ابوکهریزک گوانتاناوین و حقوق بشر آمریکایی

سیدابراهیم نبوی

از قرار معلوم یک روز یه جایی نزدیک یکی از همین جزیره های آدم خوارها یک کشتی به گل می نشیند و غرق می شود و چهار تا از این همشهری های ما نجات پیدا می کنند و خودشان را می رسانند به جزیره مزبور... همین که پایشان به خشکی می رسد آدم خوارها دورشان را می گیرند و دست و پا بسته می برندشان کهریزک ... ببخشید، پیش رئیسشان تا مراسم آدم پزان راه بیندازند و ...

همین که دست و پایشان را باز می کنند، یکی از این همشهری های ما داد و بیدار و گریه راه می اندازد که چهل سال زندگی کردیم، آدم نبودیم، حالا که وقت خوردن شد، آدم شدیم؟

حالا حکایت ما هم همین است. رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت امور خارجه با اشاره به سوابق منفی حقوق بشری آمریکا عنوان کرده است:" آمریکا" فاقد صلاحیت عضویت در شورای حقوق بشر سازمان ملل است." بیا تحویل بگیر، بیست سال چون حقوق بشر آمریکایی بود صد نفر را زندانی کردن که چرا از حقوق بشر آمریکایی حرف می زنید، حالا هم یک دفعه همه حقوق بشر شده مال ما و آمریکا از وقتی یا علی گفته و از شکم کریستف کلمب افتاده توی کالفرنیا اصلا ناقض حقوق بشر بوده مادرزاد. ما مشکلی نداریم، می خواهد حقوق بشر آمریکایی باشد، یا آمریکا ناقض حقوق بشر، دوشواری نداریم، ولی شوما اونو به من نشون بده.

خیلی هم خوب. اصلا آمریکا صلاحیت ندارد. ولی بالاخره باید بر اساس یک دلیل و مدرکی باشد، بر اساس چه دلیل و مدرکی این آمریکای جهانخوار صلاحیت ندارد؟

و وی در پاسخ به افکار عمومی اضافه کرد: " ایالات متحده به اعتراف بسیاری از سازمان‌های بین‌المللی، خود از ناقضان حقوق بشر در محدوده سرزمینی و خارج از مرزهای خود می‌باشد، این در حالی است که قطعنامه تأسیسی شورای حقوق بشر تنها به کشورهایی اجازه عضویت در این شورا را می‌دهد که دارای پرونده روشن و مثبت حقوق بشری باشند.

نه بابا ؟ واقعا تا این حد؟ فقط من متوجه نشدم به اعتراف بسیاری از سازمان های چی چی ؟

مگر این سازمان های بین المللی بازیچه دست استکبار جهانی و صهیونیزم بین الملل نبودند؟ اینها که حرفشان دوزار هم نمی ارزید، چطور شد یک دفعه اعترافاتشان خریدار پیدا کرد؟ اصلا چرا اعتراف؟ چرا جمهوری اسلامی فکر می کند هر کسی بیانیه ای یا نظری می دهد، این گفته اعتراف است و قبلش حتما یک فصل کتک و شلاق خورده؟ حالا فرض کنیم اعتراف شان درست. خب بالاخره تکلیف این بندگان خدا را روشن کنید، اگر حرفشان سند است، بگذارید بیایند بروند نسرین ستوده و جعفر پناهی را ببینند، اگر هم سندنیست، که خب سند نیست، چه فرقی می کند؟

البته بنابر گزارشات سالانه همین سازمان های بین المللی، که ما بالاخره نفهمیدیم حرفشان سند نیست؟ یا سند هست؟ از نقض حقوق بشر در ایران، که به دلیل عدم اجازه دولت ایران، به مدافعان حقوق بشر جهت ورود به ایران و فعالیت در حوزه گزارشگری نقض حقوق بشر از نزدیک و همینطور ممانعت از گردش آزاد اطلاعات و بالطبع آن به رسمیت نشناختن حوزه مستقل اجتماعی، از راه دور انجام شده است، جمعاً ۱۰۶۱ صفحه آمار، نمودار و تفصیل در دسته بندی‌های مختلف استخراج شده، یعنی بصورت کلی در این گزارش ۶۳۱۶۳۶۰ مورد نقض حقوق بشر را در طی یکسال گذشته در ایران اعلام می کند.

