باز کردن گره‌های نوروزی با یادآوری خاطره‌ها،
 ف.م.سخن

بگذارید واقع گرا باشیم. در ایام نوروز عده ای از ما خوشحال و عده ای دیگر غمگینیم. خوشحال ها به غمگین ها می گویند این قدر نگویید غمگینیم و بگذارید به مردم خوش بگذرد. چیست این همه ناله و به یاد آوردن موضوعات دردناک؛ مگر ما حکومت اسلامی هستیم که موقعِ خوشیِ مردم از رسانه هایش باران غم بر سر مردم می باراند.

غمگین ها اما وسط زمین و هوا دست و پا می زنند و هر چند می خواهند خوشحال باشند یا خود را خوشحال نشان بدهند نمی توانند. حالا ما امروز می خواهیم در نقش یک روان‌شناس ظاهر شویم و برای غمگین های عزیز –از جمله خودمان- نسخه بپیچیم بل که گره های نوروزی ما گشوده شود و ما هم بتوانیم تا روز سیزده به در به وضعی برسیم که برویم به دامن طبیعت و به جایِ گره زدنِ رشته هایِ اعصابِ خودمان یا دیگران، به سبزه ها گره بزنیم. البته نسخه ای که ما می پیچیم نسخه ی یک نویسنده ی عادی است و آن ها که اهل تخصص اند باید به نوشته هایی مثل "در ستایش شادی" دکتر مسعود نقره کار مراجعه کنند تا با موضوع غم و شادی، عمیق تر آشنا شوند.

من این اول سالی، یاد مرحوم هایده افتادم. حالا می فرمایید وسط این همه آدم زنده چرا رفتی چسبیدی به مرحومین. عرض کنم حضورتان ما تنها از چیزهایی سخن می گوییم که شناخت عمیق نسبت به آن ها داریم و هنوز سطح شناخت ما از امثال ساسی مانکن و این‌ها آن قدر عمیق نیست که بخواهیم راجع به ایشان سخن بگوییم. خانم هایده و آقای انوشیروان روحانی را خوب می شناسیم چون از بچگی با آن ها بزرگ شده ایم. مثلا همسن های من "نوروز آمد" خانم هایده را که می شنوند یک حالی بهشان دست می دهد نگفتنی. فکر می کنند همین الان با پیکان جوانان مدل 55 از جشنی که در باغی در جاده قدیم کرج برپا بوده برگشته اند و بعد از کلی بزن و برقص و خستگی ناشی از آن، پای تلویزیون "شارپ" لم داده اند و خانم هایده دارد برایشان می خواند:

این اُرگِ آقای روحانی را هم که می بینید، مغازه ی یاماها در میدان بیست و پنج شهریور رو به روی سینما دیاموند پشت ویترین اش گذاشته بود و جزو شگفتی های تکنولوژیکی آن زمان به شمار می رفت. یادش به خیر.

می بینم که با شنیدن صدای خانم هایده حال تان بهتر شده است و از حالت کج و معوجی که روی صندلی داشتید بیرون آمده اید. خب پس به داستان عیدهای ما از زبان شهره خانم آغداشلو گوش کنید که بسی شنیدنی ست و خاطره انگیز، به خصوص با بیان لطیف و هنرمندانه ی ایشان:

خوش تان آمد؟ خدا را شکر! آن گل بنفشه و میمون را بگو. یادتان هست لپ های گل میمون را فشار می دادیم لب باز می کرد؟ بهْ‌ژاپنی و آمالوس و گل های دیگر را خاطرتان هست؟ و آن رنگ سبز استثنایی که بر شاخه ی درختانی که رو به آفتاب بودند بر لب جاده ها و خیابان ها می دیدیم؟ ممکن است بگویید، ای آقا. این ها که همه جا –از کوه های یوسی‌می‌تی امریکا تا جزایر سنگاپور- هست... نچ. این ها که من می گویم، فقط در شهرهای ایران هست. فرق نمی کند تهران باشد یا تبریز؛ قزوین باشد یا رامسر. با کمی دیر و زود به خاطر سرما و گرما، در همه ی این جاها قابل دیدن است و فقط، در چهارچوب مرزهای جغرافیایی ایران. آن سویِ این مرزها، همین گل و گیاه و سبزه و چمن هست –چه بسا زیباتر از نوع ایرانی اش- ولی یک چیز برای غمگین های زمانه ی ما نیست و آن هم خاطره است. این خاطره چیز مهمی ست که فقط در جایی که آدم بزرگ شده است وجود دارد و در جایی که مهمان است وجود ندارد. مثلا من می توانم یک ساعت تمام راجع به گل نسترنی که در کلارآباد دیده ام یا شش هفت ساعت تمام راجع به باد زیبایی که در شاهگلی تبریز می وزد و درختان سر به فلک کشیده را تکان می دهد و منظره ی استخر عظیم و ساختمان وسط اش با شما حرف بزنم. از گنج‌نامه همدان تا باغ شازده کرمان یادهایی داریم که مثل نوشته های کتیبه گنج‌نامه در مغزمان حک شده است. می توان ساعت ها راجع به تک تک این ها حرف زد. به نظرم حرف زدن من به درد شما نمی خورَد. بهتر است بگذاریم فرهاد برایمان از این چیزها و خاطره های همراه آن ها بگوید:

 

اِنگار کمی غمگین شدید. عیبی ندارد. یادِ چیزها و خاطره های خوبی که انسان فکر می کند آن ها را از دست داده آدم را غمگین می کند. حالا یک ترانه می گذاریم که کمی متفاوت باشد. از خواننده ی ترکی که روزهای پیش از انقلاب در ایران خیلی طرفدار داشت. کسی که صدای زیبا و بسیار لطیفی داشت. در آن دوران البته ما بیشتر حواس مان به پول هایی بود که این هنرمندان در ایران پارو می کردند و با خود به ترکیه می بردند! امروز البته بیشتر به هنرشان توجه می کنیم:

 

این ها را گفتیم ولی من شخصا یک خاطره را فراموش نمی کنم و آن اجرای ترانه ی پُل توسط گوگوش در برنامه نوروزی تلویزیون ملی ایران است. یادم نیست چه سالی ولی درست به خاطر دارم که در یکی از برنامه های نوروزی شاید هم روز اول عید بود. ویدئوی این برنامه را پیدا نکردم ولی ویدئوی دیگری را از همین آهنگ برای شما در این جا می گذارم. شاید شما آن نوروز و آن برنامه را به خاطر بیاورید و مثل من حالِ خوبی بهتان دست بدهد:

 

 

هر سال با آمدن نوروز بسیاری از خاطره های خوب در ما زنده می شود. این خاطره ها شاید بتوانند مقداری از غم و اندوه ما را کم کنند. امیدوارم که چنین باشد. نوروزتان خجسته.