انتخاباتنيست؟

(19)رفتار و سخنان آقای احمدی نژاد در مناظره با مهندسموسوی آنقدر دور از انتظار،سخيف و التهاب آور بود که با اعتراض بسیاری از اصولگراهامواجه شد. دو نمونه آشکار آن انتقادهاي صریح آقایان اکبر پرورش و علی مطهری ازسخنان رییس دولت نهم در مناظره مذکور است (وِیژه نامه همشهری، گذر از فتنه، خرداد89) . شعار"دزدگیر 88" و سخنان تحریک کننده امثال آقای حسين شریعتمدار به اینالتهاب دامن زد. اگر واقعاً اصلاح طلبان قصد داشتند انقلاب مخملي راه بيندازند،‌ايننحو سخن گفتن چه توجيهي داشت جز تلاش برنامه ريزي شده براي برپايي چند تظاهراتپراكنده و درگيري محدود پس از انتخابات تا حزب پادگاني بهانه سرکوب همه منتقدان ومخالفان يكصدا شدن حكومت و جامعه را به دست آورد. خوشبختانه راهپیمایی تاریخی مردمدر 25 خرداد 88 طرح هاي حزب پادگاني را به هم زد.

(20)برای این که سستی "اسناد و اطلاعات"مورد ادعای مداخلهگران غیرقانونی در امر انتخابات روشن شود و این که آنان براساس چه مستندات و تحلیلهای موهوم و بعضا مضحک به مقامات عالی نظام گزارش دادند که "از این به بعد کشوردرگیر یک موضوعات امنیتی خواهد شد"و حکم بازداشت فعالان ستاد های انتخاباتی آقایانموسوی و کروبی را سه روز قبل از انتخابات دریافت کردند و پس از 22 خرداد نیز برپايههمان اسناد و اطلاعات بي پايه اجتماعات آرام و مسالمت آمیز مردم معترض را سرکوبکردند و كهريزكي كردن دانشجويان را به جمهوري اسلامي تحميل كردند و آن همه فاجعهآفریدند،عبارات آقای مشفق را عیناً مي آورم"]وقتی قرار شد[ گروه ها و احزابسیاسی]اصلاح طلب[ زیر لوای آقای موسوی خوئینی ها اداره کار را دردستشان بگیرند تادر انتخابات موفق شوند... خدمت بعضی مسئولین اعلام کردیم که از این به بعد کشوردرگیر یک سری موضوعات امنیتی خواهد شد به دلیل عقبه ای که ما از آقای موسوی خوئینیها خبر داریم. چون آقای موسوی خوئینی ها اساساً از ابتدای انقلاب تا به امروز تماماقدامات و عملکردش مشکوک است...براساس اسناد و اطلاعاتی که در اختیار ماست،ایشان بیشک مرتبط با سرویس های جاسوسی بیگانه است."برای استحضار خوانندگان عرض می کنم کهآیت الله موسوی خوئینی نایب رئیس مجلس،دادستان کل کشور و نماینده رهبري در امور حجو زیارت در دهه اول انقلاب بود و از اعضای بیت امام به شمار می رفت. اکنون دبیرمجمع روحانیون مبارز تهران است.

(21)خبر كذب بازداشت آقاي رمضان‌زاده و من در شرایطی درروزنامه ايران 23 خردادماه درج شد كه شب قبل آن، مطبوعات مستقل يا حامي نامزدهايرقيب رييس دولت با تدابير شديد امنيتي و حساسيت‌هاي فوق‌العاده روبرو و از چاپتيترها و اخباري كه حكايت از پيروزي نامزدشان داشت، منع شدند.به نظر من خبر كذب فوقبراي ملتهب كردن فضا وزمینه سازی برای بازداشت فعالان انتخاباتی در روزنامه ايراندرج شد.

(22)بازداشت فعالان انتخاباتی منتقد در روز 23 خرداد چنانناموجه بود كه مجبور شدند اكثر بازداشت‌شدگان را روز يكشنبه 24 خرداد آزاد کنند.البته پس از چند روز آنان را دوباره دستگير كردند تا سناریوی سركوب كاملشود.