برای مثال در همین مهر ماه سال 91 و در نوزدهمین روزش ( ۱۰ اکتبر)، که اتفاقا با روز جهانی مبارزه علیه اعدام هم مصادف شده بود؛ اعلام شد در یک سال گذشته، ۴۸۸ نفر تحت اتهام‌های مختلف از سوی دستگاه قضایی به اعدام محکوم شده اند، که در زندان‌های کشور و یا در ملاء‌عام به دار آویخته شدند و در همین مدت هم دستگاه قضایی ۳۳۳ نفر دیگر را به اعدام محکوم کرده است.

البته در طول همین یکسال گذشته نیروهای امنیتی ۵۴۸۵ شهروند را هم بازداشت کرده‌اند که از این تعداد ۸۵۶ مورد آن به صورت موردی و ۴۶۲۹ مورد آن به صورت بازداشت فله‌ای یا بدون مشخص شدن هویت بازداشت شده بوده است.

حالا، کیهان در سال گذشته چند مورد نقض حقوق بشر در آمریکا را منتشر کرد. یک مورد که با عکس و تفصیلات بود، مربوط به سرکوب دانشجویان دانشگاه برکلی بود که پلیس آمریکا آنها را شدیدا کتک زده بود، دقیقا چهل و هشت سال قبل یعنی سال 1964 این اتفاق افتاده بود. یکی دیگر هم که نقض جدی حقوق بشر بود کشتار سیاهپوستان و سرخپوستان بود که 150 سال قبل رخ داده بود. یکی هم که زندان گوانتانامو بود که تروریست های القاعده که بیش از سه نفر را خورده بودند در آن نگهداری می شدند که همزمان با کهریزک قرار بود تخلیه شود که کلا گوانتانامو و ابوغریب از صحنه گیتی محو شد، زندان کهریزک همین دیروز ستار بهشتی در آن شهید شد. این هم نقض حقوق بشر تا دسته.

حالا همه این گزارشات را بگذارید این یکی را بچسبید...

محمد جواد لاریجانی دبیر ستاد حقوق بشر ایران، در مورد همین گزارش احمد شهید گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران گفته بود: گزارشگر ویژه حقوق بشر "به جای بیان حقایق به جهانیان با شرورترین گروه های تروریستی که دستشان به خون ملت ایران آغشته است، همکاری نزدیک داشته است."

خب برادر من ، مهمان پرست جان شما چرا به اعترافات کسانی که به جای بیان حقایق به جهانیان با شرورترین گروه های تروریستی که دستشان به خون ملت ایران آغشته است، همکاری نزدیک داشته، گوش می کنی؟ بدهیم همین آقای لاریجانی بخوردت؟ بدهیم حقوق بشری ات را چنان نقض کند که آب از آب تکان نخورد؟

متن گزارشات

دوباره عصمت، دوباره عفت

آقاجان ما که به گوش خودمان که نشنیدیم، دروغ چرا؟ تا قبر آ آ آ آ یعنی شنیدیم، ولی حواسمان به یک جای دیگر آقا بود، یک صدا دیگری شنیدیم .صدای مشکوف! ولی توی قیاس آباد می گویند پی آن شکر خوردن آقا سر قائله نهضت فرزندآوری که گفته بود : "ما هم که گفتیم باید جمعیت را کنترل کنیم، غلط کردیم، گول خوردیم... کنترل نکنید"،این پاچه ورمالیده های مجذوب آقا خودشان گفتند: آقا عصمتش را باد برد. یعنی آقا بی عصمت شد رفت پی کارش، مثل قمر خانم . بعد هم یه عده دیگرشان قشون کشی کردند خودشان رابرای آقا جر دادند که اتفاقا عصمت آقا سر جایش هست، مشکل سر عفت خانم است نه عصمت خانم. هر کی هم در مورد عصمت آقا حرف بزند، عصمت خودش را بادبان می کنیم می دهیم دستش.

حالا هم بلانسبت یک عده دیگرشان کاغذ نوشته اند با عنوان «عصمت استراتژیک ولی فقیه»برای اثبات به باد نرفتن«عصمت» آقا و پخش کردند در قم و تهران دست مردم، که یعنی از باب قاعده لطف برای ولی فقیه، جایگاه عصمت آقا محفوظ و مصون از خطاست. خدا از سرشان نگذرد.

والا بابام جان سواد ما که قد نمی دهد بفهمیم این قاعده لطف چه دخلی به عصمت نداشته آقا دارد؟ ولی خدا از سر این محمدعلی رامین، معاون پیشین مطبوعاتی آقا نگذرد که تخم لق پیشوند «امام» را برای آقا، نمی دانیم برای خود شیرینی از کجایش در آورد، به زمین گرم بخورد.

حالا آقا مانده و این عصمت به باد رفته و این جزوه استراتژیک. سرکار آسپیران نقدی هم نیست به داد آقا برسد. والا دروغ چرا؟ تا قبر آ آ آ آ به این سوی چراغ، آقا را همین حالا کفن کنیم، عصمت آقا والا به خدا همان یکبار که نظرش به مموتی گور به گور شده نزدیک تر شد، تا هفت پشتش یک شبه به باد رفت که رفت . آقا عصمتشان کجا بود ؟ دروغ چرا؟ تا قبر آ آ آ آ

کتاب هایی که جان به لب می کنند

اگر شما هم از کتاب خوار های قهار باشید (یعنی به جای خواندن کتاب، کتاب بخورید)، حتما خیلی علاقمند هستید اسامی کتاب هایی را که برای خوردنشان جانتان به لبتان می رسد را بدانید. خب از آنجا که رابرت مکروم، منتقد ادبی گاردین هم خیلی به فکر شما بوده، 10 کتاب بزرگی را که خواندنشان تا صفحه آخر جان به لبتان می‌کند را معرفی کرده است.

یک:«چتر» نوشته ویل سلف

انگار ویل سلف با این رمان مکملی بر مدرنیسم جیمز جویس نوشته باشد. این تجربه جذاب ادبی حتی تا یک قدمی جایزه بوکر سال 2012 جلو آمد. سلف که شهرتش به دشوارنویسی بوده و هست هرگز از تجربه کردن و دخیل کردن خوانندگان آثارش در تجربیات ادبی‌اش پرهیز نمی‌کند.«چتر» یکی از درخشان‌ترین رمان‌های «دشوار» چند سال اخیر است. رمان ماجرای دکتر زاک باسنر است که درجستجوی گذشته خود است، او بر اثر یک بیماری در سال 1918 گذشته‌اش را فراموش کرده. «چتر» یکی از بهترین و چالشی‌ترین رمان‌های تاریخی ادبیات است.

دو: «آفریقا به ترتیب حروف الفبا» نوشته والتر ابیش

ابیش یکی از بهترین نویسندگان معاصر ادبیات آمریکاست. شهرتش را هم مدیون است به کتاب «چقدر آلمانی است»، کتابی است که پیش از «آفریقا به ترتیب حروف الفبا» نوشته شده. اما «آفریقا...» یکی از غریب‌ترین کتاب‌هایی است که ممکن است با آن روبرو شوید، تمام کلمات فصل اول کتاب با حرف «a» شروع می‌شوند، تمام کلمات فصل دوم با حرف «b» و به همین ترتیب الی آخر. در بخش دوم کتاب این روش برعکس می‌شود، به عبارت دیگر کلمات فصل 28 با حرف «z» و کلمات فصل 29 با حرف «y» شروع می‌شوند و الی آخر. بگو آخر مرد حسابی کتاب می نویسی یا شعبده بازی می کنی؟

سه: «اخلاقیات» نوشته باروخ اسپینوزا

شهرت این کتاب به دشواری است و درعین حال بسیار محبوب و از آثار مهم دوران روشنگری است. اسپینوزا در این کتاب نسبی بودن خیر و شر را بررسی می‌کند. او توضیح می‌دهد آنچه بطور سنتی خیر و شر خوانده می‌شود به سادگی فقط برای انسان خیر یا شر است.

چهار: آماده خوری نوشته خودتان

یعنی واقعا انتظار دارید اسم هر ده تا کتاب را یکی یکی بنویسم اینجا ؟

اگر انتظار دارید که هیچ ... پس درست نوشتم، کتاب زندگی شما می شود یکی از همین کتاب هایی که مخاطب جانش به لبش می رسد تا تمام شود... اگر هم انتظار ندارید، پس خودتان بروید اینجا خیلی خوشگل باقی اش را بخوانید... راستی اگر یکی از شما بپرسد ده کتابی که برای خواندنش جانتان به لبتان می رسد را نام ببرید، اسم چه کتاب هایی را می نویسید؟... اسمشان را بنوسید، بگذارید جلوی چشمتان که دیگر نروید سراغشان، جانتان به لبتان برسد.