(23)با اينكه يكسال از بازداشت فله‌اي و غيرقانوني بسيارياز فعالان انتخاباتي اصلاح طلب مي‌گذرد، هنوز حتي يك سند محكمه پسند (به استثنایدریافت مبلغ 51 میلیارد دلاری ادعای آقای جنتی) براي اثبات اينكه ستاد مركزي مهندسموسوي يا ستادهاي حامي او چنين پروژه‌اي را در دستور كار خود داشتند، به دست نيامدهاست و هرگز نيز به دست نخواهد آمد، زيرا پروژه" كودتاي مخملي" افسانه ای است کهانسدادطلبان برای پوشاندن کودتای واقعی انتخاباتی ساخته و پرداخته‌اند. سخنان آقايمشفق نشان مي‌دهد كه دست حزب پادگاني هنوز هم كاملاً خالي است.

(24)با وجود تلاش تبليغاتي گسترده اقتدارگراها، افسانهانقلاب يا كودتاي مخملي، افشاگر عجز آنان در ارائه اطلاعات صحيح و توجيهات معقولدرباره سلامت و قانوني بودن انتخابات است. زيرا «حقّ دانستن مردم» كه خواهان شفافيتو علني شدن روند انتخابات به دور از نظارت استصوابي- نظامي هستند، به كمك يك افسانهموهوم نقض مي‌شود و هر چه مردم بر حق مسلم خود بيشتر پافشاري كنند، پناه‌جويياستبدادطلبان به نيروي موهوم آن افسانه بيشتر مي‌شود. روش غلط فوق زمينه‌ساز تحققاهداف كساني شده است كه چشم به يك انقلاب مخملي طرفدار آمريكا دوخته‌اند و در اينجهت بر جهل و ناشيگري اقتدارگراها حساب ويژه‌اي بازكرده‌اند. متأسفانه آرزوي آنانتاكنون بي‌نتيجه نمانده و اقبال قشرهايي از معترضان را به رسانه‌هاي فارسي زبانخارج از كشور در پي داشته است. اقبالي كه محصول نينديشيده (شايد هم انديشيده!) سركوب‌ها، فشارها و بگير و ببندهاي يكه‌سالاري و محدوديت‌هاي روزافزون آنان عليهاحزاب و مطبوعات و انتخابات آزاد است.


(25) رفتار سخنگوي حزب پادگاني را با اصلاح‌طلبان پس ازدوم خرداد 76 مقايسه كنيد. آقاي خاتمي پرچمدار جنبش اصلاحي شعار مرسوم "مخالفت بارييس‌جمهور، دشمني با پيغمبر است" را به شعار "زنده باد مخالف من" تبديل كرد و یکیاز آزادترین دوره های مطبوعاتی، حزبی و انتخاباتی را در هشت سال ریاست جمهوری خودبه نمایش گذاشت. او به پايگاه مردمي خود واقف بود، به دموكراسي و حقوق رقبا باورداشت و مي‌دانست پيشرفت كشور منوط به تأمین حقوق شهروندان و آزادي منتقدان ومخالفان است. در مقابل آقاي احمدي‌نژاد پس از انتخابات نه تنها رقبا را تحقير كرد،بلكه دولت او به محدود سازي آزادي‌ها و توقيف مطبوعات منتقد و انحلال احزاب مستقل ودستگيري وسيع معترضان پرداخت و سركوب خونین شهروندان را عملاً تأیید کرد.اخیراً نيزخود او از "نفی جناح بندی"وضرورت "نظام تک حزبی"سخن می گوید تا شباهت کامل"نظامولایی"مورد نظر او با رژیم های کمونیستی غير دموكراتيك و ضد حقوق بشر کاملاً روشنشود.