آدرس

دزدگیر سینمایی فقط هر روز بوق می زند

خبر خوب اینکه ، در حالی که هاشم خان، رئیس انجمن سینماگران جوان، صدای دزدگیرش همه جا پیچیده و در حال بیرون کشیدن مبالغ هنگفت بیست هزاااااار تومانی از حلقوم سینماگران مطرح کشور است، از بین 12 فیلمی که روی پرده سینماها هستند، شش فیلم، حتی به فروش 100 میلیون تومانی هم نزدیک نشدند.

همبازی غلامرضا رمضانی که بعد از 30 روز نمایش روی پرده سینماها، تازه توانسته است گوش شیطان کر34 میلیون تومان بفروشد که قاعدتا تا اینجا هزینه چاپ پوستر و تبلیغاتش را درآورده... فیلم‌های «آینه‌های روبرو» نگار آذربایجانی، «سلام بر فرشتگان» فرزاد اژدری، «پیمان» مجید فهیم‌خواه، «یک فراری از بگبو» هاتف علیمردانی و «پنهان» مهدی رحمانی هم همینطور..

حتما از خودتان می پرسید کجای این خبر خوب بود؟ البته زیاد عجله نکنید، همین که در آن مملکت هنوز فیلم هم ساخته می شود و شکست می خورد و دوباره ساخته می شود،... خودش خبر خوبی است.

اما خبر بد اینکه، کتاب «اندیشه جهانی»، که حاوی آرا و اندیشه‌های گهر بار دکتر محمود احمدی‌نژاد پیرامون بسیج و فرهنگ بسیجی است ، منتشر شد و خبر بد تر اینکه این کتاب با مقدمه‌ سردار سرتیپ بسیجی محمدرضا نقدی هم همراه است . این کتاب نفیس با گردآوری و تدوین معاونت ارتباطات و اطلاع‌رسانی دفتر رییس‌جمهور زیر نظر محمد شیخان، به کوشش حمید صدیق میرزایی و سیدجلال هاشمی تدوین شده و با جلد قهوه ای منتشر شده است.

و بالاخره خبر زشت هم اینکه، جورج انت‌ویسل مدیر عامل«بی‌بی‌سی»برای پخش یک برنامه‌ « نیوز نایت» که در آن یکی از سیاستمدار سابق حزب محافظه‌کار انگلیس، به اشتباه به سوءاستفاده جنسی از کودکان متهم شده بود،از سمت خودش استعفا کرد و رفت. اما شما اگر همین الان بروید تلویزیون تان را روشن کنید، نمی توانید یک برنامه خبری را پیدا کنید که به کسی دروغ نگوید، تهمت نزند، فحش ندهد، اصلا مثل بچه آدم بنشیند، حرف نزند.

ولی دربان صدا و سیما که استعفا نمی دهد ،هیچ، آب هم از آب تکان نمی خورد.

مهاجرت موسیقی پردازان در ده سال اخیر

البته که هنرمندان کشور از بیضایی جان سخت که سالها در ایران ماند و نمایش نوشت و به جای روی صحنه آنها را توی قفسه برد، یا فیلمسازان که ده سال قبل از هر ده تا هشت تا در ایران فیلم می ساختند، حالا از هر ده تا درست و حسابی سالی یکی توی ایران و سه تا خارج فیلم می سازند و پنج تا فیلم نمی سازند و دو تا مشکل قضایی دارند، و نویسندگان و شاعران و کلا همه را حساب کنید روی هم، کسانی که موسیقی کار می کنند شش برابر مشکل دارند. نصیر مشکوری در سایت بشکن یک گزارش منتشر کرده از این افراد مهاجر و مشکلات شان.

البته بیایید تعریفی از مهاجرت گروههای موسیقی یا خوانندگان و نوازندگان بدهیم؛ فرض اول این است که هر کسی که مایل به تولید موسیقی بود، طبعا با هیچ شرایطی لازم نبود برای تولید موسیقی کشور را ترک کند. چرا که تولید و ضبط موسیقی در داخل ایران تا امروز( شهریور 1391) به یک وضع ناممکن نرسیده است. گروهها می توانند موسیقی بسازند و حتی ان را در فضاهای زیرزمینی ضبط کنند و به ارشاد ارائه کنند، گیریم پاسخ منفی باشد یا نه. نشنیده ایم که گروهی بخاطر تمرین موسیقی راک یا رپ یا فروش قاچاق سی دی یا رفتن به اجراهای خصوصی دستگیر شده باشد. دو دیگر اینکه نشنیدیم اگر گروهی حس کند که می خواهد در بیرون ایران موسیقی تولید کند یا آلبوم خودش را منتشر کند، در هنگام بازگشت به ایران دچار مشکلی شود. ممکن است چنین مشکلی در آینده باشد، ولی تا امروز نبوده است. تقریبا می شود گفت که برای تولید موسیقی در ایران و حتی ضبط آن مشکلی وجود ندارد. نابسامانی های حاکم بر سیستم نظارتی ارشاد هم می گوید که دریافت مجوز برای آلبوم های راک و آلترناتیو بستگی کامل به شیوه رفتار کمپانی ارائه دهنده موسیقی دارد. ممکن است یک آلبوم هوی متال به عنوان موسیقی حماسی ایرانی مجوز بگیرد و یک آلبوم موسیقی سنتی یا فولکلور بدون هیچ ارتباطی با راک و پاپ هم مجوز نگیرد. وضع کلی اینکه هم امکان برگزاری کنسرت هم دریافت مجوز از نیمه اول دهه هشتاد بهتر شده است، من این روند را آگاهانه نمی دانم ولی هست.

اما رشد و اعتلای رسمی موسیقی راک، متال، رپ و آلترناتیو در سالهای آغازین دهه هشتاد چنان بود که بسیاری از آنهایی که به فکر تشکیل گروهی منسجم، برنامه ای دراز مدت و کاری ادامه دار بودند، وامی داشت که به فکر مهاجرت بیافتند. آرش سبحانی به من گفت: « روزی که احمدی نژاد رئیس جمهور شد، من فکر کردم باید بروم.» و رفت.

در فاصله سال های 1384 تا 1388 خورشیدی تعداد قابل توجهی از موسیقی پردازان جوان ایرانی به خارج از کشور کوچ کردند. این مهاجرت ها به بهانۀ تحصیل و کار برای رسیدن به موقعیت های مناسب تولید و اجرای موسیقی بودند و به غیر از دلایل کاملاً شخصی بخاطر افسردگی روحی ناشی از فشارهای اجتماعی، بی ارادگی فرهنگی و ناامیدی برآمده از محدودیت ها و موانع رشد فرهنگی و هنری بویژه اجازۀ پخش آزاد و اجرای زندۀ موسیقی در داخل ایران بود که باعث شد این هنرمندان جوان محیط زندگی خویش را برای رسیدن به اهدافشان و زندگی بهتر ترک کنند.

بعد از جریان انتخابات ریاست جمهوری دورۀ دهم در تابستان سال 1388 و سخت تر شدن جو اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعۀ ایران، موج دیگری از موسیقی پردازان جوان ایرانی تن به مهاجرت دادند. اینها دو گروه بودند؛ نخست کسانی که فکر می کردند دیگر نمی توان حرف تازه ای زد، گروه دوم کسانی بودند که در نتیجه جنبش سبز به فکر گفتن حرفی تازه افتاده بودند و فکر می کردند باید حرفی تازه زد. هر دو گروه از ایران مهاجرت کردند. گروهی دیگر نیز به این نتیجه رسیدند که به هر قیمت باید بمانند و کاری تازه کنند. نظر بعضی از مهاجرت کرده ها را بخوانیم:

شایان: 400 کیلومتر با مانیل فاصله دارم

" شایان" یکی از رپ خوان های قدیمی و پیشگام در رپ فارسی که اخیراً از ایران به فیلیپین کوچ کرده چنین می گوید: « من اول اومده بودم برای گردشگری، ولی حالا نظرم عوض شده... اگه روابط مناسب رو پیدا کنم یه موزیک ویدیو هم می سازم چون دیگه از این که بیان بگیرنم غمی ندارم. البته با توجه به باند بازی ها و پارتی بازی هایی که تو صنعت موسیقی پاپ هست من می دونم که حتی اگه بهترین رپ به همراه بهترین موزیک ویدیو رو هم درست کنم بازم تضمینی نیست که پول درست حسابی در بیارم. ولی من دست نمی کشم چون عاشق این سبکم و حتی اگه مجبور بشم از راه دیگه پول در بیارم و برای کار آهنگسازی خرج کنم، به این کار ادامه می دم... یک استودیوی خوب اینجا پیدا کردم ولی خیلی از کیفیتش راضی نیستم و من احتمالاً برای انجام کار حرفه ای مجبور خواهم بود به پایتحت "مانیل" برم چون الان تو شهر کوچکی هستم که بیشتر توریستی هست و 400 کیلومتر با "مانیل" فاصله داره. ولی خب تا تو مملکت غریب بخوای ارتباطات رو ایجاد کنی و شرایط رو فراهم کنی مسلماً طول می کشه.»