(26)در شفاف‌ترين انتخابات تاريخ فلسطين كه زير فشار ونظارت بين‌المللي برگزار شد، گروهي مانند حماس از دل صندوق‌ها برآمد و به ايننگراني محافل افراطي آمريكا دامن زد كه اگر در خاورميانه انتخابات آزاد برگزار شودو ديكتاتور‌ها تن به انتخابات شفاف و رقابت منصفانه دهند، از دل صندو‌ق‌ها معمولااسامي نامزدهای جنبش‌هاي اسلا‌م‌گرا (دموكرات يا تمامیت‌خواه) بيرون خواهند آمد. بهبيان ديگر حتي در صورت ورود مخملي‌ها به عرصه رقابت و در صورت نظارت بين‌المللي وشفافيت و آزادي كامل انتخابات نيز، باز هم جنبش‌هاي اسلامي به دليل نفوذي كه برقشرهاي مختلف جامعه دارند، از شانس بالای انتخاب شدن برخوردارند. به رغم روند فوقحزب پادگانی باید توضیح دهد که چرا در اين توهم به سر مي برد كه نتيجه انتخاباتآزاد در ايران شکست جریان اسلامی است؛ اگر حق با اقتدارگراها باشد و انتخاباتكاملاً‌ آزاد به شكست نامزدهاي مسلمان مي انجامد، آيا خود همين مسأله بيانگرآن نيستكه عملكرد سي ساله جمهوري اسلامي آن قدر اشتباه بوده است كه بر خلاف اكثر قريب بهاتفاق کشورهای جهان مسلمانان در صورت برپایی انتخابات آزاد،جریان اسلامی از رقبايخود شكست خواهد‌خورد. ترس فوق اثبات مي‌كند كه سوءاستفاده از دين درسه دهه گذشته چهآثار ناگواري بر جا گذاشته است. چنانچه ادعا و نگراني فوق دروغ باشد، بايد گفت درانتخابات آزاد نامزدهای "طالباني- پادگانی" شکست خواهند خورد، اما طرف پیروز یکجریان اسلامی اصلاح گرا و دموکرات خواهد بود. ولی به علت آنکه اقتداگراها خود رامعادل اسلام و همه منتقدان خود را "برانداز" و"محارب" می خوانند ، نتیجه انتخاباتآزاد را شکست نظام و رهبري می نامند. به همین دلیل از انتخابات آزاد گریزانند. درعین حال آن را برای فلسطین، لبنان، عراق و افغانستان توصیه می کنند!

(27)هنوز از انتخابات رياست جمهوري دهم فاصله چندانینگرفته‌ايم كه حزب پادگانی خط و نشان‌هاي غليظ‌تري نسبت به گذشته درباره انتخاباتآتي ترسيم مي‌كند و ترس واقعی خود را ازاین که در انتخابات قانوني و آزاد شكستخواهند خورد، به نمایش می گذارد. به همين دليل به قابل قبول نبودن ادعاي انقلابمخملي نزد افكار عمومي كار ندارد. به بدنام شدن جمهوري اسلامي نيز نمي‌انديشد وبراي حفظ قدرت حاضر است تمام خطوط قرمز اعلامي خود را در مقابل دولت آمريكا نقضكند، اما حاضر نيست در برابر مردم و خواسته های به حق آنان دري بگشايد! نظرسنجيايسپا در خرداد ماه 1389 مي دهد كه 2/65 درصد مردم معتقد به ادامه اعتراضات بهنتايج انتخابات به صورت پنهاني هستند(سايت كلمه ، 2/5/1389)

(28)طبق اعتراف آقاي مرتضي نبوي در مصاحبه با روزنامه جوان،اكثريت اصولگراها رفتار خشونت‌آميز و سركوبگر يكسال اخير را تأیید نمی کنند.  

 

* وبسایت امروز: مصطفی تاج زاده یکی از امضا کنندگان نامه هفت امضایی به رییس قوه قضاییه برای رسیدگی به پرونده کودتای انتخاباتی است که اخیرا به دلیل پافشاری بر مواضع خود در این نامه دوباره به زندان بی عدالتی گرفتار آمده است. تاج زاده پیش از بازداشت مجددش در مجموعه ای از یاداشتها به سوالات اساسی مخاطبینش درباره یادداشت "پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!" پاسخ داده است که این مجموعه یادداشتها به مرور زمان منتشر خواهد شد.