مهدی: کسی نیست جدی بگیره

مهدی Dboy از رپ خوان های جدید در رپ فارس که اول به آلمان رفت و در حال حاضر در آمریکا زندگی می کند، می گوید: « من مجبور شدم که ده ماه پیش به دلایلی تنها به آلمان سفر کنم و تو این مدت کارهای زیادی نوشتم ولی به مرحلۀ پخش نرسید. البته یکی از کارهام رو پخش کردم و دوتا اجرا هم در آلمان داشتم که در عوضش هیچ پولی دریافت نکردم. ... هیچکس اینجا آدم رو حمایت نمی کنه و هزینه های استودیو هم خیلی بالاست. الان رپ فارسی واقعاً خیلی پیشرفت کرده و واقعاً فکر می کنم طرفداراش این روزا از پاپ خیلی بیشتر شده، ولی هنوز یه شرکتی نداره که همه رپرها رو حمایت کنه و برنامه گزاری کنه. الان واقعاً هیچکس نیست که به ما رپر ها کمک کنه و هزینۀ کارمون رو بده تا سر سال مثلاً بهش برگردونیم. رپ رو جدی نمی گیرن.»

کسری سبکتکین: مهاجرت یعنی همه چیز از صفر

کسری را من از تهران می شناختم، گیتارنوازی که یکی از چهره های مهم راک ایرانی بود و هست. کسری سبکتکین نوازندۀ گیتار بیس از گروه باراد و گروه اوهام که مدت 2 سال و نیم است در آمریکا زندگی می کند در این باره چنین می گوید: « مشکلات همیشه هست و خواهد بود. کسی‌ که مهاجرت می‌کنه باید همه چیز رو از صفر شروع کنه و در گیر مسائل اولیه زندگی‌ می‌شه. برای خود من، خیلی‌ سخت تر از اون چیزی بود که فکر می‌کردم. به همین دلیل در ۲ ساله اخیر خیلی‌ کم فعال بودم. اما مطمئنم که در سالهای آینده وضع به این ترتیب نخواهد بود. شرایط برای تولید موسیقی در خارج از ایران، مشکلات دوران اول مهاجرت و گذار از بحران ها و افسردگی های ناشی از تضادهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مراحلی هستند که دیر یا زود می گذرند. اما سردرگمی ها و مشکلات فنی موسیقی پرداز مهاجر برای فعالیت هنری کماکان مانند سد بزرگی بر سرجای خود هستند. »

شرکت های مستقل تولید و انتشار موسیقی

دو شرکت معتبر ایرانی که در تولید و توزیع موسیقی کار می کنند یکی شرکت "بمآهنگ"و دیگری شرکت "زیرزمین" در آمریکا ست. در این مورد بابک خیاوچی رئیس شرکت انتشار و تولید موسیقی بمآهنگ در شهر سیاتل/آمریکا گِله مندانه چنین می گوید: « چه نیازی به ایجاد یک صحنه جدید هست، وقتی‌ که هنوز از لحاظ فرهنگ مصرف موسیقی مشکل داریم و حقوق هنرمند رو با کپی‌ کردن رعایت نمی‌کنیم؟ شاید بهتره اول روی اصلاح الگوی مصرفی کار کنیم، تا هر صحنه جدیدی که بوجود می آد دچار مشکلات تکراری نشه. »

درزیر زمین های فرنگ

فریدون تفرشی سردبیر مجلۀ اینترنتی زیرزمین و رئیس شرکت انتشار موسیقی زیرزمین در آمریکا اینگونه به این مسئله می پردازد: « عواملی که باعث شده تا یک صحنۀ موسیقی غیرمتعارف با چرخش اقتصادی کافی در خارج از ایران بوجود نیاید از این قرارند؛ نبود پایگاه معرفی و کمبود شبکه های مناسب برای ارائه این نوع موسیقی است./ بی توجهی رادیوها و شبکه های تلویزیونی موجود و کمبود رسانه های رادیوئی و تلویزیونی که بطور مستمر به معرفی این نوع موسیقی بپردازند./ ارتباطات محدود میان موسیقی پردازان برای کمک و پشتیبانی یکدیگر. / مهاجرت و سردرگمی موسیقی پردازان برای اقامت در خارج از ایران که زمان زیادی می برد/ دو: کمبود اجرای زنده... اما مشکل اصلی تنها شیوۀ پخش آلبوم وآهنگ نیست بلکه خبررسانی انتشار محصول موسیقی است که نیاز به بازاریابی و تبلیغات و ارتباط با مخاطب را دارد. این می تواند آن توانائی باشد که شرکت ها با ارتباطات گستردۀ خود امکان بیشتری برای انجام آن را دارند.»

انتشار آلبوم سودآور نیست

صوفی صفوی مدیر گروه و یکی از برادران گروه "آبجیز" معتقد است که امکانات برای انتشار موسیقی بدون کمک شرکت های تولید موسیقی وجود دارد اما نیازمند صرف وقت زیاد، بودجۀ لازم و سال ها کار شبانه روزی و مستمر است تا زمینه های مناسبی برای ارتباط با بازار روز موسیقی بوجود بیاید و راه های مورد نیاز برای معرفی و پخش ایجاد شود. او در مورد آنکه آیا از طریق فروش آلبوم هایشان توانسته اند در آمدی نیز داشته باشند نظر مثبت می دهد ولی فروش آلبوم را آنچنان سودآور نمی داند، بلکه در حال حاضر می تواند در حدی باشد تا هزینه های تولیدات بعدی را از طریق آن بتوانند براحتی پرداخت کنند. در نتیجه کماکان برای گذران زندگی شخصی، اعضای گروه باید یک کار روزانه در کنار کار موسیقی داشته باشند. صوفی صفوی فروش آلبوم را در مکان اجرای کنسرت ها عملی موفق می داند.

هیچکس تبلیغ موسیقی را نمی کند

آرش سبحانی گیتاریست، خواننده و ترانه سرای گروه کیوسک با توجه به تجربۀ زیادی که در این سال های اخیر در پخش و اجرای زندۀ موسیقی گروه کیوسک دارد، می گوید: « . بدترین مشکل اینه که به غیر از "بی بی سی" و بعضی مواقع "صدای آمریکا" هیچکس به معرفی و نقد این موسیقی نمی پردازد، بقیه سایت ها و رادیو و شبکه های تلویزیونی ایرانی به چشم رقیب به این پدیده برخورد می کنند. خلاصه اول باید این موسیقی درست معرفی و ارائه بشه، که اصولاً این کار شخص موسیقی پرداز نیست، برای همین مدیر برنامه می خواد که با توجه به بودجه کم گروه ها نمی تونند مدیر برنامه استخدام کنند. پس باید رسانه ها بیایند و کمک کنند که می بینی غیر از همین یکی یا دوتا نمی مونه و بقیه بیشتر ضربه می زنند تا کمک، حرف زیاده...»

بازار اصلی در ایران است

علی نوربخش رئیس موسسۀ برنامه گذار "کانتمپوراری ایران" در لندن می گوید: مشکلات سه دسته اند: اول: حرفه ای‌ نبودن نوازنده‌های ایرانی‌ و توقع بیش از حد آنان در انتخاب سالن اجرا و درخواست دست مزد بسیار بالا. دوم: بازار کوچک و کمبود مخاطب ایرانی و بین المللی. سوم: نداشتن بودجه کافی و نبود پشتیبانان مالی (منظور شرکت های تجاری و کمک هزینه های فرهنگی دولتی در کشورهای میزبان). علی نوربخش می گوید: « نوازنده‌ها باید این رو درک کنند که بازار اصلی‌ موسیقی شون در خود ایران هست که متاسفانه جلوش رو گرفتند. اینطرف آب هم بازارشون بسیار محدوده و همین منجر به این می‌شه که درآمد و سوده حاصل از کنسرت‌های خارج از کشور آنچنان بالا‌ نباشه که بتونند خرج زندگیشون رو دربیارند. دیگه ما از گروه کیوسک که بزرگتر نداریم (رکورد فروش بلیط در صحنه موسیقی زیرزمینی ایران در لندن دست کیوسک هست). من فکر نمی کنم گروه کیوسک فقط با اجرای کنسرت بتونند زندگیشون رو بگذرونند. »